خلاصه رایگان
کتاب زندگی درهمتنیده
نویسنده: مرلین شلدریک
دسته بندی: کتاب های سلامتی و تغذیه کتاب های علم و فناوریتوی کتابِ زندگیِ درهمتنیده، با دنیای گسترده و اسرارآمیزِ قارچها آشنا میشیم. توی این کتاب، با کپکها، مخمرها، گُلسنگها و انواعِ دیگهی قارچها همراه میشیم و خزیدنشون روی خاک، بوی سرمستکنندهشون و خواصِ روانگردانشون رو بررسی میکنیم. وقتی دنیا رو با قارچهاش ببینیم، دیدگاهِ جدیدی پیدا میکنیم و متوجه میشیم که این موجوداتِ زنده میتونن جونِ ما رو در آینده نجات بدن.
خلاصه متنی رایگان کتاب زندگی درهمتنیده
توی این خلاصهکتاب گشتوگذاری میکنیم توی دنیای عجیب و اسرارآمیزِ قارچها
وقتی کلمهی قارچ رو میشنوید چی به ذهنتون میاد؟ به احتمالِ زیاد، نوعی روییدنیِ چتریشکل که بعضی جاها مقدس میدوننش و بعضی جاها بهش فحش میدن. ولی باید بگم دنیای قارچها خیلی گستردهتر از این حرفاست.
همین الآن که به این پادکست گوش میکنید، قارچهای زیادی توی زمینِ زیرِ پاتون در حالِ رشد و عبور از هزارتوهای فشردهی خاکن. اونا موادِ خیلی زیادی رو در خودشون میبلعن. درمانِ بیماریهای مرگبارن. و در عینِ حال، دشمنِ مهمترین گیاهانِ زراعیان.
قارچ نقشِ اساسی توی حیاتِ کرهی زمین ایفا میکنه، با این حال قلمروش نادیده گرفته شده و اونقدری که روی حیوانات و گیاهان مطالعه کردهن روی این موجودِ ارزشمند مطالعه نکردهن. توی این خلاصهکتاب قارچها رو در معرضِ توجه قرار میدیم و دنیای اونها و شبکهی ارتباطییی که طیِ میلیونها سال تکامل پیدا کرده رو بررسی میکنیم.
همینطور که پیش میریم به چندتا سؤالِ دیگه هم جواب میدیم، از جمله:
قارچها چطور تونستن سر از توکیو دربیارن؟
چطور میشه که یه قارچ بدنِ مورچه رو تسخیر کنه؟ و
آیا قارچها طرفدارِ سرمایهداریان یا سوسیالیسم؟ 😊
=======================
قارچها مفهومی که ما از هوش و فردیّت تو ذهنمون داریمو زیرِ سؤال میبرن
یه کپکِ مخاطی هست به اسمِ فیساروم پلیسفالوم (Physarum polycephalum) که توی حلِ مسأله کارش خیلی بیسته. این قارچ وقتی با یه هزارتو روبرو میشه، راهها و گزینههای مختلف رو با هم مقایسه میکنه و سرراستترین مسیرو انتخاب میکنه.
محققای ژاپنی، ماکتِ منطقهی کلانشهرِ توکیو رو تهیه کردن و این قارچ رو توی این ماکت قرار دادن. توی این ماکت به جای مراکزِ مهمِ شهری، جوِ دوسر پرک قرار دادن، که یکی از غذاهای قارچهاست. و به جای کوهها و موانعِ دیگه هم، نورهای شدید روشن کردن که برای قارچها مضره. بعد از گذشتِ یک روز، این کپکِ مخاطی سریعترین مسیر رو از لابلای جوهای پرک پیدا کرد. جالب اینجاست که شبکه ای که این قارچ تشکیل داد درست شبیهِ شبکهی ریلیِ موجود در توکیو بود.
