0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب تسلط بر چرخه بازار

نوشته: هاوارد مارکس

دسته بندی: کتاب های پول و سرمایه‌گذاری کتاب های موفقیت کتاب های بازاریابی و فروش کتاب های اقتصاد

توی این کتاب، به موضوعی پرداخته شده که یا درست فهمیده نشده، یا بهش اهمیتی ندادن، یا هم که هردو: موضوعِ چرخه‌های مالی!با گوش کردن به این خلاصه صوتی، نه تنها معنیِ چرخه‌های مالی و سازوکارِ اون و تأثیراتی که داره رو متوجه می‌شین، بلکه یاد می‌گیرین که چطور به بهترین شکلی واردِ این چرخه‌ها بشین و از ریسک‌های فعلیِ بازار در امون بمونید. در ادامه هم، به انواعِ چرخه‌های مالی می‌پردازیم تا ببینیم از هر کدوم چه درس‌هایی میشه یاد گرفت.

خلاصه متنی رایگان کتاب تسلط بر چرخه بازار

چرخه‌های بازار رو بشناسید و به یه سرمایه‌گذارِ درجه‌یک تبدیل بشید.

فرض کنیم شما یه سرمایه‌گذارید، یه سرمایه‌گذارِ موفق! یه مؤسسه دارید مخصوصِ مدیریتِ سرمایه و مشاوره‌ی اقتصادی، و بیش از 40 سال هم توی بازار تجربه دارید. فکر میکنید مراجعینِ شما بیشتر چه سؤالایی ازتون بپرسن؟

به گفته‌ی نویسنده‌ی این کتاب، یعنی آقای هاوارد مارکس، که ازقضا خودش همه‌ی مشخصاتی که گفته‌شد رو داره، رایج‌ترین سؤالا مربوط به چرخه‌های بازارن. مراجعین بیشتر از همه میخوان بدونن چطور واردِ چرخه‌ی فعلیِ بازار بشن، از کدوم نقطه ورود کنن و توی این چرخه سر از کجا قراره دربیارن؟ آیا بازار جای پیشرفت داره و قراره قیمتا بالا بره؟ یا اینکه داره پسرفت میکنه و قیمتا قراره پایین بیاد؟

خب، هدفِ این خلاصه‌ی صوتی هم همینه که به این سؤالا جواب بده. معمولاً توی اقتصاد به چرخه‌ها زیاد توجه نمیشه و کسی شناختِ کافی از اونها نداره، در حالی که این چرخه‌ها، چه توی یه بازارِ خاص و چه توی کلِ اقتصاد، رکنِ اصلیِ هر سرمایه‌گذاریِ‌ موفقی محسوب میشن. تا آخرِ این خلاصه کتاب، شما از سازوکارِ چرخه‌ها مطلع میشین و در نتیجه، در چندقدمیِ تبدیل شدن به یه سرمایه‌گذارِ درجه‌یک قرار میگیرید. ضمناً اگه میخواید بدونید چرا سرمایه‌گذارها باید خلافِ جهتِ اقتصادی شنا کنن؛ چرا هر پایینی یه بالایی داره؛ و چرا بازارهای بدونِ ریسک پرریسک‌ترین نوعِ بازارن، با ما همراه باشید.


بهترین کار برای یه سرمایه‌گذار اینه که دارایی‌های باارزش رو توی قیمتهای پایین شکار کنه

بذارید با یه سؤالِ اساسی شروع کنیم. سرمایه‌گذار کیه؟ خب، کسیه که شغلش سرمایه‌گذاری توی دارایی‌های مختلفه، و یه سبدِ سرمایه داره به اسمِ پورتفوی، که امیدواره سالای بعد ارزشش افزایش پیدا کنه.

از کجا میدونه که کدوم دارایی‌ها ارزششون بالا میره؟ راستش هیچ سرمایه‌گذاری اینو نمیدونه. منتها بعضی از حدس‌ها احتمالش بیشتر از بقیه است. هیچ سرمایه‌گذاری واقعاً از نتیجه‌ی سرمایه‌گذاریش مطمئن نیست. تنها کاری که میتونه بکنه اینه که هنرِ حدس زدنِ اصولی رو یاد بگیره و بر اساسِ اون رفتار کنه.

اما حرفه‌ای شدن توی این هنر آسون نیست. برای افرادِ تازه‌کار، تقریباً غیرممکنه که آینده‌ی دور رو با دقتِ زیاد پیش‌بینی کنن. اونا هم درباره‌ی آینده‌ی اقتصاد و اتفاقاتِ سیاسی-اقتصادی مثلِ جنگها، ریزشِ بازارِ سهام یا ظهورِ تکنولوژی‌های جدید احتمالاً همونقدر میدونن که شما میدونین. چرا؟ چون اونا هم به احتمالِ زیاد همون مقاله‌هایی رو خوندن که شما خوندین، و همون اطلاعاتی رو دیده‌ن که شما دیدین، برای همین، حدسِ‌ اونا درباره ی اتفاقاتِ آینده به احتمالِ زیاد همونقدر دقیقه که حدسای شما. بنابراین بهتره بی‌خیالِ پیش‌بینی‌های بلندمدت بشید و به جاش، روی چیزی که نویسنده اسمشو «دانش‌پذیرها» میذاره تمرکز کنید و پیش‌بینی‌های کوتاه‌مدتتون رو بر اساسِ این دانش انجام بدید.

منظور از دانش‌پذیرها تمامِ اطلاعاتیه که میتونید درباره‌ی ارزشِ واقعیِ یه سهامِ مشخص به دست بیارید. مثلاً اگه تو فکرِ سرمایه‌گذاری توی یه شرکت هستید، بهتره به ارزشِ واقعیِ‌ دارایی‌های اون کارخونه نگاه کنید و اونو با ارزشِ سهامِ کارخونه مقایسه کنید. اگه قیمتِ سهام کمتر از ارزشِ واقعیش باشه، میتونید با خیالِ راحت‌تری توی اون شرکت سرمایه‌گذاری کنید. پس کاری که باید انجام بدید خیلی راحته: باید دارایی‌هایی رو بخرید که مُفتن و آماده‌ی بالارفتنِ قیمت.

مثلاً فرض کنید بازارِ املاک و مستغلات سقوط کرده، و بسازبفروش‌ها بدهی بالا آوردن و مجبورن پروژه‌های ساختمونی‌شونو نیمه‌کاره رها کنن. شاید توی این بازار بتونید ساختمونهایی رو شکار کنید که خودِ مصالحی که توشون به کار رفته ارزشش بیشتر از قیمتِ ساختمونه. اگه توی این کار موفق باشید، مسلماً احتمالش خیلی زیاده که در آینده ارزشِ سبدِ دارایی‌تون بالا بره. بعضی از سرمایه‌گذارا میگن تنها چیزی که برای سود کردن نیازه همینه: توی قیمتِ پایین بخری و توی قیمتِ بالا بفروشی. اما نویسنده نظرش اینه که یه سرمایه‌گذارِ درجه‌یک همیشه یه عاملِ سومی رو هم در نظر میگیره؛ یعنی چرخه‌های مالی.


چرخه‌ها مثلِ الگوهای طبیعی عمل میکنن، با این تفاوت که اونقدرا قابلِ پیش‌بینی نیستن

اصلاً این چرخه چی هست؟

طبقِ تعریفِ نویسنده، چرخه یه الگوی تکرارشونده ست. مثلاً عالَمِ طبیعت پر از چرخه‌ست. روزا شب میشن، شبا روز میشن. بهار تابستون میشه، تابستون پاییز میشه، پاییز زمستون میشه و دوباره فصلِ بهار میاد. خوشبختانه، چرخه‌های طبیعت اونقدر دائم تکرار میشن که میتونیم زندگی‌مونو بر اساسِ اونا تنظیم کنیم و با خیالِ راحت روشون برنامه‌ریزی کنیم.

