0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب مسیر کمال

نویسنده: مارتا بک

دسته بندی: کتاب های انگیزشی و الهام‌بخشی کتاب های موفقیت

کمال، راهِ رسیدن به زندگیِ رضایت‌بخش و معناداره.
خیلی از چیزایی که باعث میشن ما به لحاظِ روانی رنج بکشیم، از مهرطلبی گرفته تا عادتهای بد تا موندن تو روابطِ پوچ، همه و همه نتیجه‌ی اینن که ما از خودمون فاصله گرفتیم. راهِ حلِ مشخصِ این مشکل، چیزی نیست جز رسیدن به کمال.
توی این خلاصه‌کتاب، با الهام از کمدیِ الهیِ دانته، راهِ رسیدن به کمالِ فردی رو به گامهای روشن و پیمودنی تقسیم کردیم. تکنیک‌های مجربِ این کتاب، به شما کمک میکنن تا کمالِ منحصربه‌فردِ خودتونو کشف کنین.
با انجامِ این تکنیکها، بعد از مدتی به سیگنالهای قلبی‌تون حساس میشین و میتونین بفهمین خودتون واقعاً چی میخواین و جامعه چی به شما القا میکنه. اینجوری، به شادیِ حقیقی دست پیدا میکنین.

خلاصه متنی رایگان کتاب مسیر کمال

اگه میخواین بدونین مهمترین معلمِ زندگی‌تون کیه، فرقِ بینِ درد و رنج چیه، و بهترین استراتژیِ خودیاری کدومه، حتماً تا آخرِ این پادکست با ما همراه باشید.
==========================
کمال یعنی اینکه با عمیقترین و حقیقی‌ترین بخشِ وجودِ خودتون یکی بشین. و این نوشداروی رنجه.
درباره‌ی احساسی که دارین فکر کنین! آیا حسِ اضطراب و معذب بودن و ناامیدی همیشه همراهتونه؟ رو چیزایی پیله کردین که هیچ وقت جواب نمیدن؟ شک دارین رؤیاهای آینده‌تون محقق بشن؟ آیا احساسِ ناراحتی و کج‌خلقی و کرختی می‌کنین؟ احساس میکنین هیچ انرژی‌یی ندارین؟ نمیتونین رو چیزی تمرکز کنین؟
احتمالاً دلیلش اینه که احساس میکنین میتونین چیزای بیشتری داشته باشین؛ عشقِ بیشتر، معنای بیشتر در زندگی، و رضایتِ بیشتر.
اینجاست که مفهومِ کمال واردِ عمل میشه.
این روزا کلمه‌ی کمال یه بارِ معناییِ عرفانی داره. ولی واقعیت اینه که معناش چیزی جز سالم بودن و بی‌نقص بودن نیست. کمال یعنی تمامیت و یکپارچگی. وقتی یه هواپیما کامل باشه، تمامِ قسمتهاش در هماهنگیِ کامل با هم کار میکنن تا یه حرکتِ نرم توی آسمون داشته باشه. ولی اگه نقص داشته باشه، چه بسا متوقف بشه یا سقوط کنه. این ربطی به عرفان نداره. یه واقعیتِ فیزیکیه.
توی زندگیِ روزمره هم همینه. ما برای اینکه خودمونو با معیارهای جامعه وفق بدیم اغلب احساساتِ واقعیِ خودمونو نادیده میگیریم یا انکار میکنیم و در نتیجه، حسِ نارضایتی و بی‌خاصیتی میکنیم و بیمار میشیم. وقتی تو زندگی به گونه ای رفتار میکنیم که با واقعیتِ وجودی‌مون همسو نیست، رنج میبریم، چون از تعادل و هماهنگی با خودمون خارج میشیم. به عبارتِ دیگه، از حالتِ کمال خارج میشیم.
برعکس، زمانی که بدن و ذهن و دل و روحتون کاملاً با هم همسو باشن، کارای روزمره‌تون براتون جذاب میشن. از بودن در کنارِ دوستاتون نهایتِ لذتو میبرین و خوابتون فوق العاده دلچسب میشه. بیدار شدن هم براتون شگفت‌انگیز به نظر میرسه چون برای تجربه‌ی یه روزِ جدید لحظه‌شماری میکنین. زندگی مثلِ‌ همون هواپیمای بی‌نقصی که گفتیم، خیلی نرم و روان به جریان میفته.
ممکنه با شنیدنِ این حرفا نیشخند بزنین و بگین: این چرت و پرتا چیه؟ شایدم متعجب بشین و بگین: آیا واقعاً یه همچین زندگیِ رضایت‌بخشی میتونه وجود داشته باشه؟ شایدم دوست داشته باشین اون شادی و هدفمندیِ وصف‌ناپذیری که گفتیمو تجربه کنین.
این خلاصه‌کتاب با الهام از کمدیِ الهیِ دانته، از مراحلِ مختلفِ سفرِ خیالیِ دانته عبور میکنه تا راهِ رهایی از رنجها رو به شما نشون بده. نظرِ نویسنده‌ی کتاب، خانمِ مارتا بِک اینه که کمدیِ الهی مجموعه‌ای از دستورالعملهای قدرتمنده برای شفای جراحتهای روانی و پیدا کردنِ گوهرِ گمشده‌ی کمال. از اولین مرحله‌ی این سفر شروع میکنیم، یعنی جنگلِ تاریکِ لغزش.
===========================
برای نجات از جنگلِ تاریکِ لغزش، باید بپذیرید که گم شدید و از استادِ درونتون پیروی کنید.
دانته توی کتابش مینویسه: «در میانه‌‌ی سفرِ زندگی، خود را در جنگلی تاریک یافتم، چرا که راهِ راست گم شده بود.» شما هم ممکنه مثلِ دانته یهو احساس کنین تو زندگی تنها و سرگردونین. و چه بسا حتی ندونین دقیقاً مشکل کجاست و اصلاً چجوری سر از اینجا در آوردین.
چیزی که از نظرِ جامعه صحیحه معمولاً با حقیقتِ ذاتِ ما همسو نیست. و جنگلِ تاریکِ لغزش استعاره از مِهِ درونِ ما انسانهاست که از همین تعارضها سرچشمه گرفته. اولین مرحله توی ارتباط برقرار کردن با خودتون و درپیش گرفتنِ مسیرِ کمال پذیرشِ این حقیقته که شما گم شدین. وقتی اینو پذیرفتین، احتمالاً با چند جانورِ سرسخت مواجه خواهید شد که همون حالتهای روانیِ ناگوارن، از جمله یه پلنگِ حریص به اسمِ نیازمندی، یه شیرِ ترسناک به اسمِ وحشت، و یه گرگِ غمگین به اسمِ افسردگی.
ممکنه چندتا تلاشِ بی‌ثمر هم ازتون سر بزنه، درست مثلِ دانته که داشت از کوهِ لذت‌جویی بالا میرفت ولی یهو اون جونورا دنبالش کردن. این کوه میتونه نمادِ مسیرِ وسوسه‌انگیز ولی مخربی باشه که جامعه با مقایسه کردنهاش پیشِ پای شما گذاشته.
خوشبختانه، یه راهنماییِ کوچیک میتونه بهتون کمک کنه مسیرِ حقیقیِ خودتونو ترسیم کنین.
وقتی که دانته از کوهِ لذت‌جویی پایین میاد، روحِ ویرژیل (Virgil) شاعرِ معروفو ملاقات میکنه که از لای درختا بیرون میاد. این همون راهنمای روحیِ دانته هست که اومده تا اونو از سرگردونی نجات بده.
راهنمای روحیِ شما ممکنه از لای یه کتاب یا پادکست بیرون بیاد، شایدم توی جلساتِ روان‌درمانی یا یوگا خودشو نشون بده.
منتظرِ یه نگرشِ جدید و یه تلنگرِ بیدارگر باشید. توی مناسکِ شرقی، اساتیدِ معنوی معمولاً برای اینکه به شاگرداشون شوک وارد کنن تا از خوابِ غفلت بیدار بشن، از آبِ سرد و چوبِ بامبو استفاده میکنن. هدفِ راهنما این نیست که بذاره با توهماتتون خوش باشید. هدف، رهاییِ شماست.
البته وجودِ استادِ خارجی فقط اولِ راهه. اگه میخواین واقعاً چیزی بیاموزین، به درونتون مراجعه کنین. استادِ درون‌تون همون کمال و تمامیتِ‌ شماست. اون میتونه شما رو هم به لحاظِ فیزیکی و هم از نظرِ ذهنی راهنمایی کنه. شما وقتی حقیقت رو بشنوین یا به زبون بیارین، بدنتون خودبخود به آرامش میرسه و ذهنتون هم احساسِ رهایی میکنه. گوش سپردن به این بخش از خودتون مهمترین مهارتیه که شما برای کسبِ شادی و رضایتِ حقیقی بهش نیاز دارین.
برای رسیدن به این مرحله، ویرژیل اول دانته رو به یه دروازه برد که روش نوشته بود: «ای کسانی که به اینجا درآمده اید؛ از تمامِ امیدهای خود دست‌ بشویید.» منظور اینه که باید از ترسی که شما رو از مواجهه با حقیقت دور نگه داشته دست بشورین.
یکی از راههاش اینه که به لحظه‌ی حال توجه کنین و اطمینان کنین که همه چیز همونطور که هست خوبه. اگه در مواجهه با ترسها یا ناملایماتِ زندگی این کارو مدام تکرار کنین کشف میکنین بخشی از وجودتون هست که همیشه میتونه با شرایط کنار بیاد.
============================
توی دوزخ، بخشهایی از وجودتون رو که دارن رنج میکشن مشخص کنین و رهاشون کنین.
دانته بعد از اینکه از دروازه عبور میکنه، واردِ یه دره‌ی هولناک میشه که گناهکارا به شیوه‌های مختلفی دارن توش عذاب میشن و اسمش دوزخه. همه‌ی ما یه دوزخ در درونِ خودمون داریم به اسمِ رنجهای روانی، که منشأش جداییِ ما از خودمونه.
باید بدونین که رنجْ اختیاریه. درد از حوادث و رویدادها ناشی میشه، ولی رنج از نوعِ نگرشِ شما به این حوادث نشأت میگیره. روانشناسیِ زرد معمولاً ادعا میکنه که افکارِ مثبت حالتونو خوب میکنه و افکارِ منفی حالتونو بد؛ در صورتی که گفتنِ یه جمله‌ی مثبتِ زورکی، مثلاً «من شغلمو دوست دارم»، مثلِ یه خنجر تو قلبِ ما فرو میره. از اونطرف، یه جمله‌ی منفی که با باورِ قلبیِ ما همخونی داشته باشه، مثلاً «شغلِ من افتضاحه»، یه حسِ شیرینِ رهایی به ارمغان میاره.
توی تمامِ دوزخ ویرژیل به دانته تأکید میکنه سه تا کارو انجام بده: شیاطین رو مشاهده کنه، ازشون سؤال بپرسه، و حرکتشو ادامه بده. این به این معناست که باید باورهایی رو که باعثِ رنجِ‌ شما میشن شناسایی کنین و از خودتون بپرسین: آیا میتونم صددرصد مطمئن باشم که این باور درسته؟ هرجا استادِ درونِ شما متوجه شد که شما در اشتباهین، باورهای سفت‌وسختتونو رها کنین و در عوض آزاداندیش باشین.
رها کردنِ باورها کارِ ترسناکیه، و دیگران ممکنه این آزادیِ تازه‌به‌دست‌اومده‌ی شما رو نپسندن. ولی نگران نباشین. این معناش اینه که شما در مسیرِ درست هستید. ماها معمولاً وقتی که با قضاوت مواجه میشیم، وسوسه میشیم موضعِ حمله به خودمون بگیریم. ولی مواظب باشین به مغزِ خزنده‌تون خوراک ندین. به جاش روی ایجادِ راهکارهای مثبت تمرکز کنین. مثلاً‌ کتاب بخونین تا چیزای بیشتری یاد بگیرین، یا یه درخت بکارین. یه راهِ دیگه‌ش اینه که روی ارزشهای حقیقی‌تون متمرکز بشین، چون تحقیقات نشون داده این کار میتونه استرسو کم کنه و هضمِ اطلاعاتِ ناگوار  رو برای شما راحت‌تر کنه.
دانته توی پایین‌ترین طبقاتِ جهنم، با گناهکارترین آدما ملاقات میکنه؛ یعنی دروغگوها. دروغ، شبیهِ یه پشه‌ی ریز و خطرناکه. و چون خیلی رایج و تقریباً غیرقابلِ رؤیته، موذیانه عمل میکنه. تمامِ دروغها، چه مصلحتی چه منفعتی، ویرانی به بار میارن. از نظرِ دانته، فریبکاری مثلِ منجمد شدن داخلِ یخه. زمانی که شما به خودتون دروغ میگین، به هیچ چیزی اعتماد نمیکنین، چون به خودتون اعتماد نکردین. اون‌وقته که زندگی سرد و بی‌روح و غریبانه میشه.
تهِ جهنم، یه هیولای غول‌پیکر به اسمِ لوسیفر  یا همون شیطان، وسطِ یه دریاچه‌ی یخی داره دست‌وپا میزنه. ویرژیل که وحشت رو توی چهره‌ی دانته میبینه، بهش میگه بیا نزدیکتر. اونا به لوسیفر نزدیک میشن. و بعد، از سطحِ یخیِ دریاچه عبور میکنن و پایین میرن. همینطور میرن و میرن تا اینکه دانته به خودش میاد و متوجه میشه که دارن رو به بالا حرکت میکنن.
عبور از مرکزِ زمین به معنای ارتباط برقرار کردن با دروغِ اصلیه، یعنی این احساس که «من تنها هستم». ولی همینطور که بیشتر به عمقِ رنجهاتون میرین، به یه جایی میرسین که دیگه پایین رفتن متوقف میشه و بالا رفتن شروع میشه. این پایانِ خودفریبیه. توی این نقطه، تصورِ اینکه همه چیز علیهِ منه متوقف میشه و شما میپذیرین که یه وجودِ بی‌نهایت ارزشمند، دوست‌داشتنی و عزیز هستید.
=======================================
برای عبور از برزخ، رفتارِ بیرونی‌تونو با حقیقتِ درونی‌تون که تازه بهش رسیدین همراستا کنین.
دانته و ویرژیل دمدمای صبح از دوزخ بیرون میان و دوباره چشمشون به ستاره‌ها روشن میشه. اونا پای یه کوهِ خیلی بزرگ می‌ایستن که دقیقاً نقطه‌ی مقابلِ دوزخه. اسمش برزخه، یعنی عالمِ پالایش و تطهیر، جایی که ارواحِ پشیمان با انجامِ وظایفِ مختلف در بالای کوه، خودشونو از گناهان پاک میکنن تا به بهشت برن.
شاید تفکراتِ جدیدی که به دست آوردین باعثِ تخفیفِ عذابِ درونی‌تون باشه. پس این گوی و این میدون. آخرین نقطه‌ی دوزخ خودفریبی بود. پس اولین گامهای عبور از برزخ هم از همینجا شروع میشه. مهمترین و اولین قدم اینه که دروغ نگین. این توصیه به نظر ساده میاد، ولی بهترین استراتژیِ خودیاری در مسیرِ رسیدن به رضایت و شادیه.
دانته به یه دروازه‌ی دیگه میرسه، این بار یه فرشته به استقبالش میاد و بهش میگه فقط درصورتی میتونی از اینجا عبور کنی که هرگز به عقب نگاه نکنی. به عبارتِ دیگه، باید متعهد بشی همونجور که واقعاً هستی زندگی کنی. سعی کنین از همین الآن، علاوه بر افکار، گفتار و رفتارتون رو هم تغییر بدین تا در مسیرِ کمال قرار بگیرین. مثلاً میتونین تصمیم بگیرین که دیگه به جوکهای بی‌ادبانه‌ی همکارتون نخندین.
زمانی که ایجادِ تغییراتِ اساسی توی هویت‌تون رو شروع کردین، ممکنه احساس کنین دلتون برای زندگیِ گذشته‌تون تنگ شده. به خودتون برای افسوسِ گذشته‌ها رو خوردن زمان و فرصت بدین، و بعد، مجدداً به جلو حرکت کنین.
توی مرحله‌ی بعد، باید یاد بگیرین که با آدمای بدرفتار چجوری برخورد کنین. اینکه در برابرِ بی‌عدالتی و نفرت با عدالت و مهربانی واکنش نشون بدیم خیلی سخته. پس حتماً و حتماً به این حقیقت توجه داشته باشین که شما همیشه میتونین واکنش‌هاتونو انتخاب کنین.
رهاییِ نهاییِ شما در گروِ جهان‌بینی‌های جدیده. مثلاً ممکنه تا قبل از این، زندگی رو یه نمایش میدیدین که آدما فقط سه تا نقش ممکنه داشته باشن: نقشِ ظالم، نقشِ مظلوم و نقشِ منجی. ولی بر اساسِ جهان‌بینیِ جدیدی که اتخاذ کردین، آدمای ظالم ظالم نیستن، چالشن. آدمای منجی منجی نیستن، مربی‌ان، و آدمای مظلوم هم مظلوم نیستن، آفرینشگرن.
توی این مرحله، تمامِ باورهاتون بر اساسِ یقینن، تمامِ احساساتتون واقعی‌ان، تمامِ حرفاتون از روی صداقته، و کارایی رو انجام میدین که واقعاً خودتون میخواین. تحقیقات نشون داده که هرقدر شما یه عملو بیشتر تکرار کنین، نقشِش روی مدارِ عصبی‌تون پررنگ‌تر میشه. برای اینکه الگوهای رفتاریِ موردِ قبولِ جامعه رو که با حقیقتِ شما همسویی نداره تغییر بدین، خودتون مغزتونو جراحی کنین، به این معنی که آگاهانه و از روی اختیار، فعالیتهای جدیدو انجام بدین و تکرارشون کنین. این کار باعث میشه اون فعالیت در شما نهادینه و ماندگار بشه.
به جای گرفتنِ ژست‌های بلندپروازانه، سعی کنین هربار با یک درجه چرخش، به سمتِ زندگیِ ایده‌آلتون حرکت کنین. وقتی به صورتِ پیوسته برای چیزایی که دوست دارین، یه ذره بیشتر وقت بذارین و برای چیزایی که دوست ندارین یه ذره کمتر زمان صرف کنین، یواش یواش با کمالِ وجودی‌تون همسو میشین.
============================
وقتی زندگیِ درون و بیرونتون به کمال نزدیک شد، دروازه‌های بهشت براتون باز میشه.
زمانی که دانته به قله‌ی کوهِ برزخ میرسه، سه تا اتفاق میفته. اول اینکه خودشو توی یه جنگلِ زیبا به اسمِ باغِ عدن میبینه. دوم اینکه با بئاتریس، معشوقِ قدیمیش ملاقات میکنه که از دانته میخواد دست از رؤیاپردازی برداره. سومین اتفاق اینه که دانته توی دوتا رود غوطه‌ور میشه. اولیش باعث میشه تمامِ اعمالِ اشتباهش رو فراموش کنه. دومیش هم باعث میشه تمامِ کارای درستی که کرده به یادش بیاد.
اون بعد از عبور از این دوتا رود، قبراق و با نشاط و در حالی که به کمال رسیده از آب بیرون میاد. حالا مثلِ یه هواپیمای بی‌عیب‌ونقص میتونه پرواز کنه، پروازِ واقعی.
اون بی هیچ زحمتی، به سمتِ بهشت پرمیکشه و در میانِ ستارگان شروع میکنه به زندگی کردن.
هرچند شما احتمالاً به رودهای جادویی دسترسی نداشته باشین، ولی بازم میتونین معصومیتِ خودتونو به دست بیارین و به بهشتِ درونِ خودتون پا بذارین. اول از همه، خودتونو به خاطرِ تمامِ خیانت‌هایی که به کمالِ وجودی‌تون کردین ببخشین. بعد، مسئولیتِ هرکاری رو که تا حالا به نفعِ حقیقتِ وجودی‌تون انجام دادین بپذیرین و براش ارزش قائل باشین.
تفکر و تأملِ مدام هم مثلِ چیزی که درباره‌ی تکرارِ عمل گفتیم، میتونه حسِ موقتیِ اتصال و عشق رو تبدیل به یه احساسِ موندگار کنه. از طریقِ تمرکز روی کمال، وحدت و مهربانی، میتونین شادی و رضایت‌مندی رو در خودتون تثبیت کنین.
وقتی به حقیقتِ خودتون نزدیکتر بشین، رفته‌رفته حالتهایی از اشراق و مکاشفه‌ی ناگهانی براتون رخ میده. در این لحظات، احساس میکنین کلِ دنیا تغییر کرده. توی زندگیِ بعضی انسانهای معدود، مثلِ بودا یا مسیح، اشراق یه اتفاقِ عظیم و تأثیرگذاره. ولی به احتمالِ زیاد برای شما، همون پیشرفتهای کوچیکی که هر بار توی آگاهی‌تون رخ میده به تدریج جهان‌بینیِ جدید‌تون رو خواهد ساخت.
دانته در خلالِ این سیرِ صعودی، دو تا مکاشفه‌ی ناگهانی براش رقم میخوره: یکی اینکه کلِ دنیا یه حقیقتِ واحده، و دیگه اینکه همه چیز زاده‌ی عشقه.
برای اینکه بتونین بفهمین همه‌‌ی ما با هم یکی هستیم، میتونین وجودِ خودتونو مثلِ یک ذره از کلِ کیهان در نظر بگیرین که دقیقاً همون شکل و مختصاتِ کیهان رو داره. نحوه‌ی زندگیِ شما و گفتار و رفتارتون، روی کلِ انسانها و محیطِ اطرافِ شما تأثیر میذاره.  و وقتی شما تغییر کنین، اونها هم تغییر میکنن.
شاید بعد از شنیدنِ این پادکست، به چیزی که برای شاد بودن واقعاً بهش نیاز دارین پی برده باشین. شاید به این نتیجه رسیده باشین که بهتره توی محیطِ کار با قاطعیتِ بیشتری برخورد کنین، و در نتیجه، همکارای شما هم جنبه و پذیرشِ بیشتری پیدا کنن.
هربار که شما یکی از اشتباهاتتون رو رها میکنین و بر اساسِ کمالِ وجودی‌تون زندگی میکنین، یکی از جنبه‌های وجودی‌تونو غبارروبی میکنین. هم با درخشندگیِ بیشتری می‌تابید و هم زیباییِ بیشتری از جهان به خودتون جذب میکنید.
یه زمانی میرسه که مثلِ دانته متوجه میشین که همه چیز زاده‌ی عشقه. و زمانی که به بالاترین سطحِ کمال برسین، حسِ وحدت و عشقی که در وجودتون هست، شما رو به سمتِ کمک به دیگران سوق میده. آخرین جمله‌ای که میخوایم بگیم شاید کلیشه‌ای به نظر بیاد اما واقعیت داره: «اون تغییری که آرزو دارید در جهان اتفاق بیفته، از خودِ شما شروع میشه.»


خلاصه صوتی کتاب مسیر کمال

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب مسیر کمال و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب مسیر کمال »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...