0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب وقتی همه چیز به هم می‌ریزد

دسته بندی: کتاب های بهره‌وری کتاب های توسعه فردی کتاب های انگیزشی و الهام‌بخشی کتاب های موفقیت کتاب های سبک زندگی کتاب های ایجاد تغییر

کتابِ «وقتی همه چیز به هم می‌ریزد» دستورالعملیه برای نحوه‌ی برخورد با سخت‌ترین شرایطی که زندگی ممکنه براتون به وجود بیاره. توی این خلاصه‌کتاب، مفاهیم و استراتژی‌های مختلفی رو با هم بررسی می‌کنیم، از مدیتیشن گرفته تا خود-دوستی و تکنیک‌های تنفسی. اینا به شما کمک میکنن تا در مواجهه با سخت‌ترین شرایط انعطاف‌پذیر باشید و قدرِ زندگی در لحظه‌ی حالو بیشتر بدونید.

خلاصه متنی رایگان کتاب وقتی همه چیز به هم می‌ریزد

توی این کتاب یاد میگیرید که به قولِ انگلیسیا، هر وقت زندگی بهتون لیموترش داد، باهاش لیموناد درست کنید!
گاهی وقتا، زمانی که زندگی شما رو از پا درمیاره، سخته که دوباره روی پاتون وایسید. کسایی که جداییِ بعد از رابطه رو تجربه کرده‌ن، یا هرجا دنبالِ شغل رفته‌ن به درِ بسته خورده‌ن، یا شاهدِ مرگِ عزیزانشون بوده‌ن، میدونن که چقدر سخته که دوباره حسِ خوبو تو خودشون ایجاد کنن. بعضی از ما هیچوقت نمیتونیم از مشکلاتمون فرار کنیم.
با این حال، میتونیم یاد بگیریم که جوری به زندگی نگاه کنیم که هر مانعی که سرِ راهمون قرار میگیره رو بتونیم بپذیریم. این استراتژی به ما این امکان رو میده تا در اوجِ مشکلات قوی بمونیم و در مواقعِ خطر، آرامشِ خودمون رو حفظ کنیم. توی این خلاصه‌کتاب توضیح میدیم که چطور هر کسی میتونه ذهن و احساساتش رو به گونه ای تربیت کنه که حتی وقتی همه چیز به هم میریزه، آروم و خونسرد بمونه.
ضمناً توی این خلاصه‌کتاب به این سؤالا هم جواب میدیم:
چرا تنهایی میتونه دلپذیر باشه؛
چرا ترس ترسناک نیست؛ و
چرا ما هر روز مرگو تجربه میکنیم؟
------------------------------
ترسها و نگرانی‌هاتون رو در آغوش بگیرید. این، کلیدِ ورود به خودشناسیه.
اکثرِ ما از ترسهامون لذت نمیبریم، که البته طبیعیه. اما در برهه هایی خاص از زندگی، باید به استقبالِ ترس بریم.
اگه به جای اجتناب از هر چیزِ ترسناک، بیایم و با ترسهامون آشنا بشیم، میتونیم یه دیدگاهِ کاملاً تازه نسبت به شخصیت و روابط و گذشته‌ی خودمون پیدا کنیم. زمانی که ما به حقیقتِ نهفته در پشتِ مشکلات‌مون نزدیکتر میشیم، معمولاً ترس اولین واکنشیه که سراغمون میاد.
اما اگه دنبالِ راهِ حل هستید، باید وقت بذارید و درموردش تفکر کنید تا به درکِ عمیقتری از این ترس برسید. به طورِ عادی، زمانی که توی زندگی همه چیز به هم میریزه، خواه اون چیز سلامتی‌مون باشه یا ازدواجمون، ما تمامِ انرژی‌مون رو روی حلِ اون شرایط میذاریم، بدونِ اینکه برای فهمِ خودِ اون شرایط هم زمانِ کافی صرف کنیم.
اولین چیزی که برای تغییرِ این عادت باید انجام بدیم، اینه که بفهمیم زندگیِ ما دائماً در حالِ نوسانه؛ یه مدت بر وفقِ مراده، یه مدت همه چیز به هم میریزه، و دوباره لحظه‌ی بعد جوری که اصلاً انتظارشم نداریم دوباره همه چیز روبراه میشه. برای اینکه این پروسه رو درک کنید و ازش چیزی یاد بگیرید، باید توی زندگی برای وقوعِ حوادث جا باز کنید. بعد میبینید که راهِ حلهای عالی از جاهایی که اصلاً انتظارشم نداشتید براتون پیدا میشه.
به این داستانِ قدیمی توجه کنید: خونواده‌ای بودن که توی شرایطِ سختی زندگی میکردن و تنها-پسرِ این خونواده مجبور بود زندگیشون رو بچرخونه و با شغلی که داشت از پدرومادرش و خواهر و برادرش حمایتِ مالی کنه. یه روز این پسر از اسب میفته و بدجوری آسیب میبینه. خونواده‌ش از آینده ناامید میشن و احساس میکنن که دیگه دنیا به آخر رسیده.
اما دو هفته بعد ارتش واردِ روستا میشه و تمامِ مردهای سالم رو برای حضور در جنگ جمع‌آوری میکنه. پسرِ قصه‌ی ما به خاطرِ جراحتهایی که داشته، بهش اجازه میدن توی خونه بمونه. برای همین، مدتی بعد دوباره کار پیدا میکنه و همچنان از خونواده‌ش نگهداری میکنه. در نتیجه، تمامِ نگرانی‌های خونواده‌ش بی‌اساس بوده، چون ماهیتِ ناپایدارِ زندگی راهِ حلِ کاملاً جدیدی رو پیشِ پاشون گذاشته بود.
-----------------------------------------------------------
تنهایی بهترین فرصت برای مشاهده‌ی خود و دوست‌داشتنِ خودتونه
تنهایی هم مثلِ ترس چیزیه که ما برای اجتناب ازش، خودمون رو به آب و آتیش میزنیم. غافل از اینکه تنها شدن بهترین فرصت برای ماست تا به آرامش برسیم، تجدیدِ قوا کنیم و مجدداً تمرکزِ خودمون رو به دست بیاریم.
هر روزی که میاد، ما هم سرِ کارمون میریم، هم با جامعه سر و کله میزنیم، و هم نهایتِ تلاشمون رو میکنیم تا پیشرفت کنیم و دائماً اهدافِ بزرگتر و بهتری رو برای خودمون در نظر میگیریم. اما خیلیهامون نمیدونیم برای این سبکِ زندگیِ پراسترس و پرشتاب یه جایگزینِ دیگه ای هم وجود داره.
اون جایگزین اسمش راهِ میانهست، یعنی اینکه ذهنمون رو باز بذاریم و مشکلاتمون رو صرفاً همونطوری که هستند مشاهده کنیم. برای پیدا کردنِ این راهِ میانه، شما نیاز به تنهایی دارید، و ضمناً باید بپذیرید که تنهایی چیزِ بدی نیست.
بنابراین، صبح که از خواب بیدار شدید و سنگینیِ تنهایی رو روی سینه‌تون احساس کردید، وحشت نکنید. به جای اینکه خودخوری بکنید، توی همون حالت خودتون رو آروم کنید و بابتِ این تجربه، هیچ قضاوتی درموردِ خودتون نکنید.
وقتی که شروع کردید به استفاده از راهِ میانه برای مواجهه با لحظاتِ تنهایی، رفته‌رفته این لحظات رو به چشمِ فرصتهایی برای مشاهده‌ی افکار و احساساتِ خودتون میبینید و می‌پذیرید. حتی شاید بخواید از لحظاتِ تنهایی‌تون برای مدیتیشن استفاده کنید.
البته یادتون باشه که هدف از مدیتیشن همیشه پیشرفتِ شخصی یا پرورشِ ذهن نیست. خیلی وقتا، مدیتیشن صرفاً فرصتیه برای اینکه از ایده آل‌ها، از باورها و از هنجارها‌ رها بشید و خودتون رو همونطور که واقعاً هستید مشاهده کنید.
زمانی که مشغولِ مدیتیشن هستید، یه نگاهِ زیرچشمی به ذهنتون بندازید و به خودتون اجازه بدید تا از افکاری که توی ذهنتون هست تعجب کنید، به خنده بیفتید یا بترسید. وقتی اینو به عادتِ روزانه‌تون تبدیل کردید، میتونید عشقِ به خودتون رو تجربه کنید و با خودتون کاملاً دوست باشید.
---------------------------------------
امید، بر خلافِ تصور، تأثیرِ مخربی بر زندگیِ ما داره
چی باعث میشه توی شرایطِ سخت همچنان پیش بریم؟ خیلی از ما فکر میکنیم امید به ما کمک میکنه تا از عهده‌ی مشکلاتِ زندگی بربیایم، اما واقعیت اینه که امید میتونه باعثِ ترس و نگرانیِ ما از آینده بشه یا حتی ما رو دلسرد کنه.
در زبانِ تبتی، رابطه‌ی بینِ امید و ترس با دقت توصیف شده. توی این زبان، به امید «رِوا» (rewa) میگن و به ترس «دُپکا» (dopka). و بعد یه کلمه‌ای دارن به اسمِ «رِ-دُک» (re-dok) که معناش ترکیبی از امید و ترسه، احساسی که دوگانه‌بودنش باعث میشه دائماً از خودمون ناراضی باشیم.
در حالتِ «رِ-دُک» ما هم امیدِ دستیابی به چیزهای بزرگتر رو داریم و هم ترس از نرسیدن به اون چیزها رو، و بینِ این دو گیر میفتیم.
یادتون هست آخرین باری رو که از خودتون ناامید شدید؟ شاید پروپوزالی که کلی روش حساب باز کرده بودید رد شده بوده، یا رابطه ای که کلی بهش دل بسته بودید بهم خورده بوده. آیا اصلاً وقت گذاشتید ببینید این احساسِ شرمندگی، نارضایتی یا خجالتی که دارید دقیقاً از کجا ناشی میشه؟ یا فقط همه‌ی فکر و ذکرتون این بوده که ای کاش میتونستم مثلِ فلان‌کس باشم؟
ما با زیرِ سؤال بردنِ امیدها و ترسهامون میتونیم خودمون رو از نارضایتی و ناامیدیِ مداوم آزاد کنیم. برای مثال، وقتی کسی به شما میگه چقدر پیر به نظر میای، و شما از این حرف دلخور میشید، بیاید از خودتون بپرسید: چرا اینقدر برام مهمه که جوون به نظر برسم؟ چرا اینقدر امیدِ به جوون بودن دارم؟ سؤال کردن از امیدها و ترسهاتون به این شکل، اهمیتِ واقعیِ‌ اونها رو برملا میکنه.
هر انسانی توی زندگیش امیدهایی داره و متناظر با اونها، ترسهایی، که از محیط و تجربه‌های کودکی و بزرگسالیش نشأت میگیره. اما یه ترسِ جهانی و همگانی هم هست که در پس‌زمینه‌ی زندگیِ همه‌ی ماها نقش‌آفرینی میکنه: ترس از فنا و نابودی.
ترس از مرگ مانع از این میشه که مرگ رو مثلِ یک بخشِ طبیعی از زندگی‌مون بپذیریم و درآغوش بکشیم. اما باید بدونیم که ما توی زندگیِ روزمره‌مون به شکلها و انحاءِ مختلفی مرگ رو تجربه میکنیم. وقتی که میخوابیم، وقتی که با کسی رابطه‌مون رو به هم میزنیم، وقتی از شغلی بیرون میایم یا حتی وقتی که بازدم میکنیم. زندگی دائماً ما رو با پایانهای مختلفی مواجه میکنه.
اگه این پایانها رو بخشی از جریانِ دائماً متغیرِ زندگی‌ بدونیم، میتونیم به این پذیرش برسیم که هیچ چیزی همیشگی نیست، حتی وجودِ دنیاییِ ما. اینجوری، دیگه مرگ ترسناک نیست.
----------------------------------------------------
فناپذیری و رنج و ازخودگذشتگی، ما رو به معنای زندگی نزدیکتر میکنن
ما چرا وجود داریم؟ این سؤالیه که انسانها قرنهاست باهاش دست به گریبونن.  هرچند توی این خلاصه‌کتاب پاسخِ قطعی‌یی به این سؤال نمیتونیم بدیم، اما سه حقیقتِ وجودی رو با هم بررسی میکنیم که باعث میشن درکِ ما از زندگی‌مون روی این کره‌ی خاکی، عمیقتر بشه. این سه حقیقت عبارتن از: فناپذیری، رنج و ازخودگذشتگی. آشنایی با این سه حقیقت، میتونه مشکلاتِ زندگی رو خیلی برامون قابلِ تحمل‌تر کنه.
اولی، یعنی فناپذیری، تو ذاتِ زندگیه. این حقیقت هرچند ممکنه ترسناک به نظر برسه، اما به نفعِ ماست که بهش آگاه باشیم. چطوری؟ کافیه در هر شروعی، اون رو به یاد بیاریم. وقتی نوزادی متولد میشه، وقتی عاشقِ کسی میشیم یا حتی وقتی یه روزِ تازه رو پرانرژی شروع میکنیم، با پذیرشِ اینکه این شروعها هر کدوم پایانِ مخصوص به خودشون رو دارن، به فناپذیری و تأثیرِ اون در زندگی‌ بیشتر آگاه میشیم.
رنج دومین بخشِ اجتناب‌ناپذیرِ زندگیه. همونطور که از قدیم گفته‌ن، نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود. تا رنجی نباشه لذتی نیست. تا بدبختی نباشه، خوشبختی معنا پیدا نمیکنه. رنج هم درست مثلِ فناپذیری حقیقتیه که باید بهش آگاهی داشته باشیم، چون باعث میشه یادمون بمونه که همیشه همه چیز بر وفقِ مرادمون نیست، و کمکمون میکنه تا از وضعِ موجود رضایتِ بیشتری داشته باشیم.
برای اینکه رنج رو به عنوانِ حقیقتِ جدایی‌ناپذیرِ هستی بپذیرید، زمانهایی رو اختصاص بدید به مشاهده‌ی افکار و احساسات‌تون توی موقعیتهای عذاب‌آور، البته بدونِ اینکه احساسات‌تون رو محکوم کنید.
مثالی میزنم. فرض کنید یه عملِ جراحی در پیش دارید که دردش تا هفته ها قراره همراهتون بمونه و الآن داخلِ سالنِ انتظارِ بیمارستان نشستید تا نوبتتون بشه، و تنها چیزی که بهش فکر میکنید فراره. هیچ عیبی نداره؛ به حسِ خودتون آگاه باشید. یا شاید از دستِ دوستتون بابتِ اینکه شما رو یه جا ضایع کرده به شدت عصبانی و خجالت‌زده هستید. خوبه. به این حس هم آگاه باشید. احساساتِ خودتون رو مشاهده کنید و ببینید چه درسی میتونید بگیرید. به مرورِ زمان، تواناییِ شما برای مواجهه با درد و رنج بهبود پیدا میکنه.
و بالاخره، با پذیرشِ ازخودگذشتگی، میتونیم از گذشته و آینده رها بشیم و در نتیجه، فقط در لحظه‌ی حال زندگی کنیم. هرچند بی‌توجهی به خود از نظرِ ما اغلب مساوی با نداشتنِ اعتماد به نفسه، اما در واقع، نشونه ی رضایت و شادیِ عمیقتره. وقتی که به هر لحظه از زندگی با کنجکاوی نگاه کنیم، از خودبینی و خودمحوری خلاص میشیم. ازخودگذشتگی به ما یاد میده که به جای چسبیدن به خودمون و سرگذشتِ خودمون، قدرِ چیزهایی که در لحظه‌ی حال پیرامونِ ما در جریانه رو بدونیم.
--------------------------------------------------------
مهربونی، دلسوزی و همدلی با دیگرون باعث میشه خودمون رو بیشتر دوست داشته باشیم
این که وقت بذارید و روی خودتون کار کنید اوایل کمی عجیب به نظر میرسه – شاید حتی کمی هم خودخواهانه. اما در نهایت، میتونه شما رو به فردی دلسوزتر و مهربونتر تبدیل کنه.
دلسوزی فقط به معنای این نیست که با کسایی که از ما بدبخت‌ترن ارتباط برقرار کنیم، بلکه همه‌ی افرادِ دوروبرمون و از جمله خودمون رو هم شامل میشه. ابرازِ دلسوزی نسبت به دیگرون باعث میشه همزمان نسبت به خودتون هم پذیرا تر بشید.
این اون چیزیه که یه معلمِ ذن به اسمِ روشی برنارد گلس‌من (Roshi Bernard Glassman)، زمانی که مشغولِ اجرای طرحی برای افرادِ بی‌خانمانِ نیویورک بود، متوجهش شد. گلس‌من، متوجه شده که وقتی با کسایی که جامعه اونا رو طرد کرده ارتباط برقرار میکنه، انگار که با بخشهایی از خودش که مدتهاست طردشون کرده بوده آشتی میکنه.
شما میتونید با تمرکز روی خود که توی بخشِ قبلی توضیح دادیم، قدرتِ دلسوزی رو شکوفا کنید. این کمکمون میکنه تا با رنجِ تمامِ موجودات ارتباط برقرار کنیم. همدردی با تمامِ موجودات باعث میشه به خاطرِ موجوداتِ زنده‌ی دیگه هم که شده، ذهنِ خودمون رو پرورش بدیم.
مثالی میزنم. فرض کنید فردی رو میبینید که داره یه حیوونِ زبون‌بسته رو کتک میزنه. خوب یا بد، خیلی از ما راهمونو کج میکنیم و میریم؛ چون به خاطرِ حس‌ِ دلسوزی‌یی که نسبت به اون حیوون داریم، طاقتِ دیدنِ رنجِ اونو نداریم. اما حسِ دلسوزی چیزی نیست که ازش فرار کنیم، به خصوص اگه بدونیم که باعثِ تغییرِ زندگی هم میشه.
اما چطور؟
با تمرینی به اسمِ تانگلِن (tonglen)، میتونیم از طریقِ مدیتیشن روی تنفس‌مون، درد رو به شادی تبدیل کنیم. برای شروع، به یه نفر که رنج میکشه فکر کنید. همینطور که روی اون فرد تمرکز کردید، همراه با دَم، درد و رنجش رو به درونِ خودتون بکشید. حالا، با بازدم، شادی رو به اون فرد تقدیم کنید.
خیلی از افرادِ مبتلا به ایدز، تانگلن رو تمرین میکنن. به این صورت که رنجِ تمامِ کسایی که مثلِ خودشون این بیماری رو دارن با دَم به داخل میکشن، و با بازدم، سلامتی، محبت و دلسوزی رو نثارشون میکنن. این کار به اونا حسِ وحدت، ارتباط و هدفمندی میده.
---------------------------------------------
مدیتیشن، تنفس و جهان‌بینیِ تازه، ما رو توی شرایطِ دشوار سرِ پا نگه میداره
درسایی که توی این خلاصه‌کتاب با هم یاد گرفتیمو میتونیم خیلی راحت توی زندگیِ روزمره‌مون پیاده کنیم. با این حال، وقتی عشقمون ما رو ترک میکنه یا مافوق‌مون سرمون داد میزنه، عملی کردنِ این تکنیک‌ها مشکلتر میشه. برای اینکه توی یک چنین موقعیتهایی هم از مسیر خارج نشید، سه تا استراتژیِ باستانی هست که میتونید به‌کارشون ببرید.
اولیش اسمش هست: درگیری بسه. کافیه مواقعی که احساسِ ضعف یا عجز میکنید، مدیتیشن انجام بدید تا مجدداً تمرکزِ خودتون رو به دست بیارید. به جای اینکه با افکارتون درگیر بشید، با آغوشِ‌ باز به استقبالشون برید و وارسی‌شون کنید تا بیشتر و بیشتر بشناسین‌شون. چی از همه بیشتر شما رو میترسونه؟ چه چیزایی براتون نفرت‌انگیزه؟ افکار و احساساتِ خودتون رو مشاهده کنید تا پاسخ به این سؤالای مشکلو پیدا کنید.
دومین استراتژی اسمش هست: استفاده از سَم برای درمان و به عبارتِ دیگه، استفاده از رنج برای بیداری.
سه تا سَم وجود داره: دلبستگی (یا وابستگی)، جهل، و خشونت. هر کدوم از این سه تا رو اگه در درونِ خودتون احساس کردید، نه سرکوبش کنید و نه انکار. در عوض، از تکنیکِ تانگلِن استفاده کنید. به این صورت که هرکدوم از این حسها که سراغتون اومد با دَم به درونِ خودتون بکشیدش، ولو اینکه با این کار احساسِ خجالت یا شرمندگی کنید. بعد، با بازدم بیرون بفرستیدش و احساسِ آزادی و رهایی کنید.
آخرین استراتژی هم اسمش هست:‌ تجلیِ انرژیِ بیدار، که تمرینیه برای رسیدن به این درک که همه چیز زنده است و همونطوری که هست بی‌نقصه. وقتی به جهان اینطوری نگاه کنیم، دیگه تلاشِ بیهوده نمیکنیم که بهتر به نظر برسیم یا از مشکلاتی که چاره ای ازشون نیست مخفی بشیم. به جای اینکه دنبالِ چیزای کامل‌تر بگردیم، سعی میکنیم با همون چیزایی که داریم کار کنیم. لحظه‌ی حال رو همونطور که هست قدر بدونید تا تبدیل به معلمِ شما بشه.
پذیرشِ خود، تفکرِ عمیق و دونستنِ قدرِ لحظه‌ی حال سه تا تکنیکیه که اگه جزئی از زندگیِ روزمره‌تون بشه، در مواجهه با شرایطِ سخت آماده‌تر و مجهزتر میشید. روی ترسها، نقصها و مشکلاتتون تأمل کنید و در عینِ حال، تمامِ بخشهای زندگی‌تون رو، حتی ناخوشایند‌ترین‌هاشو، با آغوشِ باز پذیرا باشید. این کار میتونه شما رو به دوستا و خونواده‌تون و حتی به غریبه‌ها نزدیکتر کنه.


خلاصه صوتی کتاب وقتی همه چیز به هم می‌ریزد

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب وقتی همه چیز به هم می‌ریزد و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب وقتی همه چیز به هم می‌ریزد »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...