چرخه‌هایی که توی بازار و اقتصاد وجود داره به اندازه‌ی گردشِ شبانه‌روز یا تغییرِ فصلها قابلِ پیش‌بینی نیست. اما به هر حال وجودِ خارجی دارن. تصور کنید سرعتِ چرخشِ زمین به دورِ خورشید قابلِ پیش‌بینی نباشه. بعضی وقتا سرعتش زیاد بشه و بعضی وقتا کم. البته در هر صورت چرخششو همیشه کامل میکنه، اما هیچ راهی نیست که بدونیم کِی روز میشه و کِی شب.

عملکردِ چرخه‌های بازار هم یه چیزی توی همین مایه‌هاست. هیچ کس نمیدونه که روزِ رونقِ بازار کی به شبِ سقوط و کسادی مبدّل میشه. البته توی بلندمدت شاید این الگو واضح باشه، اما توی کوتاه‌مدت، مغایرت و انحراف خیلی توش زیاده.پس ما نمیتونیم بر حسبِ قطعیت درباره‌ی اقتصاد و چرخه‌های بازار صحبت کنیم. اما برحسبِ «گرایش» چرا، میشه درباره‌شون صحبت کرد. گرایش هر اتفاقیه که یه سرمایه‌گذارِ خبره احتمالِ وقوعش رو میده و بر اساسِ میزانِ این احتمال، محاسباتشو انجام میده.

مثلاً بعد از اینکه یه بازار رونق گرفت و قیمتا افسارگسیخته افزایش پیدا کردن و خوش‌بینیِ سرمایه‌گذار برانگیخته شد، تقریباً شکی نیست که بعدش یه رکود و سقوط داریم و قیمتا به شدت پایین میاد و سرمایه‌گذارها دچارِ ترس و ناامیدی میشن. اینکه دقیقاً کِی این سقوط اتفاق بیفته و چقدر شدید باشه اصلاً قابلِ پیش‌بینی نیست. اما سرمایه‌گذار در مواجهه با چنین حبابی، میتونه اصلِ سقوط رو پیش‌بینی کنه. اینکه چرخه‌ی صعود و سقوطتوی بازارای مالی دقیقاً چطوری کار میکنه موضوعیه که در ادامه دربارش حرف میزنیم.


چرخه‌های بلندمدت با چرخه‌های کوتاه‌مدت فرق میکنن

خب، حالا ببینیم چرخه‌های بازار چطوری کار میکنن. بذارید با یه جمله از مارک‌تواین (Mark Twain) درباره‌ی تاریخ این بخشو شروع کنیم: مارک تواین میگه تاریخ خودش تکرار نمیشه، بلکه مشابهش تکرار میشه. به عبارتِ دیگه، هیچ دوتا چرخه‌ای دقیقاً مثلِ هم نیستن، اما همه‌شون معمولاً از یه الگوی یکسان و تکراری پیروی میکنن.

شاید با یه مثال بهتر بشه این الگو رو توضیح داد. بینِ سالهای 1995 تا 2000 یه حبابِ اقتصادی توی بازارهای سهامِ کشورهای صنعتی شکل گرفت به اسمِ حبابِ دات-کام (Dot-com Bubble)، به این صورت که سهامِ این بازارها یه رشدِ سریعو تجربه کرد، رشدی که از بخشِ اینترنت و شاخه‌های مربوط به اون ناشی میشد. بعد از این رشد، تا سالِ 2002 یه سقوط رو شاهد بودیم. این چرخه‌ی صعود و سقوط تا حدِ زیادی به خاطرِ بی‌احتیاطیِ سرمایه‌دارای ریسک‌پذیر شکل گرفته بود. چطوری؟ بهتون میگم.

اواسطِ دهه‌ی 1990 بود که مصرفِ اینترنت توی آمریکا یهو اوج گرفت. پیش‌بینی این بود که این اتفاق فرصتهای کلانی رو برای کسبِ سودِ مالی فراهم کنه. سرمایه‌دارای ریسک‌پذیر شروع کردند به سرمایه‌گذاری توی شرکتهای اینترنتی که مثلِ قارچ سروکله‌شون پیدا شده بود، این در حالی بود که خیلی از این شرکتها عملاً شانسِ سودسازیِ کمی داشتن.

توی اون جوِ هیجانیِ عمومی، رشدِ بازارِ سهام یه رکوردِ بی‌سابقه زد، جوری که صندوقهای سرمایه‌گذاریِ ریسک پذیر شاهدِ سودهای سه‌رقمی بودن. این اتفاق باز هم سرمایه‌ی بیشتری رو جذبِ بازار کرد و طولی نکشید که یه عالمه شرکتِ اینترنتی ایجاد شد. حباب شکل گرفته بود.

ورشکستگی سرنوشتِ حتمیِ اکثرِ این شرکتها بود. خیلی از سرمایه‌گذارایی که توی صندوقهای ریسک پذیر سرمایه‌گذاری کرده بودن ضررای 100 درصدی رو تجربه کردن. و قیمتِ سهام سقوط کرد. حباب ترکیده بود. اگه بخواید این اتفاق رو روی نمودار رسم کنید، نمودارتون چیزی شبیهِ مناره‌ی کلیسا یا برجِ خلیفه میشه، به طوری که ارزشِ صندوقهای ریسک پذیر از سالِ 1999 رشدِ سریعش شروع شد و سالِ 2000 به قله یا اوجِ خودش رسید و بعد همون سال مجدداً سقوط کرد.

البته بازارِ صندوقهای ریسک پذیر کلاً توی بیست سالِ گذشته رشد کرده، اما توی کوتاه‌مدت، نوساناتِ شدیدی داشته. سقفِ این نوسانات سالِ 2000 بود و کفِش سالِ 2002. در مجموع تقریباً همه‌ی بازارها و اقتصادها و شرکتها از این الگو پیروی میکنن، البته در مقیاسِ کوچیکتر. اونا به تدریج و در بلندمدت رشد میکنن. اسمِ این رشدِ تدریجی و بلندمدت رو میتونیم نرخِ رشدِ پایدار بذاریم. البته این بازه‌ی بلندمدت خودش شاملِ بازه‌های کوتاه‌مدتی میشه که طیِ اون، قیمتها دائماً بالا و پایین میرن. 


مهمترین عاملِ نوساناتِ بازار توی کوتاه‌مدت، روانشناسیِ سرمایه‌گذاره، که مقاومت دربرابرش کارِ سختیه

توی زندگیِ روزمره، هیجاناتِ شدید به ندرت اتفاق میفته. همه‌ی ما روزای خوب داریم و روزای بد، اما کمتر کسی هست که از اوجِ سرخوشی تا نهایتِ ناامیدی دائماً در نوسان باشه. بنابراین شاید برامون عجیب باشه اگه بدونیم یکی از دلایلِ بالا و پایین‌های بازار، هیجاناتِ انسانیه. به عبارتِ‌ دقیقتر، بینِ طمع، که منشأش حسِ سرخوشیه، و ترس، که منشأش ناامیدیه نوساناتی رخ میده که همین نوسانات باعثِ بالا و پایین رفتنِ بازار میشه.

حالا چطوری؟ بهتون میگم:

توی بازه‌هایی که رشدِ قابلِ توجه اتفاق میفته، مثلِ همون اتفاقی که بینِ‌ سالهای 1995 تا 2000 توی صندوقهای ریسک پذیر افتاد، سرمایه‌گذارها خیال برشون میداره. باورشون میشه که این رشد تا همیشه ادامه داره. حالا یا به خاطرِ اینکه سنشون به چرخه‌های قبلی قد نمیده یا به خاطرِ اینکه به ظرفیتهای یه بازارِ جدید بیش از حد اعتماد کرده‌ن. برای همین، الگوی قله‌ و دره رو توی چرخه‌های گذشته نادیده میگیرن و با سرخوشیِ زایدالوصفی ادعا میکنن که این‌بار اوضاع فرق میکنه. اون وقت این سرخوشی سرایت پیدا میکنه و بقیه‌ی سرمایه‌گذارها رو هم ترغیب به خرید میکنه. قیمتها ممکنه خیلی بالاتر از قیمتِ معقولی باشن که روندِ درازمدت نشون میده، اما حالا یا به خاطرِ ترسِ عقب موندن از قافله یا بی‌اطلاعی از احتمالِ سقوط،‌ هِی سرمایه‌گذارای بیشتری میان تو میدون.

اون‌وقت، یه دفعه سروکله‌ی ترس پیدا میشه. سرمایه‌گذارا میفهمن که قیمتها زیادی بالاست و هر لحظه ممکنه فروبریزه. اینجاست که شروع میکنن به فروش و باعثِ پایین اومدنِ قیمت میشن، و این باعث میشه بقیه‌ی سرمایه‌گذارا هم اعتمادشونو از دست بدن، تا جایی که همه فروشنده میشن و قیمتها به پایین‌تر از روندِ درازمدت سقوط میکنه. مقاومت در برابرِ ذهنیتِ گله‌ای یا تفکرِ دنباله‌رو که بعد از رونقِ بازار ایجاد میشه واقعاً سخته. حتی آیزاک نیوتون هم که یکی از نوابغِ تاریخه نتونست دربرابرِ این نوع تفکر مقاومت کنه.

ژانویه‌ی سالِ 1720 بود و نیوتون توی ضراب‌خونه‌ی سلطنتیِ انگلستان مشغول به کار بود، بنابراین به نظر میرسه با مسائلِ مالی آشنا بوده باشه. اون موقع سهامِ شرکتِ دریاییِ جنوب قیمتش 128 پوندِ انگلیس بود. اما یهو قیمتش بالا رفت. نیوتون که فهمیده بود این بالا رفتنِ قیمت بابتِ سرمایه‌گذاری‌های قماریه، عقلش کار کرد و هفت هزار پوند از سهامشو فروخت.

اون به‌درستی چرخه‌‌ای رو پیش‌بینی کرده بود که به زودی قرار بود از راه برسه. وقتی دید دوروبریاش چه سودهای بادآورده ای نصیبشون شده، اونم سهامشو توی قیمتِ بالا دوباره خرید و بعد توی سقوطی که به دنبالش اتفاق افتاد، همه‌شو یکجا باخت؛ بالای 20 هزار پوند! چه نتیجه‌ای میگیرین؟ درسته. مقاومت دربرابرِ تفکرِ گله‌ای به خصوص وقتی که طمعِ همراه با سرخوشی چشمِ آدمو بگیره کارِ هر کسی نیست.


عاقلانه‌ترین کار اینه که وقتی سرمایه‌گذاری کنیم که ریسک به نظر بالا میاد و وقتی بفروشیم که ریسک ظاهراً پایینه

هرروز عده‌ی زیادی از سرمایه‌گذارها با دقت اخبارِ رسانه‌ها رو دنبال میکنن و به بالا و پایین رفتنهای این بازار و اون بازار توجه نشون میدن. اما کمتر کسی توی این اخبار و اطلاعات دنبالِ جایگاهِ خودش توی فضای فعلیِ سرمایه‌گذاری میگرده. درحالی که سرمایه‌گذارای موفق و درجه‌یک، همیشه شیش‌دانگِ توجهشونو میذارن روی این چیزا.

کاملاً هم کارِ درستی میکنن. چرا؟ چون زمانی که سرمایه‌گذارا احساسِ سرخوشی و طمع میکنن، چشمشون روی ریسک‌ها بسته میشه و به خریدِ خودشون ادامه میدن، حتی وقتی که قیمتها بالاتر از حدِ منطقیِ خودشه و احتمالِ ریزش خیلی زیاده. زمانی که روندِ بازار صعودیه، سودِ سرمایه‌گذاری‌های پرریسک هم به حداقل میرسه. ازاونجا که همه با سرخوشی دارن خرید میکنن، فروشنده‌ها میتونن قیمتهای بالاتری مطالبه کنن، قیمتهایی که اصلاً ارزشِ ریسک نداره و ریسکِ ضرر رو بیشتر و بیشتر میکنه.

پس اگه از این و اون شنیدید که: «این بازار ضرر توش نیست» و «این بار وضع فرق میکنه» خیلی باید احتیاط کنید. اون روی دیگه‌ی سکه، وقتیه که سرمایه‌گذارها به خاطرِ اتفاقاتی مثلِ ریزشِ بازار یا رکود، احساسِ ناامیدی و ترس میکنن. این جور مواقع، ریسکِ سرمایه‌گذاری از همیشه کمتره. تمامِ سرمایه‌گذارهایی که ضرر کرده‌ن با ترس بیرونِ گود وایستاده‌ن و عقیده دارن که بازار طلسم شده و تا ابد نزولیه. در حالی که اینجا درست همون جاییه که ریسک کردن بیشترین ارزشو داره و احتمالِ صعودِ بازار از همیشه بیشتره!

بخوایم مختصر و مفید بگیم، زمانی که اکثراً فکر میکنن سرمایه‌گذاری هیچ ریسکی نداره، اونجا پرریسک‌ترین زمانِ سرمایه‌گذاریه، و زمانی که اکثراً میگن ریسکِ این سرمایه‌گذاری خیلی بالاست، اونجا کم‌ریسک‌ترین فرصت برای سرمایه‌گذاریه. نویسنده سالِ 2010 از این اصل به بهترین شکل استفاده کرد. بعد از بحرانِ مالیِ سالِ 2007 و 2008، کارای ساخت‌وساز خوابید. سالِ 2010، ساختِ مسکن توی آمریکا به پایین‌ترین میزانِ خودش از سالِ 1945 رسید، یعنی زمانی که جنگِ جهانیِ دوم بازارِ مسکن‌سازی رو شدیداً توی رکود فرو برده بود. با این حال، جمعیتِ آمریکا توی سالِ 2010 خیلی بیشتر از سالِ 1945 بود، و این جمعیته که تقاضای ساختِ مسکن رو توی بلندمدت شکل میدن.

پس رقمی که بیشتر از همه اهمیت داشت نسبتِ مسکن‌سازی به جمعیت بود، و این رقم سالِ 2010 نصفِ سالِ 1945 بود. به زبونِ ساده، بازارِ مسکن‌سازی شدیداً توی رکود بود، اما نرخِ جمعیت این تضمین میداد که تقاضا برای مسکن‌سازی افزایش پیدا میکنه. برای همین، برخلافِ تفکرِ غالب، که میگفت بازارِ مسکن دیگه هیچ‌وقت روزِ خوش نمیبینه، نویسنده و همکاراش بزرگترین شرکتِ خصوصیِ مسکن‌سازیِ آمریکای شمالی رو خریداری کردند. به این میگن یه سرمایه‌گذاریِ سودساز.


رشدِ بلندمدتِ اقتصادی رو تعدادِ ساعتهای کاری و بهره‌وریِ هر یک ساعت کار مشخص میکنه

تا اینجا یه درکِ عمومی نسبت به چرخه‌های کوتاه‌مدتِ بازار پیدا کردید و فهمیدید که توجه به جایگاهِ خودتون توی این چرخه‌ها چه مزایایی میتونه داشته باشه. اما تکلیفِ روندِ درازمدت چی میشه؟ اگه نرخِ روندِ درازمدت همیشه مثبته، خب چه کاریه؟ چشم‌بسته بیایم سرمایه‌گذاری کنیم و بذاریم پولامون همونجا بمونن و از چرخه‌های کوتاه‌مدت یکی یکی رد بشن و توی روندِ تدریجیِ بلندمدت به سود برسیم. خب، یه نکته‌ای اینجا هست: روندِ درازمدت هم خودش بخشی از یه چرخه‌ست، منتها تکمیلِ این چرخه خیلی طولانی‌تره.

اگه روندِ درازمدتِ تولیدِ ناخالصِ داخلی یا GDP توی آمریکا نگاه کنید این نکته بیشتر براتون روشن میشه. یکی از راههای محاسبه‌ی تولیدِ ناخالصِ داخلی اینه که تعدادِ ساعت‌هایی که توی یک کشور کارِ تولیدی انجام شده رو در ارزشِ خروجیِ هر یک ساعت کار ضرب کنیم. معنای این فرمول اینه که هر کشوری از دو راه میتونه جی.دی.پیِ خودش رو تقویت کنه: یکی افزایشِ تعدادِ ساعتهای کاری، و یکی هم افزایشِ‌ بهره‌وری و راندمانِ هر یک ساعت کار. سرراست‌ترین راهِ افزایشِ ساعتهای کاری اینه که تعدادِ کارگرا رو افزایش بدیم، ضمنِ اینکه افزایشِ جی.دی.پی با رشدِ جمعیت هم رابطه‌ی مستقیم داره.

به این مثال توجه کنید: بعد از جنگِ جهانیِ دوم، نرخِ زادوولدِ آمریکا به شدت افزایش پیدا کرد، پدیده‌ای که اصطلاحاً بهش انفجارِ نوزادان یا بیبی بوم (baby boom) میگن. وقتی متولدینِ اواخرِ دهه‌ی 1940 تا اوایلِ دهه‌ی 1960 به سنِ کار رسیدند، اقتصادِ آمریکا رشدِ چشم‌گیری رو به خودش دید، فقط به این دلیل که نیروی کارِ بیشتری وجود داشت. این باعث شد که در مجموع ساعتهای کاری افزایش پیدا کنه و این افزایش هم منجربه رشدِ اقتصادی شد.

دومین راه برای تقویتِ جی.دی.پی توی بلندمدت، یعنی افزایشِ بهره‌وریِ هر یک ساعت کار، به تکنولوژی بستگی داره. مثلاً بینِ سالهای 1700 تا 1800 میلادی، ماشین‌‌آلاتی که با نیروی بخار و نیروی آب کار میکردن جایِ نیروی کارِ انسانی رو توی بعضی از حوزه ها گرفتند و با راندمانِ بیشتر کارِ اونا رو انجام دادن. در همین حال، کارهایی که یه زمانی به کندی توی مغازه‌های کوچیک انجام میشد، حالا توی کارخونه‌های بزرگ با سرعتِ سرسام‌آور انجام میشد. نتیجه‌ش چی بود؟ رشدِ اقتصادی.

جی.دی.پیِ آمریکا تقریباً هر سال 2 الی 3 درصد رشد میکنه. اما یادتون باشه: این «میانگینِ» رشده و معناش این نیست که دیگه توی این اقتصاد هیچ رکودِ طولانی‌مدتی رخ نمیده. اگه رکود اتفاق بیفته، نه یک سال و دو سال، بلکه دهها سال زمان میبره تا دوباره اقتصاد جون بگیره. نرخِ زادوولد به دلایلِ مختلفی میتونه کاهش پیدا کنه، از جمله جنگ، شرایطِ نامساعدِ اقتصادی و گرایش‌های اجتماعی. مثلاً همین الآن بینِ جوونای آمریکا این گرایش وجود داره که تشکیلِ خونواده رو به تأخیر بندازن. کاهشِ فرزند‌آوری باعثِ کاهشِ نیروی کار میشه و کاهشِ نیروی کار توی بلندمدت باعثِ رکودِ اقتصادیِ گسترده میشه. خلاصه اینکه، عاقلانه نیست که بیایم و به آینده‌ی روشنی که ممکنه هیچ‌وقت نیاد اتکا کنیم. برای همینه که سرمایه‌گذارای درجه‌یک توی چرخه‌های کوتاه‌مدت هم گوش‌به‌زنگ می‌مونن و بر اساسِ این چرخه‌ها تصمیم‌گیری میکنن.



خلاصه صوتی کتاب تسلط بر چرخه بازار

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب تسلط بر چرخه بازار و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب تسلط بر چرخه بازار »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...