فیساروم میتونه راهِ خودشو توی محیطِ اطرافش پیدا کنه و دست به انتخاب بزنه، با اینکه نه مغزی داره نه به سیستمِ عصبیِ مرکزی مجهزه، ولی آیا این حرف معناش اینه که چیزی به اسمِ هوش هم نداره؟ آیا میشه گفت فیساروم و بقیهی قارچها دارای هوش هستند، منتها هوشی که کاملاً با هوشِ انسانی متفاوته؟
قارچها یه جور حیاتِ شبکهای دارن، که تشکیل شده از مجموعه ای از لولههای نازک به اسمِ نَخینه. وقتی این نخینهها رشد میکنن و شاخهشاخه میشن و درهممیپیچن، یه شبکهی فشرده به اسمِ میسیلیوم (mycelium) یا «جُلینه» رو شکل میدن که در حکمِ ریشههای قارچن. ضمناً توی قارچهای چتری اندامی رو شکل میدن به اسمِ اندامِ باردِه که از خاک بیرونه و گاهی وقتا خوراکیه. اگه یه قارچِ خوراکی رو برش بدید، امتدادِ میسیلیومها رو داخلش میبینید. کاربردِ اندامِ باردِه معمولاً پراکندنِ هاگها برای تکثیر و تولیدِ مثله.
خیلی ساده به نظر میرسه. ولی اگه تونستین، به این سؤال جواب بدین: آیا نخینهها توی شبکهی میسیلیوم زندگیِ انفرادی دارن یا اجتماعی؟
از یه طرف، وقتی به شبکهی میسیلیوم نگاه میکنیم، تودهای از نَخینهها رو میبینیم. هرکدوم از این نخینهها به تنهایی عمل میکنن؛ هیچ رهبر یا مقرِ فرماندهییی ندارن. با این حال، تمامِ نخینهها به همدیگه متصلن. شما نمیتونید توی یه شبکهی میسیلیوم، نخینهها رو دونه دونه از هم باز کنید. اگه از کلِ میسیلیوم فقط یدونه از این لولههای باریک باقی بذارید همون یکی میتونه کلِ شبکه رو بازتولید کنه. این به اون معناست که میسیلیوم هم یه کلِ واحده و هم مجموعهای از افراد.
خب، این چه اهمیتی برای ما آدما میتونه داشته باشه؟ ما انسانها میتونیم راحت خودمونو به عنوانِ یه فردِ مجزا تعریف کنیم و حدمون تا جاییه که حدِ بدنمونه. غیر از اینه؟
بله، تا حدودی.
بدنِ ما شاملِ مجموعهی کاملی از باکتریها، میکروبها، ژنها و سلولهاست که از جاهای مختلفی جمعآوری شدهن یا حتی به ارث رسیدهن. بدونِ اونا، ما مریض میشیم یا میمیریم. نکنه ما هم مثلِ قارچها یه مجموعهی زندهایم که هم زندگیِ فردی داریم و هم زندگیِ اشتراکی؟ شایدم وقتِ اون رسیده که توی مفاهیمِ فردیت و استقلال و خود یه تجدیدنظری بکنیم.
-----------------------------------------
قارچها از طریقِ «بو» با انسانها و حیوانات و گیاهان ارتباط برقرار میکنن
بوی قارچِ دُنبَلان آدمو سرمست میکنه. یه رایحهی تند و قوی و کمی هم شیرین داره. اگه سری به رستورانهای مجلل بزنید و شانسِ خوبی هم داشته باشید، ممکنه روی غذاتون یه مقدار دُنبلان هم رنده کرده باشن، که خب البته پولشو هم میگیرن. توی اروپا قیمتِ هر یک کیلو دنبلانِ کوهی تا 6 هزار یورو هم میرسه، بس که این قارچ کمیابه.
در بیشترِ طولِ سال، دُنبلانها به شکلِ میسیلیوم و زیرِ زمین زندگی میکنن. ولی بالاخره زمانِ تولیدِ مثلشون هم فرا میرسه و این کارو نمیتونن زیرِ زمین انجام بدن، چون اون زیر نه جریانِ هوایی هست نه حیوونی پیدا میشه که هاگهاشون رو پراکنده کنه. برای همین باید راهی به بیرونِ خاک پیدا کنن. برای این کار، عطرِ هوشربا و منحصربهفردشون رو منتشر میکنن و طولی نمیکشه که حیوانات و انسانها میان و از خاک درشون میارن. دنبلانها با همین رایحه با دیگران حرف میزنن و همه هم زبانِ اونا رو میفهمن.
