خلاصه رایگان
کتاب زیر آسمان سفید
نویسنده: الیزابت کُلبِرت
دسته بندی: کتاب های انگیزشی و الهامبخشی کتاب های سبک زندگی کتاب های ایجاد تغییرهمونطور که میدونین، ما آدما هزاران ساله که داریم با طبیعت میجنگیم. کتابِ «زیرِ آسمانِ سفید» که امروز با خلاصهی اون در خدمتتون هستیم، حکایتگرِ مشکلاتیه که در صورتِ پیروزیِ ما توی این جنگ به بار خواهد اومد. دانشمندا، مهندسا، و خیلیای دیگه دنبالِ راهی برای جبرانِ آسیبهاییان که در طولِ سالهای متمادی به طبیعت وارد کردیم. توی این خلاصهکتاب، با این راههای جبران هم آشنا میشیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب زیر آسمان سفید
توی عصری که ما توش زندگی میکنیم، انسانها تأثیراتِ خیلی گسترده و غیرقابلِ انکاری روی کرهی زمین گذاشتهن، تا جایی که بعضیا عقیده دارن این عصر یه عصرِ کاملاً جدید توی زمینشناسیه، به اسمِ دورانِ انسانمحوری ، به این معنی که انسان تأثیرگذارترین عامل توی تغییراتِ کرهی زمینه.
آدما در حالِ حاضر رودهای بزرگِ دنیا رو تحتِ کنترلشون دارن، زیستتودههای ما هشت برابرِ زیستتودههاییه که پستاندارانِ وحشی تولید میکنن، و ما نصفِ خشکیهای بدونِ یخِ کرهی زمین رو مستقیماً دستخوشِ تغییر کردیم. گونهی ما یه گونهی به شدت موفق بوده. ولی این موفقیت هزینهی سنگینی داشته، از جمله گرمایشِ اتمسفر و اقیانوسها، انقراضِ نسلها، بیابانزایی و یخچالزدایی.
در گذشته، آدما حرف از کنترلِ طبیعت میزدن. به عبارتِ دیگه، از تکنولوژی برای حلِ مشکلاتی استفاده میکردن که طبیعت به وجود میاورد. ولی خودِ این راه حلها مشکلاتِ کاملاً متفاوتی رو ایجاد کرد که حلشون در حالِ حاضر یه نیازِ مبرمه. توی این خلاصهکتاب، در این باره بیشتر با هم صحبت میکنیم.
ضمناً اگه میخواین دربارهی وزغهای اصلاحشده، فرایندِ ذخیرهی کربن دیاکسید توی سنگها و امکانِ سفید شدنِ آسمون در آینده بیشتر بدونین، حتماً تا آخرِ این پادکست با ما همراه باشین.
===================================
سیستمِ خاکریزِ ایالتِ لویزیانا داره خطِ ساحلیِ این ایالتو محو میکنه.
ناحیهی پلاکمینس پریش (Plaquemines Parish) توی ایالتِ لویزیانا یکی از مکانهاییه که توی دنیا سریعترین رشدِ محو شدگی رو داره. این بخش که در منتها الیهِ جنوبِ شرقیِ لویزیانا واقع شده، در حالِ حاضر تبدیل شده به دوتا باریکهی کمعرض که به انتهای رودِ میسیسیپی چسبیدهن.
هر سال، تعدادِ ساکنینِ این منطقه کمتر و کمتر میشه. ولی همهی این افراد، حتی نوجوونا، یادشون میاد همین نقاطی که الآن زیرِ آب رفتن، یه زمانی پر از ساختمون بود.
البته این فقط محدود به منطقهی پلاکمینس نیست. کلاً خطِ ساحلیِ لویزیانا با سرعتِ تمام در حالِ آب رفتنه، طوری که هر یک ساعت و نیم، به اندازهی یه زمینِ فوتبال ازش ناپدید میشه. ولی طنزِ ماجرا اینجاست که عاملِ این محوشدگیها، سیستمِ گستردهی خاکریزهای مصنوعی، سیلبندها و دیوارای حائلی هستند که در اصل، برای عقب نگه داشتنِ آب ساخته شدن.
رودِ میسیسیپی قبل از دخالتهای انسان، هر سال صدها میلیون تن رسوب به سمتِ جنوب میبرد. هرسال بهار، این رود طغیان میکرد و رسوبهاشو به دشتهای اطراف میریخت. به مرورِ زمان، این رسوبها تبدیل به همون چیزی شدن که امروز خطِ ساحلیِ لویزیانا رو تشکیل میدن.
ولی وقتی مهاجرینِ فرانسه واردِ لویزیانا شدند، شروع به ساختِ خاکریزهای مرتفع کردند تا از زیرِ آب رفتنِ شهرهاشون جلوگیری کنن. این خاکریزها تقریباً همون کاراییِ موردِ انتظارو داشتهن، منتها توی محو شدنِ خطِ ساحلیِ لویزیانا هم اصلیترین عامل بودهن. میسیسیپی دیگه نمیتونه رسوباتشو جایی تخلیه کنه و این یعنی هیچ لایهی جدیدی روی خشکیهای قبلی رو پر نمیکنه. در عینِ حال، خاکِ موجود که نرم و مرطوبه، به مرورِ زمان فشردهتر میشه. خب، نتیجهش میشه پسرفتِ خشکی.
حالا این آدمان که باید کارِ رودخونه رو انجام بدن. توی یکی از پروژههای آینده قراره یه متهی غولپیکر توی بسترِ رودخونه فرو کنن، رسوبهای کفِ رودخونه رو بتراشن، بعد با استفاده از یه لوله اونا رو استخراج کنن. بعد این رسوبات رو که بالغ بر 765هزار متر مکعب میشه، نزدیکِ ساحل تخلیه کنن تا خشکیهای جدیدی ایجاد بشه.
این کار خیلی خوبه، ولی نمیتونه پابهپای سرعتِ خشکیزدایی پیش بره. برای همین، به یه راهِ حلِ جسورانهتر و اساسیتر نیازه. این راهِ حل که ادارهی بازسازی و حفاظتِ سواحلِ میسیسیپی اون رو پیشنهاد داده، به این صورته که هشتتا گودالِ عظیم توی خاکریزهای اطرافِ میسیسیپی ایجاد کنیم.
جوری که این اداره گفته، این کار باعث میشه فرایندِ طبیعیِ تهنشینشدنِ رسوبها مجدداً به جریان بیفته. البته اینجا هم یه تناقضِ عجیب و غریب وجود داره، یعنی برای اینکه یه فرایندِ طبیعی ادامه پیدا کنه، بازم انسانها باید دخالت کنن!
==============================
دخالت توی طبیعت میتونه باعثِ بر هم خوردنِ اکولوژی بشه.
کانالِ فاضلابِ شیکاگو یه رودخونهی کدره که حدودِ 50 متر عرض داره. فاضلابِ شهرِ شیکاگو، شاملِ فضولاتِ انسانی، گاوی و گوسفندی و امعاء و احشاءِ پوسیدهی حیوانات، از طریقِ این کانال به سمتِ دریاچهی میشیگان سرازیر میشه. این دریاچه تنها منبعِ آبِ آشامیدنیِ شهره!
سالِ 1900، یعنی بعد از اینکه حصبه و وبا شیوع پیدا کرد، کانالِ فاضلابِ شیکاگو بالاخره بازگشایی شد. این کانال مسیرِ رودِ شیکاگو رو به طورِ کامل تغییر داد و کاری کرد که از دریاچهی میشیگان به سمتِ رودخونهی ایلینوی تغییرِ مسیر بده. این کار هرچند مشکلِ فاضلاب رو حل کرد، ولی در عوض مشکلاتِ زیستمحیطیِ مخربی بهبار آورد که خودش نیاز به یه مداخلهی انسانیِ جدید داشت.
کانالِ فاضلابِ شیکاگو دریاچهی میشیگان رو به چندین رودِ اطرافش متصل میکنه، در حالی که اینا هر کدوم یه زمانی اکوسیستمِ جداگانهای داشتن. این سبب شده تا عبورِ و مرورِ انسانها، کشتیها، فاضلاب و البته ماهیها آسونتر بشه.
تأثیرِ زیستمحیطیِ این پدیده شدیدتر از اون چیزیه که فکرشو میکنین. اکوسیستمهای دریاچهی میشیگان و رودخونههای اطرافش خیلی آسیبپذیرن و در صورتی که یکی از گونههای غیربومی بتونه واردِ اون بشه، میتونه کلِ اون اکوسیستم رو تخریب کنه.
به همین دلیله که یگانِ مهندسینِ ارتشِ آمریکا ناچار شد توی این کانال سدهای برقی ایجاد کنه تا از ورودِ بعضی ماهیهای خاص جلوگیری کنه. در حالِ حاضر، دشمنِ شماره یکِ این زیستبومها، یه گونهی مهاجم به اسمِ کپورِ آسیاییه.
کپورِ آسیایی یه اصطلاحِ کلی برای اشاره به چهار گونهی متفاوتِ ماهیه. این ماهیا رو انسانها توی دههی 1960 به رودخونهی میسیسیپی آوردن تا بتونن به صورتِ مثلاً طبیعی، رشدِ علفهرزهای آبزی رو کنترل کنن.
کارِ این کپورها این بود که از موادِ غذاییِ داخلِ آب یه دلِ سیر بخورن. ولی این بخوربخورا بیشتر از حدِ انتظار پیش رفت. ماهیای کپور اشتهای سیریناپذیری دارن و تقریباً همیشه در حالِ خوردنن. در نتیجه، این ماهیا گونههای بومیِ مفید رو هم شروع کردند به خوردن و شدیداً باعثِ برهم خوردنِ اکوسیستم شدند.
این معناش اینه که اگه حتی یکی از این ماهیای کپور بتونه از دریای میشیگان واردِ کانالِ شیکاگو بشه، ممکنه فاجعه به بار بیاد. سدهای برقی تا اینجای کار جواب دادهن، ولی بهرحال بدونِ نقص نیستن، و حتماً باید به دنبالِ راهِ حلهای تکمیلی هم بود.
===================================
اصلاحِ ژنتیک ممکنه باعثِ برگشتنِ تعادل به بعضی از اکوسیستمهای خاص بشه.
اواسطِ دههی 1800 میلادی، یکی از گونههای بزرگِ دوزیست به اسمِ وزغِ نیشکر، به کارائیب منتقل شد. رنگِ وزغهای نیشکر قهوهایِ خالخالیه. وزنشون تا نزدیکِ سه کیلو هم میرسه و بالای چشماشون یه برآمدگیِ برجسته دارن که به نظر میرسه همیشه به همه بدبینن 😊
دلیلِ اینکه این گونه رو به کارائیب آوردن این بود که با شفیرههای سوسک بجنگه، چون این شفیرهها مزارعِ نیشکرِ منطقه رو داشتن نابود میکردن. بعدشم این وزغها رو به استرالیا بردند و اونجا به قدری سریع گسترش پیدا کردن که تبدیل به خونهی دومشون شد.
ولی متأسفانه وجودشون برای گونههای بومیِ این قاره مخرب بود. استرالیاییها هرچی روش برای به تله انداختن و کشتنِ این وزغها به ذهنشون رسیده رو امتحان کردهن، ولی دانشمندا یه راهِ حلِ متفاوت پیشنهاد میدن: اصلاحِ ژنتیک.
مهمترین مشکلِ وزغهای نیشکر اینه که سمیان. وقتی احساسِ خطر کنن یا خورده بشن، غدههاشون یه آنزیم ترشح میکنه به اسمِ بیوفوتاکسین هیدرولاز (bufotoxin hydrolase). زمانی که سمِ طبیعیِ بدنشون با این آنزیم ترکیب میشه، تأثیرش صدبرابر میشه. خودِ این سم به تنهایی فقط تهوعآوره، ولی وقتی که با بیوفوتاکسین هیدرولاز ترکیب میشه، مرگبار میشه.
آنزیمهایی مثلِ بیوفوتاکسین هیدرولاز توسطِ ژنها کدگذاری میشن. این واقعیت باعث شد یه دانشمند به اسمِ مارک تیزارد (Mark Tizard) از خودش بپرسه: آیا میشه با ازکار انداختنِ این ژنها وزغهای غیرسمی تولید کرد؟
از قرارِ معلوم، پاسخِ این سؤال مثبت بوده. تیزارد این وسط از یه دانشمندِ دیگه به اسمِ کیتلین کوپر (Caitlin Cooper) هم کمک گرفت. کوپر برای خارج کردنِ ژنی که بیوفوتاکسین هیدرولاز رو رمزگذاری میکنه از تکنولوژیِ کریسپر (CRISPR) استفاده میکرد. کریسپر ترکیبی از چندتا تکنیکه، ولی اساسِ کارش به این صورته که میان یه بخش از دیانای رو جدا میکنن و یا ازکار میندازنش یا اینکه با یه چیزِ دیگه جایگزینش میکنن.
حالا سؤال اینجاست که با وزغهای جدیدِ بدونِ سم چیکار باید کرد؟ این معضلیه که دانشمندا هنوز باهاش دست به گریبونن.
یکی از جوابهای ممکن اینه که از وزغهای بدونِ سم به عنوانِ ابزارِ آموزشی استفاده کنیم. این وزغها بومیِ استرالیا نیستن، برای همین، حیواناتِ دیگه نمیدونن که نباید اونا رو بخورن. حالا اگه دانشمندا این وزغهای سمزدایی شده رو به خوردِ حیوانات بدن، این حیوانات هرچند مریض میشن ولی نمیمیرن. و از همینجا یاد میگیرن که دیگه نزدیکِ این جونورا نشن.
ایدهی اصلاحِ ژنتیکِ حیوانات برای خیلی از افراد نامأنوسه. ولی تیزارد میگه محیطِ زیستی که اون و بقیهی دانشمندا باهاش سر وکار دارن، همین الآنشم توسطِ گونههای مهاجم، اصلاحِ ژنتیک شده، چون ژنومشون به اونجا تعلق نداره، در حالی که اصلاحِ ژنتیکی که دانشمندا انجام میدن، صرفاً یه تغییراتِ خیلی جزئی روی دیانای ایجاد میکنه و نهایتاً تعادل رو به اکوسیستمهای آسیبدیده برمیگردونه.
=============================
گونههایی مثلِ پاپفیش برای ادامهی حیات، به کمکِ انسانها وابستهان.
حوالیِ دره ی داغ و سوزانی که در کالیفرنیا به درهی مرگ معروفه، یه غار وجود داره که بهش میگن دخمهی شیاطین یا دویلز هول ((Devils Hole. درونِ آبهای این غار ماهیهای بندانگشتیِ سورمهای رنگی زندگی میکنن که بهشون پاپفیش میگن. این اسم از اونجا ناشی شده که گونههای نرِ این ماهی بعضی وقتا که با هم گلاویز میشن، حرکاتشون به پاپیها یا تولهسگها شباهت پیدا میکنه.
این ماهیای کوچیک احتمالاً کمیابترین ماهیهای دنیا هم باشن. اونا فقط توی همین مکانِ خاص زندگی میکنن. زیستشناسا به خاطرِ درمعرضِ آسیب بودنِ این گونه، تلاشِ ویژه ای دارن تا از بقای نسلِ این ماهیا اطمینان حاصل کنن.
یه گروه متشکل از زیستشناسای سه نهادِ دولتیِ مختلف، سالی چهار بار به «دویلز هول» سفر میکنن تا پاپفیش ها رو سرشماری کنن. سالِ 2006، تعدادِ این ماهیا 38 تا بود. اما از اون موقع تا الان این تعداد به تدریج رشد کرده و به بالای 200 عدد رسیده.
اولین سؤالی که پیش میاد اینه که اصلاً چرا باید تعدادِ این ماهیا اینقدر کم باشه؟ خب، توی دهههای 1950 و 1960، انبوهسازا شروع کردند به خریدِ تمامِ زمینهای مجاورِ «دویلز هول» و آب رو از سفرههای زیرزمینییی که تأمین کنندهی آبِ این غار بودند، برای مصارفِ خودشون استخراج کردند. این استخراج باعث شد قسمتی از این چشمه که اصطلاحاً بهش «شلف» (Shelf) میگن و پاپفیشها تخمهاشونو اونجا میذارن و غذاشونو از اونجا پیدا میکنن، شدیداً از وسعتش کاسته بشه، طوری که تا سالِ 1972، وسعتِ این شلف به یک چهارمِ اندازهی اولیهش رسید!
در نهایت، دادگاهِ عالیِ آمریکا حکم به ممنوعیتِ برداشتِ آب از این منطقه داد و سطحِ آب دوباره بالا اومد. ولی بازم خیلی کمتر از قبل بود و سبب شد شبکهی غذایی همچنان شکننده و ناپایدار باقی بمونه. سرویسِ پارکِ ملی در حالِ حاضر مکملهای غذایی رو به «دویلز هول» تزریق میکنه تا از نسلِ این گونهی آبزیان محافظت کنه.
البته این تنها راهِ محافظت از پاپفیش ها نیست. حدودِ یک مایل دورتر از «دویلز هولِ» واقعی، یه «دویلز هولِ» مصنوعی هم ساخته شده. یه تانکرِ 380 هزار لیتری اونجا تعبیه شده تا این غار و چشمه رو از هر نظر شبیهسازی کنه، با این تفاوت که دیگه از هر گزندی در امانه. سالِ 2013 که نویسندهی این کتاب از این تانکر بازدید کرد، حدودِ پنجاه ماهیِ بالغ توی این غارِ مصنوعی زندگی میکردند.
این همه تلاش برای یه ماهی، واقعاً چرا؟ خب، هرچی باشه، سیارهی ما در طولِ تاریخ انقراضهای زیادی رو به خودش دیده. با این حال، معلوم نیست چرا خیلی از ما، از کسایی که در قبالِ انقراضِ گونههای دیگه احساسِ مسئولیت میکنن، خرده میگیریم. عقل حکم میکنه که به جای اینکه بذاریم این گونههای آسیبپذیر بمیرن، به تکثیرشون کمک کنیم. همین گونههایی که ما به دستِ خودمون اونا رو در معرضِ انقراض قرار دادیم، حالا برای بقا بیشتر از هر زمانِ دیگه ای به کمکِ ما نیاز دارن.
===================================
بهگزینیِ نژادی میتونه تا حدودی از صخرههای مرجانی محافظت کنه
دههی 1980 دههی ناگواری برای صخرههای مرجانی بود. هم ساختوساز، هم صیدِ بیرویه ی ماهی و هم آلودگی دست به دستِ هم دادن و نصفِ مرجانهای کارائیب رو در عرضِ همین یه دهه محو کردند.
ولی این مشکل محدود به مناطقِ کارائیب نبود. تغییراتِ اقلیمی اعثِ گرم شدنِ اقیانوسها شده بود در حدی که فراتر از تحملِ خیلی از مرجانها بود. سالِ 1988یه افزایشِ دمای شدید توی اقیانوسها رخ داد که باعث شد بیش از 15 درصدِ مرجانهای دنیا نابود بشن.
