0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب از صفر به یک

نوشته: پیتر تیل

دسته بندی: کتاب های کارآفرینی

 اگه قصد راه‌اندازی کسب و کار یا یه استارتاپ رو دارین، کتاب از صفر به یک رو بهتون پیشنهاد می‌کنیم.  این کتاب می‌گه اکثر ما موفقیت رو رسیدن از نقطه صفر به بی‌نهایت می‌دونیم، در حالی که موفقیت، رسیدن از نقطه صفر به یک هست و این اتفاق تنها زمانی می‌افته که دقیقا بدونیم قراره چیکار کنیم و مسیر برامون روشن باشه!

خلاصه متنی رایگان کتاب از صفر به یک

پیترتیل یکی از مشهورترین سرمایه گذاران جهان، کسی که پی پل رو تاسیس کرده و اولین سرمایه گذار خارجی فیس بوک بوده است

تو این کتاب مارو با نحوه خلق استارتاپ ها از اولین قدم اشنا میکند. اون تو این کتاب نکاتی رو میگه و به استارتاپتون رو ارزش میبخشه و اون رو از صفر به یک مجموعه ارزش آفرین تبدیل میکن.

سعی کنید جهان رو تو سال 2100 تجسم کنید

چی میبینید؟

ممکنه برای اکثرتون آینده یه موضوع ترسناک باشه، اما آینده دقیقا چیه؟ اگه خواسته باشم خیلی ساده آینده رو تعریف کنم باید بگم که آینده، مجموعه ی تمام لحظاتی هست که هنوز از راه نرسیدند. اما طبیعتا تعریف آینده از دید یک انسان موفق با این طریفی که گفتیم فرق میکنه. اگه بخواهیم از دید پیتر تیل به آینده بنگریم به این تعریف میرسیم: اونچه که آینده رو از گذشته و حال متمایز میکنه اینه که رویداد های اون اتفاق نیوقتادن و به وجود نیومدن.

براساس این تعریف اگر فرض و رو بر این بگیریم که توی 100 سال آینده هیچ چیزی توی دنیای ما تغییر نکند،پس میتونیم بگیم که الان با اون چیزی که بهش آینده میگیم 100 سال تفاوت دارد.

در واقع فقط گذر زمان تفاوت بین حال و آینده رو مشخص نمیکنه ،بلکه پیشرفت ها و تغییراتی که در طی این زمان رخ میدهند آینده رو از حال متمایز میکند.

پس ازین به بعد هروفت در مورد آینده صحبت میکنیم، درواقع دنیایی که دراون پیشرفت و تغییر رخ داده ،مدنظرمون هستش.


پیشرفت و تغییر به دو صورت میتونه محقق بشود

پیشرفت افقی :به اصطلاح حرکت از ایستگاه 1 به سمت افق N یا بینهایت گفته میشود. منظورم بهبود و تغییر جزئی در ایده هایی هستش که وجود دارند و شکلشون برای ما روشن است. توی این دسته همه گیر شدن یکی از مولفه های اصلی هستش،چونکه به انتشار ایده هایموجود بین مردم کمک میکند.

پیشرفت عمودی: به اصطلاح جهش از ایستگاه صفر به ایستگاه 1 گفته میشود. این پیشرفت از خلق یه چیز جدید نشات میگیره که قبل از این وجود خارجی نداشته.مثل یک تکنولوژی یا یک روش جدید.

خب پیشرفت عمودی سخت تر از پیشرفت افقی هستش،چون خروجی پیشرفت عمودی باید یک محصول تازه باشه که تاحالا وجود نداشته. ولی توی پیشرفت افقی یک تصویر خوبی از اونچه که قرار به وجود بیاد و توی ذهنمون و جهان واقعی داریم.

مثلا دیجی کالا یک پیشرفت عمودی هستش،چون قبل از اون اینجور وبسایتی برای خرید انلاین وجود نداشت.اما وبسایت هایی که بعد از دیجی کالا به صورت قارچی به وجود اومدند و به خرید و فروش محصولات پرداختند پیشرفت افقی محسوب میشوند.

پیترتیل معتقد هستش که آینده ازعان کساییه که دنبال  ایجاد پیشرفت عمودی هستند و حقایقی اند،که نه تنها مورد تایید و توافق همگانی نیست بلکه ممکن درست خلاف نظر جمع باشد.


به نظرتون چجوری میتونیم خودمون رو برای شرایط ناشناخته ای که در آینده انتظارمون رو میکشن آماده کنیم؟

همون جوری که گفتم آینده زمانی هست که در اثر پیشرفت و تحقیقات شبیه الان نیستش و ممکن اتفاقاتیرخ بدهد یا چیزهایی به وجود بیاد که هیچ شناختی از اونها نداریم.امروزه همه تلاش میکنندکه خودشون رو برای هر اتفاقی توی آینده آماده کنند.

اما این یک کار اشتباهه، چون آینده پر از ناشناخته هاست و پیش بینی همه اتفاقات اون ممکن نیست.

کار بهتر اینه که تمام تلاشمون رو برای ساختن آینده مطلوب خودمون متمرکز کنیم.به یه بیان دیگر معمار آینده خودمون باشیم.

مثلا :خیلی از دانشجوها توی کلاس های فوق برنامه زیادی شرکت میکنند با این امید که بتونند توی موضوعات مختلف اطلاعات هرچند اندکی داشته باشند. اون ها هر مطلبی که به دست بیاورند رو میخونند یا در کامپیوترشون بایگانی میکنند. اینجوری کمکم ذهن و کامپیوترشون تبدیل به یه زباله دان اطلاعات سطحیو بی خاصیت میشود.

اما آیا تمرکز برای کسب مهارت توی یه زمینه تا جاییکه به بهترین و ماهر ترین شخص توی اون زمینه تبدیل بشیم تواناییمون رو برای ساختن یه آینده بهتر بیشتر نمیکند؟

درواقع موفقیت محصول تمرکز ،تعهد و عزم راسخ هستش. سرنوشت و خوش شانسی سهم خیلی کمی توی این ماجرا دارند.اگر موفقیت فقط شانسی به دست میومد ،هیچ وقت افرادی مثل استیو جابز نمیتونستند به موفقیت های متوالی دست پیدا کنند.


 استارتاپ ها فقط یه آینده عالی دارندو برای دست یابی به اون باید همه ی تلاشون رو متمرکز کنند.

حالا میپرسیم چرا فقط یه آینده؟

چون شرایط حیلی حاصی باید فراهم بشه تا یه استارتاپ به موفقیت برسه.باید بهترین بازار برای این محصول شناسایی وانتخاب بشه،محصول در بهترین زمان به بازار  ارائه بشه و همه ی شرایط باید توی بهترین حالت مهیا بشوند تا موفقیت حاصل بشن.

فقط یک زمان مناسب برای راه اندازی و آغاز یه کار وجود دارد.فقط یک بازار مناسب برای محصول یک شرکت وجود دارد.

با این نگرش میبینیم که برای همه ی کارهای زندگیمون ویژگی های یگانه و خاصی وجود دارد که منحصر به همون کارهاست.پس اگه به دنیای استارتاپ ها هم از همین زاویه نگاه کنیم، میبینیم که که موفقت یه استارتاپ مستلزم  اونه که روی یه هدف تمرکز کنه و یه بازار خاص رو اونطوری که دوست داره طراحی کند.

یادتون باشه که موقع طراحی آینده و تعیین شرایط مورد نیاز برای موفقیت استارتاپ خودتون ذهنتون رو باز کنید و نگاهی فراتز از  قوانین و شریط موجو داشته باشید.

 وقتی مردم کلمه انحصار یا مونوپولی رو میشنوند به شرکت های بزرگ و شیطانی فکر میکنند که ناعادلانه رقیباشون رو کنارزدند. خوب این تفکر اشتباهه.

درواقع انحصار یه محرک اقتصادی ایدهآل که شرکت هارو تشویق به بهبود محصولات خودشون میکنه.انحصار که باعث به نوآوری میشود.


دو نکته مهم در مورد انحصار وجود دارد:

اول اینکه اگه شما انحصار چیزی زو در اختیار دارید لزوما به این معنی نیست که شما ناعادلانه برنده ی رقابت شدید. بلکه شما کارتون رو انقدر خوب انجام میدید که بقیه توانایی رقابت با شما رو ندارند.

دوم اینکه اگه شما یه چیز جدید خلق کنید، که هیچ شرکت دیگه ای قادر به تقلید ازون  نباشه و توی تولید اون انحصار داشته باشید ،این لزوما چیز بدی نیست.

Google یه نمونه ی مشهور از مونوپولی ،که رقیب هایی قدرتمندی ندارد.این موضوع کار رو برای شرکت هایی که میخوان باهاش مقابله کنند کار رو سخت کرده.اما ازونطرف قدرتمندی موتور جستجوی گوگل یه تجربه شیرین رو برای کاربرانش فراهم کرده.

انحصار لازمه ی وجود یه جامعه موفق هستش. وجود انحصار توی هربازاری باعث میشه بقیه شرکت ها از حالت سکون خارج بشن و به فکر ارائه ی ایده ها و راه حل های بهتری برای رقابت باشند.پس میشه گفت داشتن انحصار توی هر کسب و کاری شرط لازم موفقت و سود آوری هستش.اینجوری جامعه میتونه پیشرفت کند.

علاوه براین داشتن انحصار شرط لازم برای راه اندازی یه کسب وکار موفق و سود آور هستش. میپرسید چرا؟

چون اگر شما انحصار یه حوزه رو در اختیار داشته باشید میتونید اونجوریکه دلتون بخواد قیمت گذاری کنید و در نتیجه به سود بالایی برسید.از اون طرف اگر محصولتون بهتر از محصول رقیباتون نباشد،مجبور میشید قیمت هاتون رو پایین بیارید تا توی رقابت موجود بتونید نظر مشتری هاتون رو جلب کنید،در نتیجه سود زیادی هم به دست نمیارید.


حالا به نظرتون عامل موفقیت مونوپولی ها چیه ؟

مونوپولی ها 4 ویژگی سودمند دارند که موفقیت رو براشون به ارمغان میاره.

1-برتری فنی: فناوری اختصاصی اون ها حداقل 10 برابر بهتر از فناوری دیگه هر شرکت دیگه براشون کار میکنه. مثلا: الگوریتم های جستجوی گوگل خیلی سریع تر و قدرتمند تر از بقیه موتور های جستجو هستند.

2- اثرات شبکه ای: اثرات شبکه ای یعنی به خاطر انحصار افراد بیشتری از محصولاتشون استفاده میکنند و در نتیجه اون محصول کارآمد تر میشود. مثلا :تلگرام رو در نظر بگیرید. اگر هیچ کدوم از دوستاتون ازون استفاده نمیکردند این پیام رسان براتون کارآمد نبود. چیزی که اون رو براتون ارزشمند میکنه اینه که بیشتر دوستان و آشنایانتون هم از اون استفاده میکنند در نتیجه شما میتونید هر زمان که میخواهید با اون ها ارتباط برقرار کنید. سرویس های پیام رسانی دیگه هم هستند که حدودا همون خدمات تلگرام رو ارائه میدهند اما به خاطر نبود اثر شبکه ای موفق نبودند.