عطرِ دُنبلانهای کوهی بیشتر از همه «حیوانات» رو به خودش جذب میکنه. خرسها کُندههای درختو جابجا میکنن تا قارچ پیدا کنن. گوزنهای شمالی برای پیدا کردنِ این قارچها اونقدر با اشتیاق زمینو حفر میکنن که پوزههاشون خونی میشه.
اما قبل از اینکه قارچهای دنبلان هوش از سرِ خرسها و گوزنها و انسانها ببرن، برای بقای «خودشون» باید وسوسهانگیز باشن.
اول نخینهها برای ایجادِ شبکهی میسیلیوم، همدیگه رو جذب میکنن. بعد میسیلیومها فرومونهایی (pheromones) منتشر میکنن که بقیهی قارچها رو به جفتگیری با اونا ترغیب میکنه. محصولِ این آمیزش میشه دُنبلان.
بعد دنبلانِ جوان باید گیاهی پیدا کنه تا باهاش جفت بشه. چون برای زنده موندن به ترکیباتِ کربنییی نیاز داره که خودش نمیتونه تولید کنه. برای این کار، بینِ نخینههای قارچ با گیاهان یه کنش و واکنشِ هماهنگِ شیمیایی شکل میگیره. ریشههای گیاه ترکیباتی رو تولید میکنن که باعث میشه هاگهای دُنبلان پراکنده بشن و نخینههاش سریعتر رشد کنن. در عوض، این قارچ هم ترکیباتی تولید میکنه که باعث میشه ریشههای گیاه رشد کنن و تبدیل به شاخههای پَرمانند بشن. این مراسمِ عشقبازی برای اینه که ریشهها و نخینهها به هم وصل بشن.
زمانی که دنبلانها آمادهی تولیدِ مثل شدن، ترکیبِ شیمیایییی تولید میکنن که منشأِ اون عطرِ منحصربهفرده. لازمهی تمامِ این کنش و واکنشها رابطهی پیچیدهایه که این قارچ با میکروبها و خاک و شرایطِ آبوهوایی برقرار میکنه.
خلاصه اینکه این مخلوق از این دلرباییها زیاد داره، اما اکثرِ اوقات ما بهش توجه نمیکنیم. ولی وقتی اون عطرِ خاص رو منتشر میکنه و حسِ بویاییمون تشخیصش میده، دیگه نمیتونیم دربرابرِ وسوسهش مقاومت کنیم.
-----------------------------------------
گلسنگها نمونهای زنده از امکاناتِ حیات بر روی زمینان
موجوداتِ زندهی خیلی کمی هستند که میتونن خارج از جوِ زمین زنده بمونن. البته یه تعدادیشون در صورتی که از تابشِ مضرِ خورشید در امان بمونن میتونن زنده بمونن. ولی یه موجودِ زندهی عجیب و سمجی هست که حتی اگه مستقیماً در معرضِ خطرناکترین اشعههای کیهانی قرار بگیره هم باز میتونه به زندگیش ادامه بده. این موجودِ زنده اسمش گلسنگه.
گلسنگ توی سختترین شرایطِ محیطی میتونه دووم بیاره، خواه فضا باشه، خواه بیابانهای سوزان باشه و خواه دشتهای منجمدِ قطبِ شمال. تازه عجایبِ این مخلوق به همینجا ختم نمیشه. گلسنگها میتونن بعد از 10 سال بیآبی دوباره احیا بشن. بعضی از گونهها حتی میتونن هزاران سال عمر کنن.
گلسنگها ویژگیهای منحصربهفردِ زیادی دارن که دانشمندای زیستشناسی رو شیفتهی خودش کرده، بخصوص اونایی که در زمینهی زیستِ فضایی فعالیت میکنن. دانشمندا از روی گلسنگها میتونن محدودیتهای واقعیِ حیاتِ خاکی رو محک بزنن.
گلسنگها در طولِ تاریخ بارها اصولِ علمیِ پذیرفتهشده رو زیرِ سؤال بردن و باطل کردن. سالِ 1869 یه گیاهشناسِ سوئیسی به اسمِ سیمون شوِندِنر (Simon Schwendener) این دیدگاهِ بیسابقه رو مطرح کرد که گلسنگها یه موجودِ واحد نیستن، بلکه ترکیبی از یه جلبک و یه قارچن. کربن رو جلبک تأمین میکنه و حمایتهای لازم و موادِ غذایی رو قارچ.
اوایل، در محافلِ علمی فرضیهی شوِندنر رو با قطعیت رد میکردن. حتی یکی از دانشمندا این فرضیه رو احساسی و رمانتیک خوند. آخه تئوریِ فرگشتِ داروین، که سالِ 1859 منتشر شده بود میگفت موجوداتِ زنده از طریقِ «واگرایی» تکامل پیدا میکنن. حالا چطور ممکن بود طبقِ دیدگاهِ شِوندنر، گلسنگها از طریقِ «همگرایی» تکامل پیدا کرده باشن؟
به مرورِ زمان، تئوریِ شِوندِنر مقبولیتِ بیشتری پیدا کرد. و بالاخره سالِ 1877، یه گیاهشناسِ آلمانی به اسمِ آلبرت فرانک (Albert Frank) برای توصیفِ دقیقِ رابطهای که بینِ جلبک و قارچِ درونِ گلسنگ هست مفهومِ «همزیستی» (symbiosis) رو مطرح کرد.
همزیستی حالا به یه اصلِ پذیرفته شده بینِ زیستشناسا تبدیل شده و هرنوع زندگیِ مشترک بینِ موجوداتِ زنده رو دربرمیگیره، چه این رابطه دوطرفه باشه، چه ناخواسته و یکطرفه، یا چیزی بینِ این دوتا. اصلِ همزیستی توی دنیای علم تحول ایجاد کرد. مثلاً منشأِ پیدایشِ تئوریِ «درونهمزیستی» شد که گیاهشناسِ آمریکایی، لین مارگولیس (Lynn Margulis) اونو مطرح کرده بود. دیدگاهِ مارگولیس این بود که موجوداتِ زندهی چندسلولی از طریقِ همزیستی با موجوداتِ زندهی تکسلولی شکل گرفتهن.
------------------------------------------
موادِ شیمیاییِ داخلِ قارچها قدرتِ اینو دارن که ذهن انسانها و حیوانات رو تغییر بدن
اوفیوکوردیسپس (Ophiocordyceps) یه نوع قارچه که بدنِ مورچه رو تسخیر میکنه. احتمالاً اگه اهلِ بازیهای کامپیوتری باشید اسمِ این ویروس رو که به قارچِ زامبیساز هم معروفه شنیده باشید. این قارچ قادره بدنِ حشرات رو تصاحب و کنترل کنه. قارچِ اوفیوکوردیسپس اول واردِ بدنِ مورچه میشه و 40 درصدِ بدنشو درگیر میکنه. بعد مورچهی میزبان ترسش از ارتفاعو از دست میده و شروع میکنه به بالا رفتن از یه گیاه. و در نهایت، این قارچ مورچه رو مجبور میکنه آروارههاشو لایِ ساقهی گیاه گیر بندازه. میسیلیوم از پا و سرِ مورچه شروع میکنه به رشد کردن، و بعد ساقهی قارچ جوونه میزنه. این ساقه هاگها رو از اون بالا میریزه پایین و میپاشدشون روی مورچههای دیگه ای که اون پایین دارن عبور میکنن. و این چرخه همینجور ادامه پیدا میکنه.
جالبیش اینجاست که اوفیوکوردیسپس با آلوده کردنِ مغزِ مورچه رفتارشو کنترل نمیکنه، بلکه موادِ شیمیایییی ترشح میکنه که روی ماهیچهها و سیستمِ عصبیِ مرکزیِ مورچه تأثیر میذارن و یه جورایی مثلِ یه عضوِ مصنوعی توی بدنش عمل میکنن. اوفیوکوردیسپس فقط یک نمونه از تأثیرِ قارچها بر رفتارِ موجوداتِ زندهی دیگه بود.