تازه گرمایشِ جهانی فقط یکی از مشکلاته. مشکلِ بعدی تغییراتِ شیمیاییِ اقیانوسهاست که از سوختهای فسیلی ناشی میشه. مجموعِ این مسائل باعث شدن که آبسنگها و صخرههای دریاییِ دنیا در معرضِ نابودیِ همیشگی قرار بگیرن. البته ما میتونیم با کمک گرفتن از بحثِ تکامل، اونا رو هم نجات بدیم.
روث گیتس (Ruth Gates) یه زیستشناس بود که علاقهی خاصی به مرجانها داشت. گیتس با اینکه عمیقاً از نابودیِ صخرههای مرجانی ناراحت بود ولی امیدوار بود بتونه راهی برای نجاتشون پیدا کنه. و پیدا هم کرد.
مرجانها طیِ یه فرایندِ خاص که به سفیدشدگی مرجانها معروفه، دائم میمیرن. وقتی دمای آب بالا میره، مرجانها گیاههای ریزی که داخلِ سلولهاشون زندگی میکردن رو بیرون میریزن و همین باعثِ سفید شدن و در نهایت مرگِ مرجانها میشه.
گیتس میدونست که بعضی از مرجانها میتونن بعد از فرایندِ سفیدشدگی، با جذبِ گیاههای جدید به زندگی برگردن. کنجکاو بود بدونه آیا این به دلیلِ برتریِ ژنتیکیِ بعضی از مرجانهاست یا خیر. و آیا میتونه اونا رو به خاطرِ این ژنِ برتر پرورش بده؟
متأسفانه خانمِ گیتس قبل از اینکه بتونه آزمایشهاشو به سرانجام برسونه اجلش سراومد. ولی بقیهی دانشمندا در حالِ تستِ ایدههای ایشون هستن. برای این کار، اونا اول مرجانها رو در معرضِ یه استرسِ شدید قرار میدن. بعد، اونایی که زنده میمونن رو جدا میکنن و با هم پیوند میزنن. حاصلِ این پیوند رو مجدداً واردِ آزمایشگاه میکنن و یه استرسِ قویتر بهش میدن. به مرورِ زمان، این پروسه مثلِ یه جور تکامل عمل میکنه و نتیجه ای که از این لقاحهای مکرر حاصل میشه، اَبَر مرجانهاییه که نقشِ والدین رو ایفا میکنن و فرزندانی به دنیا میارن که میتونن صخرههای مرجانیِ دنیا رو دوباره احیا کنن.
بعیده که مرجانها بتونن خودشونو با گرم شدنِ بیش از حدِ اقیانوسها وفق بدن. بنابراین به نظر میرسه این تنهاگزینهی پیشِ روی ماست. یا باید به فرایندِ تکاملِ مرجانها سرعتِ بیشتری بدیم، یا اینکه شاهدِ مرگِ اونها باشیم.
موردِ دوم رو ابداً نباید سرسری گرفت. فقط خدا میدونه حیاتِ چه تعداد از مخلوقات به بقای صخرههای مرجانی وابسته است. ولی حتی پرورشِ اَبَرمرجانها هم شاید کافی نباشه. چیزی که ما واقعاً بهش احتیاج داریم اینه که یه فکری به حالِ تغییراتِ اقلیمیمون بکنیم.
============================
برای مبارزه با گرمایشِ جهانی، شاید لازم باشه به کربنزدایی متوسل بشیم.
طیِ ده هزار سالِ گذشته، زمین آبوهوای نسبتاً پایدار و ثابتی داشته. قبل از اون، تغییراتِ آبوهواییِ سریع، بیشتر از اینکه استثنا باشه، یه امرِ عادی بود.
ولی ما انسانها شانس آوردیم و در دورهای واردِ این سیاره شدیم که آبوهواش ثابت بود و باعث شد بتونیم برای همیشه یه جا ساکن بشیم و مزارع و شهرها رو بسازیم. برای این کار، شروع کردیم به قطع کردن و سوزوندنِ جنگلها، که گازِ کربن دی اکسید رو به هوا ساطع میکرد. مقدارِ این گازها کم بود ولی تأثیرشو میذاشت و باعث میشد میزانِ کربندیاکسیدِ داخلِ جو ثابت بمونه، در حالی که بر اساسِ چرخههای طبیعی، این میزان باید کاهشی میبود.
از اون زمون، تأثیرِ انسان بر انتشارِ گازهای گلخانهای و به تبعِ اون، بر آبوهوا، بیشتر و بیشتر شده. به نظر میاد دیگه کار از کاهشِ تولیدِ این گازها گذشته باشه و نیاز به حذف و زدایشِ این گازها داشته باشیم.
وجودِ مقادیرِ زیادِ کربندیاکسید توی جو تبعاتِ خطرناکی داره و این خطر روز به روزم جدیتر میشه. باعث میشه خشکسالی ها طولانی تر بشن، طوفانها قدرتِ ویرانگریِ بیشتری پیدا کنن، و موجهای گرما مخربتر از همیشه ظاهر بشن.
پیشبینیِ اینکه این گرمایشِ جهانی تا کجا میتونه پیش بره و تا کی فرصت برای بازگشت وجود داره کارِ سختیه. طبقِ چیزی که رسماً توسطِ مجامعِ علمی اعلام شده، هرجور هست نباید بذاریم افزایشِ گرمای زمین از دو درجهی سانتیگراد بیشتر بشه. پایبندی به این مقدار مستلزمِ چندتا تغییرِ بزرگه، از جمله: نوسازیِ کشاورزی، تحول در تولید، و نابودسازیِ تمامِ سوختهای سنتی و تمامِ وسایلِ نقلیهی دیزلی. به نظر کمی غیرواقعبینانه میاد، نه؟
کربنزدایی راهکاریه که میتونه معادلات رو به نفعِ ما تغییر بده، به این معنا که حجمِ عظیمی از کربندیاکسید رو از جوِ زمین پس بگیریم یا به عبارتِ دیگه، انتشارِ منفی ایجاد کنیم.
راههای زیادی برای کربنزدایی وجود داره. یکی از اونا استفاده از سنگهاست که یکی از بزرگترین مخزنهای کربندیاکسیدن. یکی از نیروگاههای برقِ ایسلند جوری طراحی شده که کربندیاکسیدو توی خودش حبس میکنه و بیرون نمیده. بعد اونو با آب مخلوط میکنه و یه جور آبِ گازدارِ پرفشار ایجاد میشه. این آبِ گازدار به اعماقِ زمین تزریق میشه و اونجا، با سنگهای آتشفشانییی که توی ایسلند وجود دارن واکنش نشون میده و تبدیل به کانی میشه.
چه قبول کنید چه نکنید، این فرایندیه که در نهایت بدونِ دخالتِ انسانی هم اتفاق میفته. تمامِ کربندیاکسیدی که ما واردِ فضا کردیم در نهایت به زمین برمیگرده و تبدیل به سنگ میشه. مشکل اینجاست که این فرایند به طورِ طبیعی صدها هزار سال طول میکشه و ما اونقدرا فرصت نداریم که منتظرِ کارِ طبیعت بمونیم.
=============================
مهندسیِ زمین با استفاده از خورشید میتونه به سرد شدنِ زمین کمک کنه، ولی خب، بدونِ تبعاتم نیست.
بعد از ظهرِ پنجمِ آوریلِ 1815 بود. غرشهای مهیبی شبیهِ صدای توپِ جنگی از کوهِ تامبورای اندونزی (Tambora) به گوش میرسید. پنج روز بعد، از دهنهی این کوهِ آتشفشانی، ستونِ بزرگی از دود به همراهِ گدازه شروع کرد به بیرون زدن.
هزارن انسان درجا جونِ خودشونو از دست دادن، ولی کوهِ تامبورا همچنان تا سالهای سال قربانی میگرفت. زمانی که این آتشفشان فوران کرد، حدودِ صد میلیون تن گاز و ریزگرد واردِ هوا کرد. این ذرات جلوی خورشیدو گرفتن که در نتیجهی اون، هوا به شدت سرد شد و باعث شد محصولاتِ کشاورزی از بین برن و میلیونها نفر در معرضِ قحطی قرار بگیرن.
این اتفاق هرچند یه فاجعهی واقعی بود، ولی هیچ فکر کردین چه درسی میتونه دربارهی مبارزه با تغییراتِ آبوهوایی به ما بده؟ اگه آتشفشانها میتونن دمای هوا رو با انتشارِ ذرات به هوا پایین بیارن، خب چرا ما همین کارو انجام ندیم؟
اضافه کردنِ ذرات به اتمسفر برای جلوگیری از نورِ خورشید اساسیترین اصل توی مهندسیِ زمین با استفاده از خورشیده. برای این کار، هواپیماها باید بر فرازِ استراتوسفر یعنی دومین لایهی اتمسفر پرواز کنن و ذراتِ ریزِ بازتابدهنده رو به همهجای این لایه بپاشن. اینجوری، نورِ خورشیدِ کمتری به زمین میرسه و دمای هوا سردتر میشه.
ولی یه مشکلی هست. مهندسیِ زمین با استفاده از خورشید هرچند علایمِ گرمایشِ زمین رو رفع میکنه، ولی اونو ریشهکن نمیکنه، چون ریشهی انتشارِ کربن، صنایعِ انسانیه. اینجور مهندسی کردن ها عملاً ما رو برای سرد نگه داشتنِ سیارهی زمین، تا همیشه به هواپیماها و محمولههای پر از ریزذراتش وابسته میکنه.
و ضمناً این ذراتی که قراره توی اتمسفر منتشر بشن بالاخره تهنشین میشن. و این یعنی اینکه باید مدام جاشونو پر کنیم. حالا تصور کنین یه رویدادِ غیرمنتظره هم مثلِ جنگ یا بیماریِ همهگیر اتفاق بیفته و باعث بشه موقتاً ذرهپاشیهامونو متوقف کنیم. تمامِ گرماهایی که تا الان جلوشونو گرفته بودیم یه دفعه واردِ جوِ زمین میشه و یه شوکِ گرماییِ خیلی بزرگ به کرهی زمین وارد میشه.
به علاوه، چون گرمای زمین مدام بیشتر و بیشتر میشه، ما هم باید محمولههای خودمونو هی بزرگ و بزرگتر کنیم و تعداد دفعاتِ ذرهپاشیمون رو افزایش بدیم. و هرقدر محمولههای ما بزرگتر باشه، تبعاتِ ناخواستهی این کار هم احتمالاً بیشتر میشه. یکی از این تبعاتِ عجیب و غریب میتونه تغییرِ ظاهرِ آسمون باشه. مثلاً ممکنه به خاطرِ رنگِ ذراتِ پاشیده شده، آسمونِ آبیمون به رنگِ سفید دربیاد.
با همهی اینها، مهندسیِ زمین از راهِ خورشید، از نظرِ بعضی از دانشمندا اجتنابناپذیره. این یعنی اگه میخوایم از شرِ گرمایشِ جهانی راحت بشیم، باید منتظرِ روزی باشیم که وقتی به آسمون نگاه میکنیم، اونو سفید ببینیم، نه آبی.
خلاصه صوتی کتاب زیر آسمان سفید
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب زیر آسمان سفید و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید