0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب نویز

نویسنده: دنیل کانمن

دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتاب های ارتباط و مذاکره کتاب های رابطه و ازدواج کتاب های تصمیم‌گیری کتاب های روانشناسی

تصور کنین یه کورنومتر تو دستتون دارین. بدونِ اینکه بهش نگاه کنین، دکمه‌شو فشار بدین و دقیقاً ده ثانیه بعد استاپ بزنین.
اگه چندبار این کارو پشتِ سرِ هم انجام بدین متوجه میشین که نمیشه دقیقاً‌ روی ثانیه‌ی 10 زمانو نگه داشت. بعضی وقتا یه کم زودتر از 10 ثانیه فشارش میدین، بعضی وقتام یه کم دیرتر. این جلو عقب بودنها بعضی وقتا در حدِ چند صدمِ ثانیه‌ست،‌ بعضی وقتام در حدِ یک ثانیه یا حتی بیشتر. در هر صورت، توی همین آزمایشِ ساده مدام مرتکبِ خطاهایی میشین که نه الگوی مشخصی داره نه علتِ مشخصی.
این یه مثال از نویز بود. نویز یعنی اشتباهاتِ ناخواسته در قضاوت. با این تفاوت که خطاهایی که توی این تستِ‌ ساده ازمون سر میزنه بی‌ضرره، ولی وقتی توی قضاوت کردن اینجور خطاها از ما سر میزنه، ممکنه تبعاتِ خیلی جدی‌یی داشته باشه. توی این خلاصه‌کتاب در این باره بیشتر حرف میزنیم. پس به دنیای عجیب و غریبِ نویز خوش آمدید.

خلاصه متنی رایگان کتاب نویز

ضمناً اگه میخواین بدونین که:
ربطِ‌ آب‌وهوا به شانسِ قبولی در دانشگاه چیه،
چرا ما آدما توی پیش‌بینیِ آینده افتضاح عمل میکنیم، و
چرا مغزِ روایت‌‌خواهِ ما قدرتِ‌ قضاوتِ صحیحو ازمون میگیره،
تا آخرِ این پادکست با ما همراه باشین.
=-=====================================
یه سری عواملِ ناخواسته و پیش‌پینی‌ناپذیر هستن که قضاوتِ آدمو به شدت تحتِ تأثیر قرار میدن.
برای اینکه به ماهیتِ عجیب و ناخواسته‌ی نویز بهتر پی ببرین، فرض کنین یه دانش‌آموزِ سال دوازدهم هستین که هم خودتون و هم دوستِ صمیمی‌تون بچه‌درس‌خون و شاگردممتازین؛ هردوتاتون نمره‌هاتون عالیه و توی آزمونِ سراسری، به راحتی قبول میشین و توی یکی از دانشگاههای تاپ پذیرفته میشین. بدونِ هیچ زحمتی از پسِ مصاحبه‌ش بر میاین و نمره‌های عالی‌تون مسئولِ گزینشو به تحسین وامیداره. بعد در حالی که از محوطه‌ی دانشگاه به طرفِ ماشینتون میرین، احساسِ غرور و افتخار میکنین. آفتاب به صورتتون میتابه و نسیمِ خنکی پوستتون رو نوازش میکنه.
دوستتون فردا قراره پذیرش بشه، با همون مسئولِ گزینش. اونم مثلِ شما به راحتی از پسِ مصاحبه بر میاد ولی وقتی میخواد بره بیرون، ابرای بارون‌زای آسمون شروع به باریدن میکنن.
چند هفته بعد، برای هر کدومتون یه نامه از طرفِ مسئولِ گزینش میاد. متوجه میشین که شما رو رد کرد‌ه‌ن ولی دوستتون قبول شده. مغزتون هنگ میکنه. چرا آخه؟ مگه اون چی از من بیشتر داره؟
بر اساسِ یه مقاله‌ی خیلی جذاب با عنوانِ «ابرها به کمکِ درس‌خوانها می‌آیند» که یه دانشمندِ علومِ‌ رفتاری به اسمِ یوآرآی سایمنسون (Uri Simonsohn) نوشته بود،‌ آب‌وهوا میتونه باعثِ اینجور تفاوتها بشه. سایمنسون کشف کرده بود که توی روزای ابری، مسئولای گزینشِ دانشگاه توجهِ بیشتری به نمرات و امتیازاتِ داوطلبها میکنن.
این درحالیه که توی روزای آفتابی توجهشون بیشتر به جنبه‌های غیرتحصیلیِ شما جلب میشه و به عبارتِ دیگه، بیشتر به استعدادهای ورزشی و هنریِ شما علاقه نشون میدن تا نمرات و رتبه‌های درسی‌تون.
شایدم اصلاً تصمیمِ مسئولِ گزینش هیچ ارتباطی با آب‌وهوا نداشته باشه. و بیشتر، مربوط به مصاحبه‌شونده‌هایی باشه که قبل از شما باهاشون مصاحبه کرده. و چون اونا همه‌شون عالی ظاهر شده‌ن، نمیخواد لیستِ قبولیا خیلی طولانی بشه.
تازه این تمامِ ماجرا نیست. عواملِ ناخواسته‌ی دیگه ای هم هستن که ممکنه روی این تصمیم تأثیر داشته باشن. شاید مسئولِ گزینش گشنه‌ش بوده؛ شاید اون روز براش زیادی گرم بوده؛ شاید تیمِ فوتبالِ مورد علاقه‌ش یه بازیِ مهمو باخته. محققا ثابت کرده‌ن که هرکدوم از این عواملِ ناخواسته میتونن روی تصمیمِ آدما تأثیر بذارن. اون آدما ممکنه مسئولِ پرداختِ وامِ بانکی باشن، ممکنه داورِ مسابقات باشن، ممکنه دکتر باشن، یا حتی قاضی باشن.
نکته‌ی مهم اینه که توی تمامِ این جایگاهها، اون شخص بارها و بارها در معرضِ یه موقعیتِ یکسان قرار میگیره اما هربار قضاوتهای متفاوتی انجام میده. دانشمندا اسمِ این نوسانات رو "نویزِ موقعیت" گذاشته‌ن که یکی از اصلی‌ترین انواعِ نویزه. البته نویز انواعِ دیگه‌ای هم داره.
===================================
نویز با سوگیری فرق میکنه، البته سوگیری میتونه منجر به نویز بشه.
بیاین یه آزمایشِ فرضیِ دیگه انجام بدیم. اینبار میریم تو شهرِ بازی تا بازیِ تیراندازی رو با هم انجام بدیم.
شما و دوستتون هرکدوم یه تفنگِ ساچمه‌ای دستتونه و به سمتِ سیبل‌های کاغذی که اون دور دورا نصب شده شلیک کردین. هردوتاتون توی نشونه‌گیری افتضاحین، ولی هر کدوم به یه نحو.
وقتی به فاصله‌ی چند قدمیِ هدفی که بهش شلیک کردین میرسین، متوجه میشین که نشونه‌گیریتون پراکنده بوده و از هیچ الگویی پیروی نکرده.
ولی سیبلِ دوستتون نشون میده که جای تیراش نزدیک به هم بوده، هرچند اونم به خال نزده. اون هدفگیریاش به سمتِ پایین و چپ متمایل بوده. به نظر میاد که حسِ دوستتون این بوده که خال همون پایین ماییناست. شایدم لوله‌ی تفنگش تاب داشته. پس مشخصه که این بی‌دقتیش روی نظم و قاعده بوده.
ما اسمِ خطاهای قاعده‌مند رو سوگیری میذاریم.
توی زندگیِ روزمره، منظورِ ما از این اصطلاح، تعصبات و پیش‌داوری‌هاییه که نسبت به گروهِ خاصی از افراد داریم. توی روانشناسی، واژه‌ی سوگیری معمولاً برای اشاره به سازوکارهای شناختی‌یی استفاده میشه که باعثِ قضاوتهای نادرست میشن.
مثلاً یکی از این سوگیریها، سوگیری در نتیجه ‌ست که باعث میشه توی نتیجه‌گیری به همون سمتی متمایل بشیم که مطلوبِ ماست و در نتیجه شواهد و ادله رو جهت‌دار تفسیر کنیم. مثلاً تو یکی از دادگاههای مهاجرتیِ میامیِ آمریکا، دو تا قاضی بودن که یکی شون فقط با 5 درصدِ درخواستهای پناهندگی موافقت میکرد و یکی دیگه‌شون با 88 درصدِ اونا! این قاضیا به احتمالِ زیاد دچارِ سوگیری در نتیجه شده بودن. بدیهیه که این‌ نوع سوگیری میتونه تبعاتِ سرنوشت‌سازی داشته باشه.
اگه رأی به پناهندگی رو همون ساچمه‌های داخلِ تفنگ فرض کنیم، این دوتا قاضی تیراشونو دور از هدف اما به صورتِ قاعده‌مند و جهت‌دار شلیک کرده‌ن. ولی اگه تصمیماتِ مختلفی که کلِ قضاتِ اون دادگاه از جمله بقیه‌ی قاضیهای اونجا گرفته‌ن رو هم در نظر بگیریم، اثری که روی سیبل برجا می‌مونه یه اثرِ شلخته و پراکنده‌ست.
این نوع اِعمالِ سلیقه که باعث میشه قضاوتهای درونِ یک سیستم بدونِ هیچ توجیهی با هم دیگه ناسازگار باشن، اسمش نویزِ سیستمه.
اون مثالِ نویزِ موقعیت و مسئولِ گزینشِ دانشگاه رو یادتون هست؟ اونم میتونه نتیجه‌ی یه‌جور سوگیری باشه. ولی بهرحال، چه برای کشفِ نویزِ موقعیت چه نویزِ سیستم ، باید از فاصله‌ی چندقدمی به سیبلِ کاغذی‌مون نگاه کنیم. اگه زیادی بهش نزدیک بشیم، نمیتونیم نویز رو ببینیم.
حالا بریم سراغِ یه عرصه‌ی دیگه که در معرضِ نویز قرار داره: پیش‌بینی.
==================================
موقعی که دست به پیش‌بینی میزنیم، چیزایی که به نظرِ خودمون درستن خیلی راحت ما رو گمراه میکنن.
قاضی‌یی که حکمِ "آزادی به قیدِ وثیقه" رو صادر میکنه با مسئولیتِ سنگینی مواجهه. باید متهمو تا روزِ محاکمه توی زندان نگه داره یا اینکه آزادش کنه بره؟
اگه قرارِ وثیقه رو نپذیره و متهم واقعاً بی‌گناه باشه، متهم علاوه بر آزادی، شغلش رو هم ممکنه از دست بده. حتی ممکنه خونواده‌ش بی‌خانمان بشن. هیچ کدوم از این خسارتها با عدالت سازگار نیست. از طرفی،‌ اگه متهم مجرم باشه و قاضی قرارِ وقیقه رو قبول کنه، ممکنه متهم فرار کنه و از اون بدتر، ممکنه مرتکبِ یه جرمِ دیگه بشه.
این دسته از قضات با توجه به تبعاتی که حکمشون ممکنه داشته باشه، به تجربه و اسنادی که پیش‌ِ روشون هست متوسل میشن تا پیش‌بینی کنن اگه متهم آزاد باشه چیکار ممکنه بکنه؟
متأسفانه، انسانها کلاً دقتِ پیش‌بینی شون افتضاحه.
سالِ 2018 یه محققِ رفتارشناس به اسمِ سِندهیل مولاناتان (Sendhil Mullainathan) و تیمش یه الگوریتم ابداع کردند که میتونست برای آزادی به قیدِ وثیقه حکم صادر کنه. منبعِ اطلاعاتیِ این احکام 760 هزار جلسه‌ی دادرسیِ مربوط به قیدِ وثیقه بود. این تیم متوجه شدند که الگوریتمِ اختراعی‌شون باعث شده هم جمعیتِ زندانها و هم جرایمی که متهمینِ آزادشده مرتکب میشدند 24 تا 42 درصد کاهش پیدا کنه.
یه دسته تحقیقاتِ دیگه هم نشون داده‌ن که با درنظر گرفتنِ دوتا فاکتور، یعنی سنِ متهمین و تعدادِ جلساتِ دادگاهی که متهمین درش حاضر نشده‌ن، میشه یه فرمولِ ساده طراحی کرد که باز هم از قضاوتهای انسانی دقیقتر عمل میکنه.
اینجا یه سؤال پیش میاد: چرا کارشناسای ما با اون همه تخصص و تجربه به گَردِ پای اَلگوریتم‌ها و محاسباتِ سرانگشتی هم نمیرسن؟
جواب ساده‌ست: چون انسانن.
وقتی ما میخوایم آینده رو پیش‌بینی کنیم، دنبالِ یه جوابِ قطعی و نهایی هستیم. پیش‌بینی یعنی حلِ یه معمای ذهنی، و ما همین که به یه جوابِ رضایت‌بخش رسیدیم، یه صدایی توی ذهنمون میگه: خودشه! همینه!
اون پیش‌بینی‌یی برای ما رضایت‌بخشه که با نگرشِ ما به جهان منطبق باشه، و رضایتِ روانی‌یی که اینجور پیش‌بینی‌ها ایجاد میکنه اینقدر قویه که معمولاً چشمِ ما رو روی یکی از مهمترین محدودیتهای پیش‌بینی، یعنی جهلِ مرکب، میبنده.
یه سری چیزا هست که ما نمیدونیم و نمی‌دونیم که نمیدونیم. و اون چیزایی رو هم که میدونیم ممکنه غلط یا ناقص یا گمراه‌کننده باشن.
البته قواعد و الگوریتمها هم این نواقصو دارن. حتی بیشتر از ماها. ولی توی الگوریتمها نه از صدای ذهنی خبریه، نه از جهان‌بینی، و نه از رضایتِ‌روانی. و خلاصه، دلیلِ عملکردِ بهترشون اینه که از نویز خبری نیست.
=================================
ما به این دلیل نویز رو نادیده میگیریم که نمیشه ازش داستانِ خوبی ساخت
احتمالاً دقت کردین که اکثرِ بخشهای مختلفِ هرکدوم از پادکستهای ما با یه داستان یا مثال شروع میشه. هر داستانی چندتا عنصر داره، از جمله زمان، مکان، وقایعی که شخصیتها رو درگیر میکنه، و شخصی با اهدافِ خاص و موانعی که باید بهشون غلبه کنه. ما به این دلیل این کارو انجام میدیم چون ذهنِ انسان عاشقِ داستانه، و اطلاعاتی که از طریقِ داستان منتقل بشه، بهتر توی ذهن می‌مونه.
تا اینجا یه نگاهی انداختیم به ماهیتِ نویز و تبعاتی که توی سیستمهای قضایی و گزینش میتونه داشته باشه. همونطور که گفتیم، هروقت آدما بخوان قضاوت یا تصمیمگیری‌یی بکنن، وجودِ نویز قطعیه. ولی اگه نویز همه جا هست، چرا اینقدر درباره‌ش کم میشنویم؟
روانشناسیِ معاصر ثابت کرده که ما به روایت‌ها وابستگیِ شدیدی داریم. ذهنِ انسان برای اینکه دنیا رو درک کنه و برای مشاهداتِ ما توضیحی پیدا کنه به داستان‌سرایی متوسل میشه.
روان‌شناسا میگن ما آدما تمایل داریم به جای عواملِ بیرونی مثلِ شرایط، عواملِ درونی مثلِ شخصیتِ افراد رو عاملِ نتایجِ مختلف بدونیم. اونا اسمِ این پیش‌فرض رو «خطای بنیادیِ اِسناد» گذاشته‌ن. به عبارتِ دیگه، ما همه جا دنبالِ کاراکتر و پی‌رنگ میگردیم. زمانی که توی واقعیت دچارِ مشکلی میشیم، یه مکانیزمِ روانی به اسمِ واقع‌گراییِ خام میاد وسط و با انکارِ ضدِروایتهای مزاحم، روایتهای ذهنیِ ما رو تقویت میکنه. منظور از واقع‌گراییِ خام گرایش به این باوره که ما واقعیتو همونطور که هست میبینیم. و وقتی حوادثِ غیرمنتظره رخ میدن، ذهن تلاش میکنه تا اونو واردِ دره‌ی نرمالها بکنه. دره‌ی نرمالها اصطلاحیه که نویسندگانِ این کتاب وضع کرده‌ن، به معنا که وقتی به گذشته نگاه میکنیم، چیزایی که قبلاً عجیب به نظر میرسیدن، الآن عادی و طبیعی به نظر میان و علتِ مشخصی داشته‌ن.
این ما رو به نکته‌ی اصلی میرسونه و اون اینکه: نویز روایتها رو پس میزنه. نویز علیت‌پذیر نیست و با الگوهای ادراکیِ ما سرِ سازگاری نداره. اگه هم نویز داستان باشه، قطعاً یه داستانِ حوصله‌سربر و بی‌معناست.
تا داستانی نباشه که نویز رو توی خودش جا بده، نویز از توجهِ ما فرار میکنه. در نتیجه، یا کلاً متوجهش نمیشیم، یا از آگاهیِ خودمون حذفش میکنیم، یا اونو یکی از مصادیقِ سوگیری به حساب میاریم. در صورتی که سوگیری توی داستان به خوبی جا میگیره و علیت‌پذیره. ولی نویز فقط میتونه از روی آمارها موردِ مشاهده قرار بگیره. اختلافِ سلیقه‌هایی که توی پذیرشِ قرارِ وثیقه، توی گزینشِ دانشگاهها، توی اعطای پناهندگی و توی فرایندهای استخدامی وجود داره در نگاهِ اول ممکنه یه جور سوگیری به نظر برسه. البته همونطور که گفتیم، ممکنه سوگیری هم در بعضی مواقع توی این تصمیم‌گیریها دخیل باشه، اما وقتی به عقب برمیگردیم و به این پدیده‌ها به صورتِ کلی نگاه میکنیم، ماهیتِ بی‌نظم‌وقاعده‌شون مشخص میشه.
=========================
اگه میخواین نویز رو خنثی کنین، باید از قضاوتهای متعدد و مستقلی که از یه موقعیتِ واحد صورت میگیره، میانگین بگیرین.
قبل از اینکه بحثو ادامه بدیم، بیاین خیلی سریع چیزایی که تا الان یاد گرفتیمو مرور کنیم. گفتیم که هرجا قضاوتِ انسانی‌یی باشه، اونجا حتماً نویز هم هست، و گاهی وقتا، اون نویز میتونه تبعاتِ سرنوشت‌ساز و جبران‌ناپذیری داشته باشه.
خب اینجا طبیعتاً این سؤال پیش میاد که: پس راهِ حل چیه؟ چطور میتونیم این نویزِ لعنتی رو خاموش کنیم؟
برای اینکه به این سؤال پاسخ بدیم، اجازه بدین بریم به پاییزِ 1906، زمانی که فرانسیس گالتون (Francis Galton)، دانشمندِ علامه و از بستگانِ چارلز داروین، از یه شهرِ بازی توی شهرِ پلیموثِ انگلستان (Plymouth) دیدن کرد. همینطور که داشت بینِ غرفه‌ها پرسه میزد، به غرفه‌ای رسید که شرکت‌کننده‌ها باید وزنِ یه گاوِ نر رو حدس میزدن. گالتون، که یکی از تخصصهاش نظریه‌های هوش بود، به کنجکاوی به حدودِ 800 تا از اهالی روستا که اومده بودن تا وزنِ اون گاو رو حدس بزنن گوش داد. هیچکدوم جوابِ درستو نتونست حدس بزنه. اون گاو 1198 پوند داشت. وقتی این مسابقه تموم شد، گالتون برگه‌هایی که روستایی‌ها عددِ موردِ نظرشونو روش نوشته بودن از طراح‌های مسابقه قرض گرفت تا روشون تحلیلِ آماری انجام بده.
وقتی اونا رو روی نمودار برد، متوجهِ بی‌نظمی و پراکندگی توی این تخمینها شد. وزنهایی که حدس زده بودن از هیچ الگویی پیروی نمیکرد. مشخص بود که روستاییا گرفتارِ نویز شده بودن. ولی وقتی گالتون میانگینِ تخمنیهای اونا رو حساب کرد، به یه عددِ شگفت‌انگیز رسید. این عدد فقط یه پوند با وزنِ واقعیِ گاو فاصله داشت!
گالتون به پدیده‌ای پی برده بود که الآن بهش میگن «اثرِ خردِ جمعی». ثابت شده که وقتی توی صدها موقعیتِ متفاوت، برآوردهای مستقلِ پاسخ‌دهنده‌های مختلف رو جمع‌آوری کنیم و بعد میانگینِ این برآوردها رو بگیریم، به حقیقت نزدیک میشیم.
وقتی شما از مردم میخواین تعدادِ لوبیاهای داخلِ یه قوطی یا فاصله‌ی یه شهر که تصادفی انتخاب شده یا دمای هفته‌ی بعد رو حدس بزنن، جوابهای اونا مسلماً با هم فرق میکنه و برآمده از نویزه. ولی وقتی میانگینِ این جوابها رو میگیریم، نویزی که توی یه جواب هست نویزِ جوابِ دیگه رو خنثی میکنه. به عبارتِ دیگه، نویز یک پدیده‌ی خودخنثاگره!
حالا خردِ جمعی باید چندتا شرطِ اساسی داشته باشه:
اول اینکه هر کدوم از پاسخ‌دهنده‌ها باید از هم مستقل باشن. وقتی شما از یه گروه همزمان سؤالی رو میپرسین، پاسخِ اعضای گروه به اون سؤال از پاسخِ بقیه‌ی اعضا هم تأثیر میپذیره.
ثانیاً، خردِ جمعی فقط وقتی موردِ اعتماده که هرکدوم از افراد دقیقاً همون موردو مدِ نظر داشته باشه. اگه از هر کس سؤالِ متفاوتی بپرسیم به هیچ‌جا نمیرسیم.
و نکته‌ی سوم اینه که خردِ جمعی از سوگیری در امان نیست. اگه اون جمع یه سوگیریِ مشترک داشته باشن، که گفتیم یه خطای قاعده‌مند توی تصمیم‌گیریه، میانگینِ پاسخهای اعضا تنها چیزی که به ما میده حالتِ شدید و چکیده‌ی اون سوگیریه. مثلاً اگه یه دستگاهِ استخدامی علیهِ زنها سوگیری داشته باشه، وقتی ما مجموع و میانگینِ تصمیماتِ اونا درباره‌ی کارجویانِ زن رو به دست بیاریم، اون سوگیری اتفاقاً خیلی برجسته‌تر به نظر میاد.
===================================
برای مقابله با نویز باید اول باید اونو مرئی کنیم.
قبلاً، درباره‌ی قاضیا صحبت کردیم و از تفاوتهای ناخواسته و بعضاً غیرقابلِ‌توضیحی گفتیم که توی احکامِ صادره‌شون پیش میاد.  البته ناخواسته بودنِ این بی‌عدالتیها چیزی نبود که از چشمِ ماروین فرانکل (Marvin E. Frankel) قاضیِ محلیِ آمریکا پنهون بمونه.
فرانکل در اوایلِ کارش، متوجه شد که میتونه فرضاً برای یه سارقِ بانک 25 سال حبس ببره و هم میتونه حبسِ یه روزه براش در نظر بگیره. اون به این نتیجه رسید که قضاوتی که میکنه نهایتاً بستگی به دیدگاههای شخصیش، پیش‌بینی‌هاش و سوگیری‌هاش داره.
سالِ 1973 همین آقای فرانکل یه کتاب نوشت و توی اون، نابرابری در صدورِ احکام برای جرمهای یکسان رو شرح داد. یکی از نمونه‌های برجسته‌ش مربوط به دو تا جاعلِ چک بود که یکی‌شون به 30 روز زندان محکوم شد، اون یکی به 15 سال. در حالی که هردوتا، جرمشون تقریباً یکسان بود.
سالِ 1981 فرانکل یه تیمِ تحقیقاتی تشکیل داد که از 208 تا قاضیِ فدرال خواستند بر اساسِ 16 تا سناریوی داستانی، احکامِ متهمین رو صادر کنن.
تیمِ فرانکل این سناریوها رو شخصاً به هرکدوم از قضات تحویل دادند و بعد اختلافهایی که بینِ احکامِ این قاضیا در موردِ هر پرونده وجود داشت رو یادداشت کردند. این تحقیقات و تحقیقاتِ مشابه به لحاظِ آماری ثابت کرد که اختلاف در صدورِ حکم یه پدیده‌ی کاملاً معموله و اگه غیر از این باشه جای تعجب داره.
فرانکل نشون داد که از طریقِ نظارت میشه میزانِ نویز رو توی مؤسساتی که کارشناسای مختلف با پرونده‌های  مشابه  سروکار دارن، مشخص کرد.
برای این کار، اول خالِ سیاه رو تعیین کنین. مشخص کنین چه میزان مغایرت و اختلافِ‌ نظر قابلِ قبوله. اگه مثلاً مدیرِ یه مؤسسه‌ی بیمه هستین، سؤالِ اصلی میتونه این باشه که وقتی ارزیاب‌های خسارت از یه زیرزمینِ سیل‌دیده بازدید میکنن، اختلاف در مبالغِ پیشنهادی‌شون تا چه حد قابلِ قبوله؟
قدمِ بعدی اینه که ارزیابها یا تصمیم‌گیرندگانِ مؤسسه‌تونو دورهم جمع کنین و به هرکدوم سناریوهایی بدین. حتماً بابتِ هر تصمیم، اعداد و ارقامِ کافی بهشون ارائه بدین. مثلاً تعداد سالهای حبس یا میزانِ مبلغی که بیمه باید بپردازه.
و در نهایت، پاسخهای تصمیم‌گیرندگان رو درباره همون اختلافِ مبلغِ قابلِ قبول مشخص کنین. تبریک میگم. حالا یه تصویر از نویزِ داخلِ مؤسسه‌تون دارین. حالا باید ببینیم با این نویز چیکار میشه کرد.
=====================================
بهداشتِ تصمیم‌گیری میتونه نویز رو کاهش بده، و مثلِ بهداشتِ فیزیکی، انضباط و پیشگیری توش خیلی مهمه.
تصور کنین روی تختِ اتاقِ عمل دراز کشیدین و تا چند لحظه دیگه زیرِ تیغِ جراحی میرین. درست قبل از اینکه در اثرِ بیهوشیِ عمومی به خواب برین، دکترِ جراح میره سمتِ سینکِ دستشویی. اون صابونو به دستاش میماله و بعد دستاشو توی آبِ داغ فرو میبره. با همین کارِ ساده، از ورودِ میلیونها میکروب و عاملِ بیماری‌زا به بدنِ شما جلوگیری میکنه.
دقیقاً همین کارو ما با نویز هم میتونیم بکنیم. با رعایتِ اصولی که اسمشو بهداشتِ تصمیم‌گیری میذاریم، میتونیم نویزهای داخلِ دنیا رو کاهش بدیم.
اولین قدم توی بهداشتِ تصمیم‌گیری که در حکمِ همون شستنِ دستِ جراح با صابونه، اینه که یاد بگیریم قبل از گرفتنِ هر تصمیمِ مهمی، بشینیم آمار و ارقام رو بررسی کنیم.
توی بخشِ قبل فهمیدیم که ذهنِ روایت‌‌‌‌خواهِ ما از همه چیز داستان میسازه. ما توی همه چیز دنبالِ معنا و علت میگردیم. هرچند این یه تمایلِ طبیعیه، ولی راه رو برای نویز هم باز میکنه. پس بهتره به توصیه‌ی کانمن عمل کنین و اصطلاحاً «دیدگاهِ بیرونی» پیدا کنید، یعنی هر موردی را که میخواستین بررسی کنین، اونو با توجه به مجموعه‌ای از مواردِ مشابهش بررسی کنین.
مثلاً فرض کنیم شما تازگیا برای شرکتتون یه مدیرعامل استخدام کردین و نمیدونین آیا این شخص تو کارش موفق خواهد بود یا نه. سوابقِ تحصیلی و کاری و اجتماعیِ این شخص میتونه یه سرنخ‌هایی بهتون بده، ولی از اونجا که یه کلافِ درهم‌پیچیده‌ ست میتونه غلط‌انداز باشه.
رویکردِ کم‌نویز تر اینه که موقعیتهای مشابهش رو بررسی کنین و ببینین نتیجه چی بوده. ملاً میتونین توی صنعتی که هستین میانگینِ نرخِ گردشِ نیروی کار رو توی مدیرعاملای اون صنعت به دست بیارین، یا ببینین مدیرعاملای جدید چقدر توی بالا بردنِ ارزشِ سهام نقش دارن.
علاوه بر داشتنِ چارچوبهای دقیقِ آماری، باید دربرابرِ صداهای درونیِ زودهنگام هم مقاومت کنین.
همه‌ی ما دوست داریم بر اساسِ اون چیزی که احساس میکنیم درسته قضاوت کنیم، اما احساس کافی نیست و باید دنبالِ منطق و دلیل باشیم. به احساساتی که ممکنه درباره‌ی دانشگاهِ محلِ تحصیلِ این مدیر عامل داشته باشین اعتنا نکنین. حدس و گمان درباره‌ی اینکه توی شغلِ قبلیش چه اتفاقی افتاده رو دور بریزید. عوضِ این چیزا، رضایتِ روانی رو بذارین برای موقعی که قضاوتتون از روی آمار و بررسی‌های دقیق باشه.
قضاوتی که هم پیچیده باشه و هم دارای انسجامِ منطقی، هرچند که به لحاظِ روانی رضایت‌بخشه،‌ این رضایت‌بخشی میتونه شما رو گمراه کنه. اگه ممکنه، موردهای سخت رو به چندتا مسأله‌ی جداگانه تبدیل کنین و هرکدوم رو به یه تصمیم‌گیرِ مستقل بسپارین.
مثلاً ارتباط برقرار کردن بینِ مدتِ تصدیِ مدیرعاملِ شما با ارزشِ سهامِ شرکت میتونه یه معمای ذهنیِ جالب باشه، ولی میتونه یه جور آسمون ریسمون بافتن هم باشه.
یه اصلِ مهمِ دیگه توی بهداشتِ تصمیم‌گیری باقی مونده، که توی بخشِ بعدی، اونو در قالبِ یه حکایتِ عبرت‌انگیز مطرح میکنیم.
===============================
برای اینکه نویزها همچنان پایین بمونن، اقناعِ قضاوت‌کنندگان الزامیه.
سالِ 1984 بالاخره قاضی فرانکل موفق شد کنگره قانونِ اصلاحاتِ قضایی رو تصویب کنه. یه مدت بعد، دستورالعملهای سختگیرانه‌ی صدورِ حکم رو برپایه‌ی 10 هزار پرونده‌ی واقعی ابلاغ کرد. بر اساسِ قوانینِ جدید، قضات فقط حق داشتن سوءسابقه‌ی متهم و تاریخچه‌ی اون جرم رو بررسی کنن. اونا باید به هر پرونده، یه مقدارِ عددی اختصاص میدادن و همون مقدارِ عددی، تعیین‌کننده‌ی بازه‌ی احکامی بود که قاضی میتونست صادر کنه.
در نتیجه، نویز توی صدورِ حکم کمتر و کمتر شد.
مثلاً قبل از این قانون، مردی که مرتکبِ خرید و فروشِ موادِ مخدر شده بود ممکن بود هر تعداد سالی که خودِ قضات صلاح میدونستن براش حبس بریده بشه، و این حکم صرفاً به تصمیمِ قضاتی بستگی داشت که از قضا پرونده‌ی اونو بررسی کرده بودن. ولی بعد از این قانون، این بازه‌ی متغیر به چندماه تقلیل پیدا کرد.
قضاتِ محلی خیلی اوقاتشون تلخ شده بود. اونا دلشون خوش بود که پشتِ قضاوتاشون کلی مطالعه و تجربه هست. حالا میدیدن که قدرتِ تصمیم‌گیری شون از دست رفته و ریاضیاتِ خشکِ محض جاش اومده.
سالِ 2005، دادگاهِ عالیِ آمریکا این اصلاحاتِ قضایی رو بنا به دلایلِ فنی لغو کرد. چند سال بعد، یه استادِ حقوق از دانشگاهِ هاروارد به اسمِ کریستال یانگ (Crystal Yang) یه تحلیل انجام داد روی 4 هزار پرونده‌ی کیفری که بعد از لغوِ این قانون احکامشون صادر شده بود. اون متوجه شد که طیِ این مدت، صدورِ مجازاتهای سخت و ناعادلانه نسبت به میانگین دو برابر شده. دوباره پای ارزشهای شخصی به صدورِ حکم باز شده بود و نویز برگشته بود.
قاضی فرانکل و تیمش متوجه شدن که در راهِ مبارزه با نویز، یه گامِ اساسی رو از قلم انداخته‌ن. اونا نتونسته بودن جامعه‌ی قضات رو درموردِ هدفِ نهاییِ قضاوت اقناع کنن.
==================================
هدفِ قضاوت باید دقت در تصمیم‌گیری باشه، نه عقده‌گشایی‌های شخصی.
برخلافِ نقدِ ادبی و رقابتهای ورزشی و فیلمسازی و خلاصه تمامِ عرصه‌هایی که اختلافِ نظر و تنوعِ سبک باعثِ غنا و رشد میشه، اختلاف بینِ کارشناسایی که کارشون قضاوت درباره‌ی پرونده‌های مشابه یا یکسانه، یه آفته. وقتی دو تا رادیولوژیست مستقلاً یه دونه عکس رو نگاه میکنن و به نتایجِ متفاوتی میرسن،‌ یکی از اونا داره اشتباه میکنه. به عبارتِ دیگه، وقتی قضاوت‌کنندگان و تصمیم‌گیرندگان واردِ غرفه‌ی تیراندازیِ شهربازی میشن، باید اول روی خالِ سیاه یا هدفِ مشترک توافق کنن.
بعد از اینکه قضاوت‌کنندگان قانع شدند که دقت مهمترین اولویته، نظارت‌کنندگان باید از اونا بخوان تا سناریوی تست تهیه کنن. اگه از انجامِ این کار سرباز بزنن، ناظر مطمئن میشه که باید با حساسیتِ بیشتری روی اون قاضی نظارت داشته باشه. توی گامِ بعدی، قضات باید متوجهِ شدت و هزینه‌های اون نویز بشن.
آقای کانمن یکی از شرکتهای بیمه رو تحتِ نظارت داشت و متوجه شد که نماینده‌های اون بیمه توی حقِ بیمه‌ای که از مشتریا میگیرن به طورِ میانگین 55 درصد با هم اختلاف دارن! این نماینده‌ها برای اینکه اهمیتِ کاهشِ نویز رو درک کنن بایستی اینو بفهمن که قیمت‌گذاریِ خیلی بالا یا خیلی پایین میتونه صدها میلیون دلار زیان به بار بیاره.
و بالاخره اینکه برای رعایتِ بهداشتِ تصمیم‌گیری، خودِ تصمیم‌گیرندگان باید توی تعیینِ قوانینِ عملیِ مخصوص به اون سیستم که میتونه باعثِ کاهشِ نویز و هزینه‌ها بشه دخیل باشن. مثلاً‌ جرم‌وجنایتِ روزافزون توی آمریکا بعضی از ایالتها رو واداشت تا با تصویبِ یه طرحِ سه فوریتی، متهمینی که بیشتر از دو فقره جرم مرتکب شده بودن رو به حبسِ ابد محکوم کنن. این قانون نویز رو کاهش داد ولی توی اون، نه به سابقه‌ی متهمین توجه شده بود، نه به شدتِ جرمشون، و نه به میزانِ اصلاح‌پذیریِ اونها.
کاهشِ نویز کارِ چندان جذابی نیست. ولی تا الان احتمالاً شما هم متوجه شدین که نویز هزینه‌های وحشتناکی رو به سیستم تحمیل میکنه. باعثِ هدررفتِ منابع میشه، بی‌عدالتی رو ترویج میکنه و نتایجِ شخصیِ غمباری به بار میاره. ضمناً اعتماد نسبت به نهادهای حقوقی، پزشکی، آموزشی و استخدامی رو از بین میبره. حالا که نویز رو شناختیم، وظیفه‌ی ماست که اونو کاهش بدیم.


خلاصه صوتی کتاب نویز

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب نویز و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب نویز »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...