0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب آزمودن ایده‌های کسب‌وکار

نویسنده: دیوید جی. بلند و الکساندر اُستروالدر

دسته بندی: کتاب های کارآفرینی کتاب های بازاریابی و فروش کتاب های مدیریت و رهبری

کتابِ آزمودنِ ایده‌های کسب و کار، مخصوصِ کارآفرینهاییه که میخوان با استفاده از آزمایش، ایده‌های کسب و کارشونو محک بزنن. منطقِ پشتِ آزمایش و راهنمایی‌هایی برای ادامه‌ی مسیر مواردِ دیگه‌ایه که از این کتاب یاد میگیریم.
توی این پادکست یاد میگیریم ایده‌های کسب‌وکارمونو زیرِ میکروسکوپ قرار بدیم.

خلاصه متنی رایگان کتاب آزمودن ایده‌های کسب‌وکار

شاید شما هم یه ایده‌ی عالی برای یه محصولِ جدید به ذهنتون رسیده باشه، ولی ازکجا میتونین مطمئن بشین که این فکرِ بکر در عمل هم همون چیزی که انتظار داشتین از آب درمیاد؟ خیلی از کارآفرینها فوری محصولشونو راهیِ بازار میکنن، با این تصور که بخت با شجاعان یاره. شاید این جمله درست باشه، ولی اینم باید بدونیم که بخت با کسایی یاره که آزمایش میکنن، آزمایش میکنن و آزمایش میکنن.
این همون چیزیه که توی این خلاصه‌کتاب میخوایم بگیم. ما بهتون یاد میدیم که چطور با استفاده از آزمایش، ایده‌های خوبتون رو به یه کسب‌وکارِ پرسود تبدیل کنین. شما یاد میگیرین که طرحای خودتونو آزمایش کنین ببینین چقدر قابلِ انجام و موردِ تقاضا و شدنی‌ان تا توی پول و زمانِ باارزشتون صرفه‌جویی کنین. توی این خلاصه‌کتاب، هم کاهشِ ریسکو یاد میگیرین، هم تحلیلِ داده‌ها رو. خلاصه یاد میگیرین که از همون قدمِ اول، موفقیتو توی کسب‌وکارتون تضمین کنین.
ضمناً اگه میخواین بفهمین چرا نمیشه به گفته‌های مشتریا اعتماد کرد؛
چطور روی بومِ کسب‌وکار نقاشی کنین؛
و در حینِ آزمایش چه کارایی نباید انجام داد، با ما همراه باشین.
===============================
بهترین تیم تیمیه که تنوع، ذهنِ باز و ابتکارِ عمل داشته باشه.
اگه شما قراره ایده‌های کسب‌وکارتونو محک بزنین، همین اولِ کار به یه تیمِ عالی نیاز دارین. ولی چه جور آدمایی باید برای تشکیلِ این تیمِ موفق استخدام کنین؟ چه جور مهارتایی باید داشته باشن؟ چجوری باید با هم کار کنن تا ایده‌ی شما رو به موفقیت تبدیل کنن؟
خب، همه‌ی اینا نیازمندِ یه چینشِ عالیه و بهترین کارآفرینا اونایی‌ان که از قبل تیمشونو بچینن. اونا حسابی فکر میکنن ببینن چطور میتونن کسایی رو دورِ هم جمع کنن که همه جور مهارتی توشون باشه جوری که تمام یا اکثرِ نیازهایی که یه کسب‌وکارِ نوپا داره رو شامل بشه.
مهمترین استعدادهایی که بهش نیاز دارین یکی مهارتِ طراحیه، یکی دانشِ محصوله، یکی هم علمِ تکنولوژی. البته یه سری توانمندی های دیگه رو هم بهتره تو تیمتون داشته باشین، از جمله تخصص توی فروش و بازاریابی، کسی که به مسائلِ حقوقی وارد باشه، و یک مدیرِ داده‌ها. اگه نمیتونین توی تمامِ این مهارتها فردِ متخصصو پیدا کنین، شاید بهتر باشه با کسایی خارج از سازمانتون همکاری کنین. یا هم میتونین از تکنولوژی‌ها و برنامه‌هایی استفاده کنین که این خلأها رو براتون پر کنن.
علاوه بر داشتنِ مهارتهای مختلف، تیمِ شما نیاز به تنوع هم داره. بهترین تیمها اونایی‌ان که افرادشون از اقشارِ مختلفِ‌ جامعه باشن؛ از جنسیتهای مختلف، قومیتهای مختلف، رِنجهای سنیِ مختلف و مشاغلِ مختلف.
حالا چرا تنوع‌ اینقدر مهمه؟ چون کسب‌وکارِ موفق روی زندگیِ مردم و کلِ جامعه تأثیرگذاره. و جامعه از اقشارِ مختلف تشکیل شده. اگه تیمهای کسب‌وکار منعکس‌کننده‌ی این واقعیت نباشن،‌ تصمیمایی که میگیرن و آزمایشهایی که میکنن، سوگیرانه و یک‌طرفه خواهد بود.
ضمناً سه تا ویژگیِ دیگه هم هست که مخصوصِ بهترین تیمهاست و توی بهبودِ مستمرِ عملکردشون بهشون کمک میکنه.
اولیش، پذیرشِ این واقعیته که همیشه قرار نیست همه چیزو درست انجام بدن. اونا از آزمون و خطای فرضیه‌هاشون نمیترسن. و وقتی که بهشون ثابت میشه فرضیه‌هاشون خطا بوده، با خودشون صادقن.
دومین ویژگیِ تیمهای برنده اینه که به شدت مشتری‌محورن. اونا خوب میدونن که کسب‌وکارشون دقیقاً چه کمکی به بهبودِ زندگیِ مشتریاشون میکنه، ضمنِ اینکه با کسایی که از محصولاتشون استفاده میکنن ارتباطِ صمیمانه برقرار میکنن و از اون بالاتر، با مشتریای قدیمی شون هم مثلِ مشتریای جدید ارتباطشونو حفظ میکنن.
و بالاخره اینکه بهترین تیمها اونایی‌ان که توی هر زمینه‌ای که قراره کسب‌وکار راه بندازن، روحیه‌ی کارآفرینی دارن. یعنی سریع کار میکنن، مشکلاتو با راه‌حلهای مبتکرانه حل میکنن و در آنِ واحد، ایده‌های جدیدو هم سبک‌سنگین میکنن. تیمهایی که روحیه‌ی کارآفرینی داشته باشن خیلی تَر و فِرز عمل میکنن چون همیشه حسِ فوریت و وقت‌شناسی دارن؛ از نظرِ اونا کارِ امروزو نباید به فردا واگذار کرد.
==========================
یه سری ابزارهای خاص هستند که میتونین با استفاده از اونا ایده‌هاتونو شفافتر و ملموستر کنین.
تمامِ کسب‌وکارهای خوب با ایده‌های خوب شروع میشن. خب، بعد از ایده چی میخوایم؟ چرخه. بله. چرخه‌ی طراحی. چرخه‌ی طراحی راهیه برای شکل دادن به ایده‌های اولیه، جوری که بتونین اونا رو به بهترین مدلِ ممکنِ کسب‌وکار تبدیل کنین.
چرخه‌ی طراحی دو مرحله داره. مرحله‌ی اول ایده‌پردازیه. توی این مرحله، تا میتونین ایده‌های مختلف پیشنهاد میدین. اما نه اینکه فقط با همون ایده‌های اولیه جلو برین. بلکه مدام روشهای جایگزینی خلق میکنین برای اینکه بتونین کسب‌وکارتونو پیش ببرین.
توی مرحله‌ی دوم شما تجزیه و تحلیل میکنین. یعنی دایره‌ی ایده‌های اولیه‌تونو محدود میکنین و فقط اونایی رو تأیید میکنین که آینده‌دارتر باشن.
یکی از این ابزارها بومِ مدلِ کسب‌وکاره، که یه جور کاربرگه که توی وبسایتِ نویسنده‌ی این کتابم به صورتِ رایگان قابلِ دسترسیه.
با استفاده از بومِ مدلِ کسب‌وکار میتونین ریسکها و فرصتهای مرتبط با ایده‌های کسب‌وکارتونو مشخص کنین. توی این کاربرگها شما یه نگاهِ کامل میندازین به جنبه‌های مختلفِ کسب‌وکارِ احتمالی‌تون و از خودتون سؤالاتی میپرسین. بعد جوابهاتونو یادداشت میکنین. مثلاً یکی از سؤالایی که از خودتون میپرسین اینه که این کسب‌وکار چه افراد یا گروههایی رو هدف قرار داده؟ در جواب باید به کسایی اشاره کنین که امیدوارین بهشون دسترسی پیدا کنین. چطور قراره با این آدما صحبت کنین و پیامهاتونو بهشون برسونین؟ از مشتریای مختلفتون چه جوری قراره درآمد کسب کنین؟
یه سری سؤالم باید درباره‌ی منابع و دارایی‌هایی که برای راه‌اندازیِ کسب‌وکارتون نیازه بپرسین. وظایف و فعالیتهای اصلی برای عملی کردنِ مدلِ کسب‌وکارتون کدوماست؟ به عبارتِ دیگه، اگه کسب‌وکارتون پا بگیره، چه کارایی رو روزانه باید انجام بدین؟ با چه عرضه‌کننده‌ها یا افرادِ دیگه‌ای باید همکاری کنین؟ جوابِ تمامِ این سؤالا رو روی بوم یا همون کاربرگی که گفتیم مینویسین.
ابزارِ بدربخورِ دیگه‌ای که نویسنده‌های این کتاب طراحی کرده‌ن، بومِ ارزشِ پیشنهادیه، که میتونه توی مقایسه‌ی ایده‌های مختلف به کارتون بیاد.
این یکی بوم، باعث میشه تصورِ دقیقی از زندگیِ مشتریاتون داشته باشین و ببینین اون چیه که باعث میشه محصولِ شما ارزشمند باشه و مشتریا به محصولاتِ مشابه ترجیحش بدن؟ یکی از چیزایی که روی این بوم باید یادداشت کنین «منفعت‌بخشها»ست. منظور از منفعت‌بخشها همون منفعت‌هاییه که مشتری با استفاده کردن از محصولات یا خدماتِ شما نصیبش میشه. قراره با استفاده از محصولِ شما چه بهبودِ ملموسی توی زندگیِ مشتری ایجاد بشه؟ موردِ دیگه ای که باید اینجا فهرست کنین آرامبخش‌هاست، یعنی بنویسین کسب‌وکارِ شما چطوری میتونه رنجها یا نگرانی‌های مشتریاتونو برطرف کنه؟
====================================
فرضیه‌های خوش‌ساخت چند ویژگیِ مشخص دارن.
وقتی شما یه ایده‌ی خوش‌آتیه برای یه کسب‌وکارِ جدید دارین، همه‌ش وسوسه میشین هرچی سریعتر تن به آب بزنین و عملیش کنین. اما بهتره آروم باشین. چون توی این مرحله از بازی تنها چیزی که واقعاً در اختیار دارین یه مشت حدسیاته، و حدسیات میتونن غلط باشن.
قبل از اینکه به حدس و گمانهاتون اتکا کنین، حتماً و حتماً باید اونا رو آزمایش کنین. خوشبختانه آزمایش یه فرایندِ ساده‌ی گام‌به‌گامه.
اولین چیزی که باید انجام بدین اینه که یه لیست از تمامِ حدسیاتِ مهمی که اساسِ ایده‌ی شما رو تشکیل میدن تهیه کنین. بعد باید این حدسیاتو به فرضیه تبدیل کنین. فرضیه‌ها گزاره‌هایی‌ان که شما حدس میزنین درست باشن، ولی باید اونا رو آزمایش کنین تا ببینین واقعاً درستن یا نه.
میتونین فرضیه‌هاتونو با عبارتِ «به نظرِ ما...» شروع کنین. مثلاً، اگه ایده‌ی بزرگِ شما اینه که برای بچه‌ها یه برنامه‌ی غیردرسیِ علمی طراحی کنین، میتونین فرضیه‌ی خودتونو اینجوری مطرح کنین: «از نظرِ ما، والدینِ جوان بابتِ برنامه‌های غیردرسیِ علمی که برای فرزندانشان طراحی شده باشد، حاضرند هزینه کنند.» بعد با همکاریِ‌ تیمتون سعی میکنین صحتِ این فرضیه رو اثبات کنین؛ یعنی ثابت کنین که والدینِ جوان واقعاً حاضرن بابتِ یه چنین برنامه‌ای پول بدن.
اولین شرطِ مهم اینه که فرضیه‌ها قابلِ آزمون باشن ، چون بر اساسِ داده‌هایی که جمع‌آوری کردین، میتونین صحت و سقمِ اونا رو اثبات کنین. همه‌ی فرضیه‌ها به یه اندازه آزمون‌پذیر نیستن. مثلاً این فرضیه رو در نظر بگیرین: والدینِ جوان برنامه‌های علمی- آموزشی‌یی را ترجیح می‌دهند که با دقتِ تمام تدوین شده، و متناسب با گروهِ سنیِ فرزندانشان باشد. این یه فرضیه‌ی قابلِ آزمایشه. ولی این یکی رو ببینین: والدینِ جوان برنامه‌هایی را می‌پسندند که مربوط به هنر و کاردستی باشند. خب این فرضیه چندان آزمون‌پذیر نیست و پیدا کردنِ شاهد و مدرک براش خیلی مشکل‌تره.
ویژگیِ بعدیِ فرضیه‌های خوب اینه که دقیقن، یعنی ابهام ندارن. مثالِ فرضیه‌های مبهم اینه: والدینِ جوان حاضرند برای برنامه‌های علمی-آموزشی هزینه‌ی زیادی صرف کنند. همینو اگه بخوایم تبدیل به فرضیه‌ی دقیقتر بکنیم میشه این: والدینِ جوان حاضرند بابتِ برنامه‌های علمی-آموزشی 20 دلار در ماه هزینه کنند.
و بالاخره اینکه فرضیه‌های خوب متمایزن. به این معنا که برای آزمایشِ هرکدوم از اونا فقط لازمه یک چیزو آزمایش کنیم. مثال برای فرضیه‌های نامتمایز و دَرهم: به نظرِ ما، می‌توان از راهِ خرید و توزیعِ بسته‌های علمی به سودآوری رسید. حالا اگه بخوایم همین فرضیه رو شکلِ متمایزتری بهش بدیم باید به دو تا جمله‌ی مجزا تقسیمش کنیم. جمله‌ی اول:‌ به نظرِ ما، می‌توان از راهِ خریدِ بسته‌های علمی به سودآوری رسید. جمله‌ی دوم: به نظرِ ما، می‌توان از راهِ توزیعِ بسته‌های علمی به سودآوری رسید. حالا میتونیم هرکدوم از فرضیه‌ها رو جداگانه آزمایش کنیم.
====================================
یاد بگیرین بینِ داده‌های خوب و خوبتر فرق بذارین
بعد از اینکه فرضیه‌تونو مشخص کردین، میتونین با انجامِ آزمایش، اونا رو بسنجین. ممکنه از  بابتِ هزینه‌های اضافی یا استخدامِ افرادِ جدیدی که این آزمایشا بهتون تحمیل میکنن نگران باشین. ولی الزاماً قرار نیست اینجوری باشه. آزمایشاتِ اولیه اتفاقاً باید سریع و ارزون‌قیمت باشه. این باعث میشه شما زودتر به نتیجه برسین و آزمایشای بیشتری انجام بدین. هرچی بیشتر آزمایش کنین، کمتر مجبور میشین روی چیزای بیهوده زمان و پول و انرژی صرف کنین.
آزمایشِ کارآمد چندتا فاکتور داره. اول اینکه همیشه با یه فرضیه‌ی متمایز و دقیق و آزمون‌پذیر شروع میشه. ثانیاً باید مشخص کنین که برای آزمایشِ این فرضیه دقیقاً چیکار قراره انجام بدین. اینجاست که آزمایشِ شما عملاً شروع میشه.
همه‌ی آزمایشای درست‌ودرمون یه جزءِ قابلِ سنجش دارن، یعنی همون داده‌هایی‌ که حینِ انجامِ آزمایش تولید و اندازه‌گیری میشن. و نکته‌ی آخر اینکه همه‌ی آزمایشها معیار دارن. منظور از معیار، همون تعریفیه که شما از موفقیت‌آمیز بودنِ آزمایش دارین. با استفاده از این معیارها شما میفهمین که مثلاً داده‌هایی که به دست آوردین باید چجوری باشه که شما رو به این نتیجه برسونه که فرضیه‌تون درست بوده.
اگه زیاد آزمایش انجام بدین، داده‌های زیادی هم تولید میکنین. این داده‌ها بانکِ شواهدِ شما محسوب میشن. یعنی با استفاده از اونا میتونین تعیین کنین که فرضیه‌تون درست بوده یا نه. ولی حواستون باشه. همه‌ی شواهد یکسان نیستن. بعضیاشون قوی‌ان، بعضیاشون ضعیف.
با پرسیدنِ یه سری سؤال میتونین قوی یا ضعیف بودنِ شواهدو مشخص کنین.
اول از همه ببینین آیا این شاهد مبتنی بر دیدگاههاست یا واقعیتها. واقعیتها ارزشِ خیلی بیشتری نسبت به دیدگاهها دارن.
اگه مصاحبه با مشتریا بخشی از آزمایشِ شماست، میتونین دیدگاههای شخصیِ اونا رو از واقعیت تشخیص بدین. اگه اونا درباره‌ی باورهاشون صحبت کنن، معمولاً عبارتهایی به کار میبرن که نشون میده نظر و باورِ شخصی‌شون اینه. مثلاً میگن: «به نظرِ من فلان چیز مهمه»، یا «من فلان چیزو دوست دارم.» برعکس، وقتی که مشتریاتون قرار باشه واقعیتهای بیرونی رو بگن، مشخصاً به اتفاقاتِ بیرونی اشاره میکنن. مثلاً میگن: «من هفته‌ی گذشته واسه یه محصولِ مشابه، 20 دلار خرج کردم.» این جمله شاهدِ قوی‌تری محسوب میشه.
یکی از مواردی که شواهدِ ما ضعیفن وقتیه که مشتریای احتمالی‌مونو صرفاً توی شرایطِ کنترل‌شده و مصنوعی آزمایش کرده باشیم. مشکلِ این شرایط اینه که مشتریاتون میدونن شما دارین مشاهده‌شون میکنین و رفتارهاشونو ثبت میکنین، برای همین ممکنه طبیعی رفتار نکنن. پس بهتره آزمایشاتونو توی شرایطِ دنیای واقعی انجام بدین تا دیگران متوجه نشن دارین آزمایششون میکنین.
==============================
شواهدِ ضعیف و قوی هردوتاشون توی مرحله‌ی کشف باارزشن.
کلی آزمایشِ مختلف وجود داره که میتونین انجام بدین، ولی اکثرشونو میشه به دو دسته‌ی کلی تقسیم کرد: آزمایشاتِ کشف و آزمایشاتِ تأیید. توی این بخش میخوایم نگاهی بندازیم به آزمایشاتِ کشف.
این نوع آزمایشات بهتون کمک میکنه حدسیات و پیش‌فرضهایی که مبنای ایده‌ی کسب‌وکارتون هستنو بررسی کنین، و ببینین آیا این فرضها درستن یا نه. یا اصلاً اینجوری بگیم: چیزایی که توی این نوع آزمایش یاد میگیرین بهتون کمک میکنه اگه شواهد با فرضهای شما همخونی نداشت، فوراً مسیرتونو اصلاح کنین.
خوشبختانه کلی آزمایشِ کشفِ مفید هست که میتونین با اونا شروع کنین.
مثلاً، میتونین از مصاحبه با مشتریا شروع کنین تا متوجه بشین مشتریاتون چه مشکلاتی دارن، چه انتظاراتی از محصولِ شما دارن و اینکه چه مقدار حاضرن بابتِ محصول یا خدماتی که ارائه میدین هزینه کنن. البته مصاحبه هیچ‌وقت مثلِ مشاهده‌ی رفتارِ مشتریا توی دنیای واقعی شاهدِ قوی‌یی محسوب نمیشه، ولی بازم مفیده.
مصاحبه کردن علاوه بر اینکه یه روشِ ارزون و آسونه، وقتِ زیادی هم از شما نمیگیره. از همه‌ی اینا گذشته، شما با مصاحبه کردن میتونین ببینین ارزشِ پیشنهادی‌تون چقدر با نیازهای مشتریا سازگاره. تازه یه مظنه‌ی تقریبی از قیمتِ فروشِ محصولتونم به دست میارین.
برای اینکه یه مصاحبه‌ی خوب با مشتری‌تون ترتیب بدین، بهتره متنِ سؤالاتو یادداشت کنین و در حینِ مصاحبه‌ هم یادداشت‌برداری کنین. ضمناً بهتره زبانِ بدنِ اونایی که باهاشون مصاحبه میکنینو هم یادداشت کنین. حدودِ 15 تا 20 نفرو برای مصاحبه در نظر بگیرین و با استفاده از اطلاعاتی که جمع‌آوری میکنین، بومِ ارزشِ پیشنهادی‌تونو به‌روز کنین.
اگه شواهدِ قوی‌تری از خواسته‌ها و مشکلات و رفتارهای مشتریاتون میخواین، تحلیلِ ترافیکِ اینترنت میتونه راهکارِ خوبی باشه. به این معنا که داده‌ها، گزارشها و تحلیلهایی که توی وبسایتها موجوده رو بررسی کنین تا الگوهای رفتاریِ مشتریای احتمالی‌تون دست‌تون بیاد. برای انجامِ این آزمایش، ببینین توی چه زمینه‌هایی دوست دارین رفتارِ مشتریاتون تغییر کنه. مثلاً آیا مایلین ثبتِ نامِ اینترنتیِ مشتریاتون بیشتر بشه؟ یا دوست دارین تعدادِ دانلودهاشون افزایش پیدا کنه؟ شایدم دنبالِ راهی باشین تا اونا خریدهای اینترنتی‌شونو بیشتر کنن.
بعد از اینکه مشخص کردین رو چه زمینه‌هایی برای تغییر میخواین تمرکز کنین، ببینین چه گامهایی زمینه‌سازِ ثبتِ نام یا دانلود یا خریدِ اینترنتیِ مشتری هستن. درباره‌ی رفتارِ مشتری توی هرکدوم از این گامها اطلاعات جمع‌آوری کنین. تو کدوم نقطه مشتریا منصرف میشن یا تصمیمشون عوض میشه؟ چه نقطه‌ضعفهایی توی هرکدوم از این گامها وجود داره که مانعِ رسیدنِ مشتری به نقطه‌ی دلخواهِ شما میشه؟ از تمامِ این اطلاعات میتونین در جهتِ اصلاح و تغییرِ عرضه‌ی اینترنتی‌تون استفاده کنین.
=====================================
برای اینکه ببینین مسیری که دارین میرین درسته یا نه، باید به خودتون زمان بدین.
بعد از اینکه آزمایشهای کشفو برای تستِ ایده‌های اولیه‌تون انجام دادین، حالا وقتشه که با ایده‌های منتخب‌تون جلو برین. شاید فکر کنین دیگه مرحله‌ی آزمایشِ ایده‌ها تموم شده. ولی نه. هنوز یه مقدار راه مونده. منتها، حالا که مسیرتونو پیدا کردین، دیگه میتنوین واردِ یه مرحله‌ی جدید به اسمِ آزمایشِ تأیید بشین.
توی این مرحله، متوجه میشین که آیا مسیری که تعیین کردین واقعاً مسیرِ درستی بوده یا نه. آیا به همون ایده‌ی خوش‌آتیه‌ای که قرار بود پاسخگوی نیازهای مشتریا باشه منجر شده؟ یا شایدم نتیجه‌ای که توی مرحله‌ی کشف گرفته بودین غلط بوده! تنها راهِ فهمش اینه که به آزمایش کردن ادامه بدین.
یکی از آزمایشای تأیید که خیلی کاربردیه، ام.وی.پیه (MVP). ام.وی.پی مخففِ عبارتِ minimum viable product هست، به معنای حداقل محصولِ قابلِ عرضه. یعنی چی؟ تصور کنین میخواین فرضیاتتونو درباره‌ی یه ویژگیِ مهمِ محصولتون آزمایش کنین. میخواین بدونین آیا این ویژگی واقعاً اونجوری که حدس میزنین به مشتریاتون کمک میکنه؟ برای این کار، باید کوچیکترین نسخه‌ی ممکن از محصولتونو که این ویژگیِ خاصو داره تولید کنین، و بعد، از مشتریاتون بخواین ازش استفاده کنن. اینجوری میتونین یه بازخوردِ واقعی بگیرین و ببینین از این ویژگی چقدر راضی بودن.
مزیتِ آزمایشِ ام.وی.پی اینه که انجامش کم‌هزینه‌ست. چون شما فقط یه نسخه‌ی ابتدایی و کوچیک از محصولتون تولید کردین. با این حال، شواهدی که از این آزمایش به دست میارین خیلی قوی‌ان. چون مشتریا به جای حرف زدن و تصور کردنِ‌ صِرف، واقعاً از محصولتون با اون ویژگیِ خاص استفاده میکنن. به علاوه، قراره بابتِ این کار از مشتریاتون پول بگیرین، حتی اگه چیزی که بهشون میدین یه نسخه‌ی اولیه از محصولتون باشه که فقط همون یه ویژگی رو داره. این کار باعث میشه برآوردِ واقعی‌تری از رفتارِ مشتری تو خرید کردن به دست بیارین.
البته که موفقیت‌آمیز بودنِ آزمایشهای MVP نیازمندِ صرفِ یه مقدار زمانه تا اون ویژگیِ خاصو پیاده کنین و خودتون تستش کنین تا مطمئن بشین درست کار میکنه. چون به هر حال اگه قراره از مشتری بابتِ استفاده‌‌ از محصول پول مطالبه کنین و رضایتِ اونو به عنوانِ شاهد در نظر بگیرین، باید محصولتونو تا جایی که ممکنه با کیفیت تولید کنین.
آزمایشِ کاربردیِ بعدی، کمکهای مردمیه. این نوع آزمایش مستلزمِ اینه که محصولتونو آنلاین عرضه کنین و از مشتریهاتون بخواین کمکهای مالی‌شونو برای راه‌اندازیِ این استارت‌آپ به دستِ شما برسونن. این آزمایش شواهدِ محکمی درموردِ دلخواه بودنِ محصول یا خدماتتون بهتون میده. میتونین درباره‌ی اینکه چه نوع افرادی به سرمایه‌گذاریِ شما علاقه‌مندن، و اینکه چقدر از هزینه‌هاشو حاضرن متقبل بشن، اطلاعات جمع‌آوری کنین.
=============================
گاهی وقتا ذهنیتِ تیم مانع از انجامِ آزمایش میشه
بعضی وقتا حتی بهترین و دقیقترین نقشه‌ها هم غلط از آب درمیان. شکست یکی از قدمهای اجتناب‌ناپذیرِ موفقیته. ولی یه سری اشتباهاتِ رایج توی آزمایشها هست که میتونین ازشون پرهیز کنین.
اولین تله اینه که بابتِ آزمایش، زمانِ کافی خرج نکنین.
تیمها معمولاً زمانی رو که باید صرفِ آزمایشهای متعدد و باکیفیت بکنن دستِ کم میگیرن. یادتون باشه، از هر آزمایشی، فقط همون‌قدری نصیبتون میشه که براش هزینه کردین. برای اینکه مطمئن بشین به اندازه‌ی کافی آزمایش انجام میدین، یه مدت‌زمانِ خاصی رو برای تیمتون مشخص کنین تا در هفته به آزمایش و کشف و اصلاح اختصاص بدن. میتونین برای تمامِ سؤالایی که قراره در طولِ هر هفته جوابشو بگیرین، یه نقشه‌ طراحی کنین تا مقصد و مسیرتون کاملاً روشن باشه.
گاهی وقتا احتیاطِ بیش از حد مانعِ کار میشه. ایده‌های شما نیروی حیات‌بخشِ پروژه‌تون هستن. ولی اگه زیادی روشون وقت صرف کنین احتمال داره به «فلجِ تحلیلگری» دچار بشین.
فلجِ تحلیلگری وقتی اتفاق میفته که شما به خاطرِ وسواسِ بیش از حدی که برای انتخابِ مسیرِ درست دارین، نتونین قدم از قدم بردارین. توی این موقعیت، بهترین کار اینه که ایده‌هاتونو آزمایش کنین و ببینین شواهد چی میگن. همیشه درباره‌ی اینکه چیا جواب میدن و چیا جواب نمیدن دیدگاههای شخصی وجود داره. سعی کنین خیلی اسیرِ این بگومگوها نشین. به جاش، بر اساسِ داده‌ها و واقعیتها تصمیم بگیرین. ببینین چیا ثابت شده که جواب میدن. باید فرق بذارین بینِ تصمیماتِ قابلِ بازگشت و تصمیماتِ غیرقابلِ بازگشت. اگه مطمئنین که میتونین فلان تصمیمو بعدها توی مسیر تغییر بدین، زیاد باهاش کلنجار نرین. بیشتر روی تصمیماتی زمان بذارین که غیرقابلِ بازگشتن.
برای اینکه از تله‌های آزمایش پرهیز کنین، همیشه دیدگاههایی اتخاذ کنین که اصطلاحاً از درِ دروازه رد نشن ولی از سوراخِ سوزن رد بشن. این توصیه رو اولین بار پال سافو (Paul Saffo) ارائه داد، به این معنی که رهبرای کسب‌وکار باید دیدگاههای قاطعانه و محکمی داشته باشن، ولی همیشه ذهنشونو باز بذارن و اگه فهمیدن دیدگاهشون غلطه، به راحتی کنارش بذارن.
اینجاست که بی‌طرفانه بودنِ آزمایش معنا پیدا میکنه. مشکل وقتی به وجود میاد که شما فقط به بخشِ اولِ توصیه‌ی سافو پایبند بمونین، یعنی عزمتونو جزم کنین که هرجور هست درست بودنِ دیدگاههاتونو اثبات کنین، و اصلاً احتمال ندین که ممکنه این دیدگاه اشتباه باشه.
اگه میخواین به کلِ توصیه‌ی سافو پایبند بمونین باید فرهنگِ آزمون و خطا رو توی محیطِ کارتون نهادینه کنین. توی این فرهنگ، گفت‌وگوها با پرسش پیش میره، نه با پاسخ. توی این فرهنگ اونی که مهمه مدارک و شواهده، ولو اینکه این شواهد خلافِ انتظارِ شما باشه.


خلاصه صوتی کتاب آزمودن ایده‌های کسب‌وکار

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب آزمودن ایده‌های کسب‌وکار و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب آزمودن ایده‌های کسب‌وکار »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...