3-مزیت مقیاس: مزیت مقیاس یعنی با افزایش حجم تولید هزینه ی متوسط تولید هر واحد کالا کاهش پیدا میکنه. درواقع صرفه جویی توی هزینه ها وقتی حاصل میشود که محصولی رو توی یک مقیاس بزرگ تولید کنید. فرض کنید شما یه نونوایی دارید و هزینه هایی ثابتی مثل اجاره و وسیله گرمایش و برق به مبلغ 500 هزار تومن دارید،توی این نونوایی شما میتونید درماه 1 تا 10 هزار نون بپزید در حالیکه هزینه های ثابتتون همون عدد ثابت باقی میمونند. هرچی که نون بیشتری بفروشید میتونید هزینه های ثابتتون رو در ازای هر نون کمتر در نظر بگیرید، درنتیجه هزینه متوسط تولید هر نان کمتر میشود. از اونجایی که صنعت های انحصاری بزرگترین تولید کننده توی زمینه ی خودشونن مزیت مقیاس به اونها اجازه میده تا به مشتری هاشون در مقایسه با  رقبای تازه کار قیمت های بهتری پیشنهاد بدن و  در ادامه هم موقعیت شون رو توی بازار تقویت کنند.

4-برند سازی قوی: مونوپولی ها برند های خیلی قوی هستند که با گذشت زمان به یه برند غیر قابل جایگزین تبدیل میشوند. مثلا apple  در حال حاضر قدرتمندترین برند توی حوزه ی تکنولوژی هستش. با این که شرکت های مختلف تلاش کردند تا از طراحی های خاص محصولات و فروشگاه های اون تقلید کنند، هیچوقت نتونستند به اون موفقیت برسند چون مثل اون توانایی برند سازی اون رو نداشتند .

حالا شما شرایط شرکت خودتون رو بسنجید و ببینید کدوم ویژگی شامل حال کسب وکار شما میشه. اینجوری متوجه میشید که چقدر امکان تبدیل شدن به یه مونوپولی براتون فراهم هستش.


امروزه با پیشرفت هایی که توی حوزه تکنولوژی ایجاد شده شاید به این فکر کنید که شاید دیگه فضای برای پیشرفت های عمودی وجود ندارد و دیگه نمیشه ایده ی جدیدی داد

اما این تصور فقط شما رو از موفقیت دور میکند. هنوز هم جهان سرشار از رمز و رازه. این رمز و رازها اهمیت زیادی دارند اما بیشتر مردم یا چیزی دربارشون نمیدونند یا اون هارو قبول ندارند.این امر فقط کشف این اسرار رو دشوار میکند نه غیر ممکن!

این رازها انقدر عمیق در جامعه پنهان شدند که نسل ها زمان میبره تا کشف بشوند. مثلا تلفن های همراه رو در نظر بگیرید:توی زمان های قدیم وجود یه وسیله که با اون بتونیم هروقت که دلمون بخواد با یه نفر صحبت کنیم یه راز بود که نسل ها زمان برد تا کشف بشه.

پیتر تیل هشدار میده که اگر نوع آوری نکنیم و رمز و رازهای پنهان رو کشف نکنیم آینده میتونه بدتر از گذشته باشه. ار اون طرف هم نوید اون رو میده که میوه های زیادی در دسترس هستند که چیده نشدند.

یکی از نمونه های بارز حرف های پیترتیل شرکت نوکیا هستش. نوکیا یه زمانی یکی از غول های تکنولوژی در زمینه ی تلفن های همراه بود .اما پیشرفت عمودی رو در نظر نگرفت و آینده ی گوشی های هوشمند روپیش بینی نکرد ودر نتیجه دچار یه آینده غم انگیز شد.

نکته ی دیگه اینه که باید به اون توجه کنید اینکه برای رسیدن به موفقیت باید سال ها تلاش کنید حتی اگه اولش سودی نکردید ناامید نشید و به تلاش خودتون ادامه بدید و ارزش آفرینی کنید.

برای اینکه استارتاپتون به یه مونوپولی قدرتمند تبدیل بشه اول باید گام های کوچیک بردارید و بعدش کم کم حجم فعالیت هاتون رو زیاد کنید.

مثلا جف بزوس موسس آمازون رو در نظر بگیرید: اون از اول هدف نهاییش این بود که آمازون به بزرگترین خرده فروشی آنلاین در جهان تبدیل بشود، اما کارشو با فروش کتاب شروع کرد و وقتی که از موفقیت خودش توی بازار کتاب مطمعن شد حوزه ی فعالیت رو کم کم بیشتر کرد و بعد از سال ها به اونچه که میخواست رسید.

بر خلاف باور مردم موفقیت آمازون یک شبه به دست نیومد .جف بزوس میگه اینجوری که من  فهمیدم تجربه موفقیت یک شب حدودا  به 10 سال زمان نیاز دارد.


هر شرکت برای بقا توی طولانی مدت به بنیان های محکم و ثابت نیاز دارد

پس وقتی شما تو مسیر طولانی یک راه اندازی کسب و کار قدم برمیدارید روزهای اولتون خیلی مهم هستند.

اولین مولفه ی کلیدی توی روزهای اول،پیدا کردن هم تیمی های مناسب هستش.معمولا استارتاپ ها انقدر کوچیک هستند،که هر کدوم از اعضای تیم نقش اساسی دارند و باید چندین وظیفرو انجام بدهند. به خاطر همین پیترتیل قبل از سرمایه گذاری روی یه شرکت علاوه بر این که توانایی هایافراد درگیر در کار رو بررسی میکند ارتباط حاکم بین اون هارو هم در نظر میگیرد.

اون خودش مشکلاتی که ارتباط ضعیف تیمی به وجود میارند رو تجربه کرده.پیترتیل و لوک نوسک قبل از تاسیس شرکت پی پی با یه شخصی که آشنایی کمی داشتند شرکت کوچکی رو تاسیس کردند،در نهایت به خاطر تفاوت های شخصیتی که با نفر سوم داشتند شرکت و تمام سرمایشون از بین رفت.

پیتر تیل تاکید ویژه ای روی تاثیر داشتن یه تیم خوب روی موفقیت میذاره داره و معتقد استارتاپی که زیر بناش معیوب باشه هیچوقت قابل تعمیر نیست.واضح که زیر بنای هر استارتاپی و اعضای اصلی اون تشکلی میدهند.

عامل کلیدی دیگه توی پای ریزی قوی یه شرکت اینه که اطمینان حاصل بشه که علاقه مختلف صاحبان متعدد یه شرکت برآورده شدند.طبیعی که سرمایه گذار ها و موسس های یه شرکت علایق متفاوتی داشته باشند ،اما این تفاوت ها نباید باعث فروپاشی شرکت بشود.

مثلا موسس یه شرکت ممکن بخواد کم کم محصولات رو گسترش بده درحالیکه هیات مدیر معمولا درتلاشند که تو اولین فرصت سود آوری رو به بیشترین حد برسونند.این سلایق در گاهی اوقات ممکن باعث درگیری بشود.پس مهمه که در همون  اول یه راه برای حل اینجور اختلاف های تعریف بشود.دراخر استارتاپ ها باید تلاش کنند فرهنگ قوی توی تیمشون جا بندازند ،چون این امر به همکاری موثر افراد در کنار هم کمک میکند.

فرهنگ شرکت صرفن بر اساس مزایایی که شما به کارمنداتون پیشنهاد میدید تعریف نمیشود، بلکه براساس توجه به کیفیتی روابطی که افراد با هم دارند شکل میگیرد.

یک مثال خوب برای فرهنگ قوی توی شرکت پی پل دیده میشود: اعضای تیم این شرکت آنقدر روابط نزدیک و قوی با هم دارند که بیشترشون شرکت های بعدیشون هم با هم تاسیس کردند.


بیشتر مردم وقتی کلمه فروشنده رو میشنوند یه مردی رو تصور میکنند که از هرشیوه ای تلاش میکند که محصولش رو به زور به مشتری بفروش.

اما فروش یعنی به مشتریاعلام کنیم که از طریق تولید محصول یا ارائه خدمت ارزش آفرینی کردیم و فکر میکنیم که به بهبود زندگیشون کمک میکند.خیلی ها به ویژه کساییکه علاقه مند به تکنولوژی هستند ترجیح میدهند روی نوع آوری توی محصولاتشون تمرکز کنند.اما اگر این محصولات به فروش نرسند هیچ ارزشی ندارند.

محصولی رو پیدا نمیکنید که مردم بدون اینکه شما بفروشید اقدام به خریدش کرده باشند. برای فروش موثر محصولتون باید پخش و توزیع مناسبی داشته باشید.علاوه بر این برای اینکه فروش موثرتری داشته باشید باید اول پتانسیل خرید یه مشتری رو بررسی کنید بعدش تصمیم بگیرید که برای فروش به اون لازم چقدر تلاش کنید.

مثلا: وقتی مشتریتون خرید های چند میلیاردی انجام میدهد طبیعتا انتظار دارد که برای خرید این محصول با تیم اجرایی و مدیرعامل شرکت در ارتباط باشه تا اعتماد لازم رو کسب بکنه. اما توی کسب و کاری که معاملات اون چند صد هزار تون ارزش دارند نیازی به وارد شدن مستقیم مدیر عامل به فرآیند فروش ندارد. با این حال مدیرعامل نیاز به تیم فروشی دارد تا ازین طریق اون محصولات رو معرفی کند وبفروشد.

خیلی از ما از فروشنده ها متنفریم، چون فکر میکنیم اون ها میخوان مارو فریب بدن و از ما سواستفاده کنند. هیچ کس دوست ندارد ازش سواستفاده بشه، پس بهتر است برای فروش به ترفند و فریب متوصل نشیم. اما تصور نکنید که محصولتون خود به خود بفروش میرسد.استراتژی های مختلفی وجود دارند که کارآمدیشون ثابت شده است.استفاده از این استراتژیه هارو توی برنامه بازار یابی و فروشتون قرار بدید.


هرشرکت استارتاپی برای رشد اولیه به یه تیم فنی قوی نیاز دارد.اما بعد از این رشد اولیه نوبت به داشتن یه تیم بازاریابی قوی میرسد.

پیترتیل با بررسی شرکت هایی که توی حوزه فناوری های پاک فعالیت میکردند نشون میده که توی سال 2012 بیشتر از 40 شرکت ترازاول ورشکسته شدند.

به عقیده پیترتیل،دلیل شکست این شرکت ها پاسخ ندادند به این 7 سوال هیاتی هستش. پیترتیل 7 سوال هیاتی مطرح میکند و اعتقاد دارد هر شرکتی مخصوصا شرکت های نوپا برای موفقیت باید پاسخ اون هارو به صورت شفاف بدونند:

1-آیا میتونیم به جای بهبود روند آهسته و پیوسته یه نوع فناوری جهشی و ساختار شکن  خلق کنیم؟ به عقیده ی پیتر تیل هر شرکت فناوری باید بتونه فناوری اختصاصی خودشو ارائه بدهد و این فناوری باید حداقل 10 باربر از نزدیکترین جایگزین بهتر باشد. یعنی وقتی که محصولتون 10 برابر بهتر از رقیباتون باشد اون موقه میتونید برتری شفاف و غیرقابل انکار رو به مشتری ارائه بدید.

2-آیا مناسب ترین زمان برای شروع کسب و کارتون رو میدونید؟ خیلی از مدیر ها و مالک های کسب وکار ها با مقایسه شرکت خودشون با شرکت های دیگه فکر میکنند شرکتشون مثل اونهاست. اینجور مقایسه هایی بدون توجه به سایر شرایط محیططی و زمانی ممکن مارو به چینش استراتژی های اشتباهی سوق بدهد.

3-آیا میتویند کارتون رو با داشتن سهم بزرگی از یک بازار کوچیک داشته باشید؟ باید درنظر داشته باشید که رقابت توی بازارهای بزرگ به مراتب بی رحمانه و سخت تر از بازارهای کوچیک هستش. اگه الان که کسب و کارتون در رقابت با یه بازار کوچیک هستش، نتونید انحصاری رو ازعان خودتون کنید و به یه مونوپولی تبدیل بشید موقع ورود به یه بازار بزرگ رقابتی با چالش سختی مواجه میشید.

4-آیا تیمتون از عهده کاربر میاد؟ شرکت های زیادی وجود دارند که تمرکز اصلیشون روی مسایل فنی هستش.اما همونجوری که گفتم تیمتون باید افرادی رو هم داشته باشه که توی حوزه ی فروش و بازاریابی متبهر باشند.

5- چجوری محصولتون رو به دست مشتری هاتون میرسونید؟ پیتر تیل توضیح میدهد که خیلی از شرکت های استارتاپی مهارت عجیبی توی متقاعد سازی سرمایه گذاراشون دارند، اما بیشترشون از مشتریهاشون قافل میشوند و نمیدونن که چجوری با اون ها ارتباط برقرار کنند و محصولاشون به دست اون ها برسونند.

6-آینده دنیا توی 10 تا 20 سال دیگه چه شکل و محتوایی داره و کسب و کارتون چه جایگاهی توی اون خواهد داشت؟ کارآفرین هایی که به دنبال موفقیت های پایدار هستند باید جوری برنامه ریزی کنند که بتونند آخرین بازیگر توی بازار هدف خودشون باشند.

7-آیا شما موقعیت ویژه ای رو میبینید که بقیه متوجه اون نیستند؟ شرکت های موفق و بزرگ صاحب رمز و رازند. اون ها دلایل مشخصی برای موفقیت دارند که بقیه اون هارونمیبینند.

این هفت سوال به همه ی شرکت ها مخصوصا شرکت های نوپا کمک میکند تا جایگاه خودشون رو بین رقیب هاشون بدونن و با یهتفکر اینده نگر به سراغ ایده های جدید بروند.


فکر میکنید که موسس یک استارتاپ چه شکلی باشد؟

بین هیات مدیره موسس ها یکم عجیب به نظر میرسند مخصوصا موسس های شرکت های موفق، انگاری که از زمان تولدشون داشتند برای یه انجام یه کار بینظیر آماده میشدند. مثلا تیم موسسین پی پل رو در نظر بگیرید: میشه گفت همشون یه جوری عجیب و غریب بودند، چهار نفر از اون ها توی نوجوونیشون علاقه ی عجیبی به درست کردن بمب داشتن و تفریحی بمب میساختند.

این نوع از ابتکار خیلی حیاتی هستش، چون موسس ها کاری بسیار فراتر از تاسیس یه شرکت میکنند. اون ها به شرکت چشم انداز میگن که برای موفقیت خیلی ضروریه، مهم نیست که چقدر استراتژی های مدیریتی یه شرکت عالی باشد، مهم اینه که چشم اندازی وجود داشته باشه که اون رو دنبال کنند.

مثلا :استیو جابز در سال 2001 آی پاد رو رونمایی کرد اما تحلیل گر ها اون رو یه گجت بی ارزش میدونستند که فقط به درد کاربرهای اپل میخورد. اما وقتی که اپل، آیفون و آی پد رو رونمایی کرد و خانواده ای از دستگاه های همراه رو به بازار معرفی کرد، تازه  مشخص شد که جابز چه برنامه ی هوشمندانه ای توی ذهن خودش داشته.

این دستگاه ها در بازار به موفقیت های زیادی دست پیدا کردند. در واقع جابز بر اساس چشم انداز خودش یه برنامه کامل و دقیق طراحی کرد و با استفاده از اون تونست اپل رو به ارزشمند ترین شرکت جهان تبدیل کند.این موضوع نشون میده که حتی یه شرکت قوی ، قصد دارد توی رده های بالاتر فعالیت داشته باشد موسسین اون باید چشم انداز قوی نسبت به آینده داشته باشند و بر اساس اون حرکت کنند.


امیدوارم از شنیدن این پادکست نهایت لذت رو برده باشید.                


خلاصه صوتی کتاب از صفر به یک

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب از صفر به یک و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب از صفر به یک »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...