این قارچ با قارچِ اِرگوت (ergot) که روانگردانِ الاسدی ازش استخراج میشه از یه خونوادهست. البته موادِ روانگردان فقط از قارچهای ارگوت استخراج نمیشن. قارچهایی که حاویِ مادهی روانگردانی به اسمِ سیلوسایبین (psilocybin) هستن هم این خاصیت رو دارن. این دسته از قارچها هزاران ساله که توی فرهنگهای مختلف مقدس و موردِ احترام بودهن.
مستنداتِ زیادی هست که نشون میده مصرفِ قارچهای روانگردان توی آمریکای مرکزی از قدیم الأیام رواج داشته. مثلاً توی مکزیک، در مراسمِ تاجگذاریِ امپراتورِ آزتک در سالِ 1486، قارچهای روانگردانی مصرف میشده که بهشون گوشتِ خدایان میگفتهن.
اخیراً، تحقیقاتِ علمیِ مفصلی روی سیلوسایبین در حالِ انجامه. خیلی از این تحقیقات به این نتیجه رسیدهن که درمان با سیلوسایبین علایمِ روانیِ افسردگی، اضطراب و حتی اعتیاد رو میتونه تا حدِ زیادی کاهش بده.
گفتیم که اوفیوکوردیسپس با استفاده از موادِ شیمیایی بدنِ حشره رو تحتِ تسخیر و کنترلِ خودش میگیره و ازش نفع میبره. آیا قارچهای روانگردان هم با ذهنِ انسان همین کارو میکنن؟ یعنی ذهن رو تسخیر میکنن تا ما دائم مصرفشون کنیم و به تکثیرِ هاگهاشون کمک کنیم؟
جواب منفیه. قارچها میلیونها ساله که سیلوسایبین تولید میکنن، یعنی خیلی قبلتر از اینکه اجدادِ انسانیِ ما شکل بگیرن. این خیلی فرق داره با قارچهای اصطلاحاً زامبیسازی مثلِ اوفیوکوردیسپس که برای چرخهی حیاتشون کاملاً به مورچهها وابستهن. هدفِ تکاملیِ سیلوسایبین هنوز نامعلومه. ولی شکی نیست که عشقِ انسانها به دیدنِ تصاویرِعجیب و قرار گرفتن در وضعیتِ ازخودبیخودی، و سرخوشی و شعفی که از مصرفِ این ماده به دست میاریم، به حالِ این قارچِ روانگردانِ شگفتانگیز هم مفیده.
======================================
همزیستیِ قارچ و ریشه سنگبنای زندگی روی زمینه
ششصد میلیون سالِ قبل، دنیا خیلی فرق داشت. خشکیهای زمین برهوتِ سوزان بودند. هیچ گیاه یا درختی هنوز وجود نداشت. نوساناتِ دمایی خیلی سریع و شدید بود.
برعکسِ آبهای زمین که گرم و کمعمق بودن و همه جور موجودِ زندهای میتونست توشون رشد کنه، خشکیها دشمنِ شمارهیکِ موجوداتِ زنده بودن. البته اگه موجودی وجود میداشت که با فتوسنتز رشد میکرد، این شرایط براش ایدهآل بود. چون هم از آفتابِ مستقیم استفاده میکرد و هیچ آبی مانعِ تابشِ آفتاب نمیشد، و هم اینکه کربن دیاکسید که غذای گیاهانه فراوون بود.
این دوتا عامل کافی بود تا جلبکهای سبز، که اولین گیاهانِ کرهی زمین بودند، از دریا به خشکی کوچ کنن. به نظرتون چه چیزی باعث شد توی این شرایط زنده بمونن؟ قارچها. ما نمیدونیم قارچها و جلبکها برای اولین بار چطور با هم ارتباط برقرار کردهن. ولی همینقدر میدونیم که خیلی زود یه پیوندِ ناگسستنی بینِ خودشون شکل دادن. به این اتحاد که بینِ گیاها و قارچها شکل گرفت همزیستیِ قارچوریشه میگن. و بیش از 90 درصدِ تمامِ گونههای گیاهیِ جدید برای بقا به این همزیستی وابستهان.
همزیستیِ قارچ و ریشه تقریباً به این صورته که گیاها با استفاده از فتوسنتز، کربن رو از اتمسفر میگیرن و تبدیلش میکنن به قند و چربی و تقدیم میکنن به قارچها. در عوض، قارچها هم با نخینههای ظریفشون آب و موادِ معدنییی رو که ریشهی گیاها بهشون دسترسی ندارن، از گوشه و کنار به دام میندازن و به گیاها میدن.
ناگفته نمونه که بعضی از قارچها و گونههای گیاهی بهتر از بقیه با هم جفت میخورن. بعضی از قارچها خسیس تشریف دارن و موادِ غذایییی مثلِ فسفر رو احتکار میکنن. ولی بعضی دیگه دست و دلبازن و فسفرشون رو با دیگران سهیم میشن.
قارچهای مختلف میتونن روی گیاههای مختلف تأثیراتِ مهمی بذارن. دانشمندا طیِ دو آزمایشِ مشابه، تأثیرِ قارچهای مختلف رو روی گیاهِ تمشک آزمایش کردن و نتیجهی جالبی گرفتن. بعضی از قارچها مزهی تمشکها رو شیرینتر کرده بودن، بعضی دیگه هم باعث شده بودن محصولِ این گیاه بیشتر بشه. حتی بعضی از قارچها با گیاها کاری کرده بودن که برای زنبورای عسل جذابتر باشن.
و صد البته، همزیستیِ ریشهوقارچ فقط روی گیاها تأثیر نداره. بلکه برای حفظِ ثباتِ آبوهوا هم ضروریه.
حدودِ سیصد چهارصد میلیون سالِ پیش، گیاها روی کرهی زمین گسترش پیدا کردن و به مرورِ زمان بزرگتر و پیچیدهتر شدن. وقتی بلندتر و قطورتر شدن، 90 درصدِ کربنِ اتمسفر رو به درونِ تنههاشون کشیدن. این کاهشِ شدیدِ کربنِ اتمسفر، باعثِ خنک شدنِ کلِ زمین شد.
قارچها هم توی به وجود اومدنِ این آب و هوای جدید و معتدل سهیم بودن. اونا با تأمینِ فسفرِ گیاها، که توی خاک فت و فراوونه، به رشدِ خیرهکنندهی گیاها کمک کردن. بدونِ قارچها، حیاتِ روی زمین شاید هیچ وقت به این صورتی که الآن هست شکل نمیگرفت.
-==============================
قارچها، گیاها، باکتریها و درختها از طریقِ یه شبکهی گستردهی چوبی باهم درارتباطن
شمالِ غربیِ اقیانوسِ آرام زیستگاهِ جنگلهای سرسبز و انبوهه. توی تاریکترین نقاطِ این بیشهزارهای سبز، گیاهای سرسختِ کوچیکِ سفیدرنگی وجود دارن که سر از خاک بیرون آوردهن. این گیاها که بهشون «چپقِ شبح» هم میگن، گونهای از گیاهِ «تَکسو» هستن که بر خلافِ اکثرِ گیاها تواناییِ انجامِ فتوسنتز رو ندارن. و برای همین هیچ برگ یا رنگدانهی سبزی هم ندارن. سؤال اینجاست که اگه نمیتونن فتوسنتز انجام بدن، پس چطور زنده میمونن؟
خلاصهشو بخوایم بگیم، گیاهِ تکسو زندگیش کاملاً به قارچها وابستهست و از قارچ تغذیه میکنه. این گیاه تمامِ کربن و موادِ غذاییِ موردِ نیازشو از قارچها دریافت میکنه. ولی در عوضش هیچچی بهشون نمیده. رازِ این رابطهی عجیب و به ظاهر یکطرفه تماماً زیرِ خاک پنهانه و وقتی پردهها رو کنار میزنیم، با یه شبکهی عظیمِ ارتباطیِ قارچوریشه مواجه میشیم.
خیلی وقتا، گیاها و قارچها برای تبادلِ کربن و موادِ غذایی یه رابطهی مخفیانه برقرار میکنن. ولی گاهی وقتا همزیستیِ قارچوریشه، بینِ دو گیاهِ مختلف، مشترکه. از جمله درموردِ گیاهِ تَکسو. گیاهانِ سبز این توانایی رو دارن که کربنِ هوا رو جذب کنن و بعد، از طریقِ یه شبکهی قارچی، اونو به گیاهِ تَکسو منتقل کنن.
شبکههای ارتباطیِ بینِ قارچوریشه ممکنه بینِ چندتا گیاه مشترک باشه. به عبارتِ دقیقتر، این شکبهها میتونن یه ارتباطِ گسترده و وسیع بینِ درختا، باکتریا و گیاها ایجاد کنن و از این بزرگراهِ ارتباطی، چیزایی مثلِ هورمونها، زهرابهها، نیتروژنها و آب رو بینِ همدیگه رد و بدل کنن.
شبکهی قارچوریشه آدمو یادِ شبکهی اینترنت میندازه. برای اشاره به جفتشون هم از سه تا حرفِ W استفاده میکنن. منتها یکی به معنای شبکهی گستردهی جهانیه، و یکی به معنای شبکههای گستردهی چوبی. تازه هر دوتا رو هم میشه هک کرد. گیاهایی مثلِ تَکسو که از قارچ تغذیه میکنن، از طریقِ هکِ همین شبکهست که زنده میمونن.
================================
دیدگاهِ ما نسبت به قارچها پرده از خیلی چیزها دربارهی ما برمیداره
شاید شما هم با مدلِ مشهورِ کارل لینه (Carl Linnaeus) برای طبقهبندیِ موجوداتِ زنده آشنا باشید. ولی هیچ میدونستید توی این مدل فقط حیوانات و گیاهان طبقه بندی شدن و قارچها نه گیاهن و نه حیوان؟ تا قبل از دههی 1960 کسی برای قارچها قلمروِ مستقلی قائل نبود.
این مخلوقات به خاطرِ خصوصیاتِ ژنتیکیِ عجیب و منحصربهفردشون، معمولاً توی هیچ طبقهبندییی جا نمیگیرن. با این حال، انسانها سعی دارن اونا رو در دستهبندیهایی که خودشون اختراع کردن بگنجونن. آیا راهِ بهتری برای سردرآوردن از قارچها وجود نداره؟
دانشمندی به اسمِ تابی کیِرز (Toby Kiers) روی موازنهی قدرت بینِ گیاها و قارچها مطالعه میکنه و مسیرهای تبادلِ کربن و فسفر بینِ قارچها و گیاها رو دنبال میکنه. واقعاً این موجودات چطور میتونن این تبادلات رو مدیریت کنن؟
از یه زاویه میشه اونو یه جور تجارتِ پیچیده دید. به این صورت که گیاها و قارچها با هم واردِ معامله و توافق میشن. یکی از چیزایی که آقای کیِرز کشف کرد این بود که در بخشهایی از شبکهی میسیلیوم که فسفر کمیابه، گیاها هزینهی بیشتری برای فسفر پرداخت میکنن. به عبارتِ دیگه، گیاها بابتِ هر یک واحد فسفری که دریافت میکنن، کربنِ بیشتری به قارچها میدن. در همین حال، توی نقاطی که فسفر فراوونه، قارچها وجهِ کمتری نصیبشون میشه. به این معنی که در ازای هر واحد فسفری که به گیاها میدن، کربنِ کمتری دریافت میکنن.
از این نظر، میشه قارچها رو سرمایهگذار و کاپیتالیست دونست. مثلاً میشه بهشون گفت: قارچهای والاستریت. ولی این جور توصیفات زیاد دقیق نیست. و چه بسا نشوندهندهی دیدگاهی باشه که نسبت به «خودمون» داریم، نه اینکه واقعاً قارچها رو توصیف کرده باشیم. چون زمانی که گیاها و قارچها با هم رابطهی همزیستی برقرار میکنن، رفتارشون نه تنها به کاپیتالیستها، بلکه به سوسیالیستها شبیه میشه. توی جامعهی سوسیالیستی ثروت بازتوزیع میشه. گیاهانِ سبز نیازی به تأمینِ کربنِ مجانی برای گیاهای قارچخور ندارن، ولی این کارو بهرحال انجام میدن.
با این اوصاف، آیا گیاها و قارچها همکارِ همن یا رقیبِ هم؟ آیا رابطهشون دوطرفه و متقابله، یا یکطرفه و غیرتوافقی؟ پاسخِ این سؤالا بستگی به پیشینهی فرهنگی و دیدگاههای سیاسیتون داره. تشبیهها و تمثیلهای اینچنینی هم میتونن توی شناختِ قارچها به ما کمک کنن و هم ما رو درموردِ اونا به غلط بندازن. شاید بهتر باشه کلاً با هیچ قطعیتی درموردِ قارچها نظر ندیم و اونا رو فارغ از این کلیشهها مطالعه کنیم.
=============================
قارچها برای مشکلاتِ زیستمحیطیِ ما راهِ چاره دارن.
بر کسی پوشیده نیست که قارچها اشتهای سیریناپذیری دارن. بعضیاشون کمتر و بعضیاشون بیشتر.
میسیلیومِهای قارچهای صدفیِ خوراکی همهچیزخوارن. یعنی حتی اگه پوشکِ دستهدومِ بچه رو هم جلوشون بذارید با خوشحالی شروع میکنن به خوردن. توی یکی از آزمایشها قارچهای صدفی تونستن در عرضِ دو ماه 85 درصدِ حجمِ پوشکهایی که جلوشون بود رو ببلعن.
الیته یه چیزایی هم هست که این قارچها در حالتِ عادی نمیخورن، مثلِ تهِ سیگار که پر از تهموندههای سمّیه. ولی یه سری آزمایشها هم هستن که نشون میدن ما میتونیم به قارچهای صدفی یاد بدیم که حتی این موادِ سمی رو هم بخورن، راهشم اینه که از بقیهی منابعِ غذایی محرومشون کنیم.
میتونیم قارچهای صدفی رو توی پسماندهای کشاورزی رها کنیم تا کیفیتِ هوا رو بالا ببرن و حجمِ زبالههایی که میسوزونیم رو کاهش بدن. از بعضی از قارچها میشه برای محو و پاکسازیِ پسماندهای رادیواکتیو و نوروتوکسینها و موادِ انفجارییی مثلِ تیانتی استفاده کرد. حتی بعضی پلاستیکها رو هم میتونن ببلعن.
قارچها مهارتِ بینظیری هم توی محوِ موادِ آلاینده دارن. و حیرتانگیز اینجاست که تواناییِ قارچها فقط توی نابود کردن خلاصه نمیشه. قارچها تواناییِ تولید رو هم دارن.
یه شرکتِ آمریکایی به اسمِ اکووِیتیو دیزاین (Ecovative Design) با استفاده از میسیلیوم، مصالحِ ساختمانی تولید میکنه. فومِ حاصل از میسیلیوم رو میشه جایگزینِ مصالحِ آلاینده کرد. چرمِ حاصل از میسیلیوم رو هم میشه جایگزینِ چرمِ حیوانی کرد. و نکتهی مثبتش اینه که محصولاتِ میسیلیوم رو میشه در کمتر از یه هفته تولید کرد. و وقتی هم عمرِ مفیدشون به سر رسید، میشه به کود تبدیلشون کرد.
قارچها حتی برای سلامتیِ انسانها و خیلی از موجوداتِ زندهی دیگه هم راهِ چاره دارن. آنتیبیوتیکِ پنیسیلین شاید معروفترین نمونهش باشه.
خلاصه اینکه انسانها از همه طرف با فجایعِ زیستمحیطی مواجهن. سطحِ تولیدِ محصولاتِ کشاورزی ثابت مونده و زمین داره گرمتر و گرمتر میشه و از طرفی زبالههای سمی هم روی هم انباشته شدهن.
اگه واقعاً امیدی به زندهموندن داریم، بهتره آیندهی خودمون رو با قارچها گره بزنیم
خلاصه صوتی کتاب زندگی درهمتنیده
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب زندگی درهمتنیده و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید