خلاصه رایگان
کتاب اسپرینت
نوشته: جیک نپ، جان زراتسکی و برد کویتز
دسته بندی: کتاب های بهرهوریکتاب اسپرینت به ما کمک میکنه ایدههای جدیدی که داریم رو تست کنیم و ظرف 5 روز برای مشکلات بزرگمون به راه حل برسیم. فرقی هم نداره که شما طراح سایت باشی یا یه تولید کننده لباس، استفاده از روش اسپرینت حتما یکی از بهترین راهکارها برای حل مشکلات شماست و هم بهتون در صرفه جویی زمان و هزینه کمک میکنه، هم باعث میشه فروشنده بهتری باشید.
خلاصه متنی رایگان کتاب اسپرینت
نویسندههای کتاب اسپرینت آقایان جیک نپ و جان زراتسکی برای GV یا همون گوگل ونچر (google venture) کار میکنن. گوگل ونچر یک از زیرمجموعههای گوگله و 300 میلیون دلار از بودجه گوگل رو در اختیار داره و این میزان پول رو تو استارت آپها سرمایه گذاری میکنه. البته اینطور نیست که گوگل پول رو بده و بعد بیخیال شرکتها بشه و بذاره هرکاری که دلشون خواست انجام بدن.
گوگل ونچر به صورت مداوم به شرکتها و استارت آپها کمک میکنه تا محصولات جدیدشون رو توسعه بدن و مشکلات بزرگی که دارن رو حل کنن. اما چالش جدی گوگل ونچر اینه که تعداد شرکتهایی که روشون سرمایهگذاری کرده خیلی زیاده و برای توسعه محصولات بیشماری باید با انواع مشکلات و موانع دست و پنجه نرم کنه.
اینجاست که یه نیاز خیلی جدی و مهم شکل گرفت: «داشتن یه راهکار سریع برای حل مشکلاتی که باهاش مواجه میشن». اونها اسم این راهکار یا روش رو گذاشتن اسپرینت (Sprint). با استفاده از این روش شما میتونین مشکلات بزرگی رو حل کنین که معمولا زمانبر هستن و بدجوری توشون گیر افتادین. علاوه بر این میتونین ایدههای بیزینسی جدیدتون رو هم تست کنین و اینطوری قبل از اینکه هزینه اضافی برای کسبوکارتون صرف کنین، تا حدودی مطمئن بشین که اصلا کسبوکار و ایده جدید شما شانس موفقیت داره یا نه.
خیلی سریع بریم سراغ اصل مطلب؛ اگه میخواین از این روش استفاده کنین، به این چیزا نیاز دارین: یه تخته وایت برد، چند رنگ ماژیک، تعدادی آهنربای رنگی یا پونز و تعدادی استیکی نوت یا همون برچسبهایی که بتونین چیزی روش بنویسین و بچسبونین روی تخته. و خب، مرحله بعدی هم ساده هست، کافیه اعضای تیمتون رو دور هم جمع کنین. از بین این اعضا یک نفر رو به عنوان تصمیمگیرنده تعیین کنین.
تصمیمگیرنده کسیه که در نهایت باید مسئولیت خروجی همه چیز رو برعهده بگیره. یه جورایی هم میشه بهش گفت مدیر محصول، اگر هم شما خودتون مدیر تیم هستین و ایده از خودتونه که دیگه بهترین گزینه برای این کار هستید.
تو مرحله بعدی باید 5 روز کاری رو از روی تقویمتون درنظر بگیرید تا بتونید برنامهریزی کنید. مثلا از شنبه تا چهارشنبه. بهتره ساعت شروع و پایان کار رو هم مشخص کنین، مثلا هر روز از 10 صبح کار شروع بشه تا 5 بعد از ظهر.
در نهایت هم لازمه که با مشتری نهایی که محصولی رو به شما سفارش داده یا قراره از محصول شما استفاده کنه، 5 جلسه مصاحبه تنظیم کنین. بر این اساس روز چهارشنبه پنجمین و آخرین مصاحبه شما با مشتریها یا مصرف کنندههای مورد نظرتونه.
خب، حالا بریم و اسپرینت رو شروع کنیم. اول از همه باید یک نقشه طراحی کنید. توی این نقشه سعی کنین محصول نهایی رو توی ذهنتون داشته باشین. سعی کنین واقع گرا باشین. اینطور نباشه که توی خیالتون بگین این که کاری نداره و خیلی راحت میتونم انجامش بدم و حتما نتیجه فوقالعاده میشه.
اهدافتون رو در نظر داشته باشین. اهداف قرار نیست چیز پیچیده و دست نیافتنی باشن، مثلا همین که آدما محصولتون رو ازتون بخرن میتونه یه هدف ساده، مشخص و عملیاتی باشه. تو مرحله بعدی باید بازیگرای داستانتون رو مشخص کنین. منظور از بازیگر، کسیه که در نهایت قراره محصولتون رو بهشون برسونین. معمولا مشتریهای احتمالی بازیگرای اصلی داستان شما هستن.
حالا باید یک فضای خالی که ایجاد شده رو پر کنین، کدوم فضا؟ فضایی که بین بازیگرای داستان شما و اهداف نهایی شما وجود داره. به عبارت دیگه، شما باید مشخص کنین برای اینکه مشتری احتمالی شما، محصول نهاییتون رو ازتون بخره، چه قدمهایی رو باید طی کنه. به عنوان مثال فرض کنیم دیجی کالا یک محصولی رو داره که هدف نهاییش هم اینه که اون رو به فروش برسونه. بازیگر این داستان من و شما هستیم. قدم ما میشه چی؟
اینکه توی گوگل جستجو کنیم خرید فلان محصول و بعد از اینکه توی نتایج جستجو سایت دیجی کالا رو دیدیم، واردش بشیم و اون محصول رو بخریم. خب پس دیجی کالا یکی از قدمهای مهمش اینه که کاری کنه سایتش توی نتایج جستجوی گوگل نمایش داده بشه.
پس شما هم نقشه راهی که قراره مشتری احتمالیو به محصولتون برسونه رو روی تخته بکشید. مثلا تو اینستاگرام قراره پیداتون کنه، قراره بنر شما رو توی سطح شهر ببینه یا هر قدم دیگهای که میتونه مشتری رو به سمت خرید محصولتون هدایت کنه. تو یه مثال دقیق تر، فرض کنیم مسیر خرید مشتری شما اینه که توی گوگل جستجو کنه، سایت شما رو پیدا کنه، واردش بشه، محصول مورد نظرش رو انتخاب کنه، روی دکمه خرید بزنه و سفارشش رو نهایی کنه.
بعد از اینکه این نقشه رو کشیدید، از یه کارشناس بخواین که یه نگاهی به نقشه بندازه و نظرش رو بگه. اینکه اصلا مسیری که مشخص کردید به نظرش منطقی هست یا نه؟ اینکه کجای کار رو درنظر نگرفتید؟
این کارشناس میتونه از تیم خودتون باشه، اما ترجیحا اگر فرد کاربلدی بیرون از مجموعه خودتون سراغ دارید، ازش بخواید که بیاد و کمکتون کنه. بعد از اینکه کارشناسا نظرشون رو دادن و نقاط ضعف کار شما رو بهتون گفتن، احتمالا دلسرد میشین و فقط به جنبههای منفی و نواقص کارتون نگاه میکنین. یه جورایی اون نقشه کامل و ظاهرا بینقصی که داشتین دیگه از بین رفته و ناامید شدین. اما به جای این کارا، بیاید و از خودتون بپرسید چی شد که اینطوری شد؟ بعد یه لیست از مشکلاتی که نقشه شما داشت تهیه کنید.
بعد این مشکلات یا بهتر بگیم مسائل رو به سوال تبدیل کنید. سوالاتی که با «چیکار کنیم» شروع میشن. با این کار، مسائل شما تبدیل به فرصت میشن و میتونین یکی یکی برای حلشون تلاش کنین. مثلا: چیکار کنیم که مشتریا روی دکمه خرید سایتمون کلیک کنن؟ یا چیکار کنیم آدما برند مارو بیشتر ببینن.
نویندههای کتاب میگن که نگاه کردن به لیستی از این نوع سوالات حس خیلی بهتری به شما میده تا اینکه به لیستی از خود مشکلات نگاه کنین. این سوالات میتونن مثل جرقه ذهن خلاق شما رو فعال کنن.حالا، هر کدوم از این سوالات رو روی یکی از برچسبهاتون بنویسید و اونا رو بچسبونید روی تخته.
توی مرحله بعد سعی کنید این سوالات رو دسته بندی کنید و اونایی که مثل هم هستن رو توی یک ستون جداگانه زیر هم از بالا به پایین بچینید. برای هر ستون هم یه عنوان بذارید، مثلا مرحله بازدید از سایت، مرحله انتخاب محصول یا هر مرحله یا قدمی که قبلا روی نقشه کشیدید. اینطوری میفهمید که هر سوال برای کدوم مرحله از نقشه شما هست.
مرحله بعدی خیلی جالبه، حالا شما و تیمتون وارد حالتی میشید به نام «رای گیری در سکوت». به این دلیل میگیم سکوت چون باید به اعضای تیم اجازه بدید که در سکوت و آزادانه بدون هرگونه جهت گیری ذهنی رای بدن. هر کدوم از اعضا حق رای دادن به 2 تا از سوالاتی که چسبوندید روی تخته رو دارن. مدیر تیم هم میتونه به 4 کارت سوال رای بده. این رایها رو میتونید با گذاشتن نقطه یا آهنربا روی کارتهای سوال مشخص کنید.
تو مرحله بعد باید تمامی کارتهای سوالی که رای گرفتن رو بردارید و اونا رو بچسبونید روی مراحل مرتبط از نقشهای که روی تخته کشیدید. با یه نگاه به تخته و سوالاتی که انتخاب شدن، شما متوجه میشین که باید روی کدوم مشکل تمرکز کنید و حل کدوم مسئله اولویت بیشتری برای بازیگر مورد نظر شما داره.
حالا، هدف اسپرینت شما میشه حل این مسئله برای بازیگرتون. این از شنبه. حالا رسیدیم به صبح روز یک شنبه. توی این روز افراد تیم رو جمع کنین و بهشون یه فرصت 3 دقیقهای بدید که بتونن راه حلهای احتمالی رو پیشنهاد بدن.
حالا یک نفر رو انتخاب کنید تا هر ایده و راه حل رو روی تخته ترسیم کنه. احتمالا این کار 2 ساعت زمان میبره. بعد از ناهار تیم شما وارد حالتی به نام «ترسیم در سکوت» میشه. تو این حالت هر فرد 4 تکه کاغذ رو میگیره. حالا هرکدوم از اعضای تیم باید برن پای تخته و از بین ایدهها، ایدهای که به نظرشون بهتر و کارآمدتر هست رو انتخاب کنن و روی کاغذ اولشون بکشن.
روی کاغذ دومشون هم باید سعی کنن ایدههای اصلی رو با خلاقیت و دانش خودشون طوری تغییر بدن که هر ایده منحصر به فرد بشه. بعد باید کاغذ سوم رو بردارن و اون رو 3 بار تا بزنن تا در نهایت به 8 قسمت مساوی تقسیم بشه. روی هر قسمت، باید سعی کنن ایدههایی که تو کاغذ دوم نوشتن رو خیلی خلاصه و با اشکال ساده در کمتر از یک دقیقه بکشن.
در نهایت، هر فرد باید به این 8 قسمت نگاه کنه و در کاغذ چهارم، یک روایت 3 قسمتی بکشه. یعنی 3 تا اتفاقی که باید بیوفته تا راه حل شما عملیاتی بشه. نویسندهها میگن اصلا نباید نگران این باشید که نقاشی شما خوب نیست. اتفاقا هرچقدر الگوریتمها و شکلهایی که میکشید سادهتر باشن و بتونید توضیحاتتون رو خلاصه کنید، بهتره.
کل این فرایند حدود 2 ساعت زمان میبره و خب بعد از این مرحله میشه گفت روز دوم شما هم به پایان رسیده. حالا میریم سراغ روز سوم که دوشنبه هست. صبح دوشنبه شما برگه چهارم هرکدوم از اعضای تیم رو باید بگیری و اونا رو روی دیوار توی یک ردیف بچینی. بعد باید از بازیگر یا بازیگرا بخوای که قدم بزنن بهشون 20 آهنربای رنگی یا پونز بدی و ازشون بخوای هر جایی از این کاغذها که براشون جالب بود و نظرشونو جلب کرد رو علامت بزنن.
در مرحله بعد، به همراه تیمتون کاغذهایی که بیشترین رای و علامتو گرفتن رو بردارید. برای هر راه حل، 3 دقیقه وقت بذارید و در مورد مزایا و معایب اون راه حل صحبت کنید. تا قبل از گفت و گوهای 3 دقیقهای، کسی نباید لو بده که کدوم ایده برای اون بوده. بعد از این گفت و گوهاست که صاحب ایده میتونه اعلام کنه که فلان ایده برای من بوده و به این دلایل بهش رسیدم.
این رویکرد ساختارمند باعث میشه تا در زمان شما صرفهجویی بشه و دیگه از بحثهای طولانی و بیفایده خبری نباشه و هر ایده سر موقع خودش بررسی بشه. علاوه بر این، وقتی صاحب ایده بعد از این گفت و گوها مشخص بشه، واکنشها و نقدهایی که به هر ایده میشه صادقانهتره.
حالا، بعد از اینکه بحث و گفت و گوها تمام شد، مدیر تیم 3 راه حل رو انتخاب میکنه. اینجا دیگه خبری از رای گیری نیست و مدیر تیم بدون هیچ دغدغه و دخالتی انتخابهای خودش رو مشخص میکنه.
در نهایت، قبل از اینکه روز به پایان برسه، تیم دور هم جمع میشه و سعی میکنه این 3 راه حل رو ترکیب کنه و یک سناریوی کامل و جامع از دلش در بیاره. توی این سناریو دیگه باید مشخص بشه که دقیقا در هر مرحله چه کارهایی رو باید انجام بدین.
روز بعد، نوبت میرسه به ساخت نمونه اولیه یا پروتوتایپینگ (Prototyping). شما فقط همین یک روز رو فرصت دارید تا نمونه اولیه رو بسازید. پس مهمه که سناریو رو روز قبل کامل کرده باشید.
روز چهارم، سه شنبه، فقط به اجرا و عملیاتی کردن سناریو اختصاص داره. توی این روز شما باید همه تلاشتون رو بکنید و نمونه اولیه یا پروتوتایپ خودتون رو بسازید. نوینسدهها میگن پروتوتایپ مثل یک قاب هست. انگار یک محصول تولید شده، اما لزوما عملیاتی نیست و بیشتر ظاهر محصول نهایی رو داره.
مثلا یه ماشین رو در نظر بگیرید که هنوز موتور نداره و روشن نمیشه. هدف اصلی پروتوتایپ اینه که بتونه واکنش بازیگرها رو به ما نشون بده و به ما بگه که اگر راه حل ما نهایی بشه، چه اتفاقی میوفته و چه بازخوردهایی در انتظارمونه.
نویسندههای کتاب میگن که تو نود در صد مواقع پروتوتایپ رو میشه با یک پاورپوینت ارائه داد و فقط تو 10 درصد مواقع هست که میشه یک صفحه سایت رو آورد بالا یا یه ویدیو برای ارائه ساخت. اگر محصول نهایی شما یه چیز فیزیکی هست، میتونید یک محصول موجود رو بگیرید و تغییراتی روش اعمال کنید و همون رو ارائه بدید.
در پایان این روز شما باید یک نسخه اولیه داشته باشید و برای مصاحبههای روز بعد آماده بشید. روز بعد، شما باید 5 مصاحبه رو انجام بدید. حالا چرا میگیم 5 تا؟ جیکوب نیلسن (Jakob nielsen) که یه پژوهشگر در حوزه مصرفکننده هست و هزاران مصاحبه با مشتری رو بررسی کرده، به این نتیجه رسیده که 85 درصد از مشکلات یک محصول بعد از مصحبه پنجم مشاهده میشن.
مصاحبه با بیش از 5 نفر معمولا نتایج خوبی در پی نداره و ممکنه ما رو از راه حل هم دور کنه، پس آماده باشید که با 5 نفر مصاحبه کنید. به صورت جداگانه به هرکدوم نسخه اولیه خودتون رو معری کنید و ازشون بخواید که در مورد پروتوتایپ شما صحبت کنن و نظر بدن. شما باید بفهمید که اونا به چی فکر میکنن و چه احساسی دارن. سعی کنید سوالاتی بپرسید که به عمق فکر و احساسشون پی ببرید. مثلا ازشون بپرسید که چرا اینطوری فکر میکنی؟ دیگه چی میتونی بهم بگی؟
نکته کلیدی اینه که روی جزئیات باید تمرکز کنید. حین اینکه مصاحبه توسط یکی از اعضای تیم شما انجام میشه، باقی افراد تو اتاق دیگه باید مصاحبه رو مشاهده کنن و با توجه به جزئیات بفهمن که چه کارهایی لازمه انجام بدن تا راه حلشون بهتر بشه. بعد از مصاحبه هم که دیگه از مصاحبه شونده تشکر کنید و حتی میتونید هدیهای هم بهشون بدید.
در نهایت بعد از اینکه همه مصاحبهها به پایان رسید، تیم رو جمع کنید و اهداف خودتون رو بازبینی کنید. نویسندهها میگن که هیچ مشکلی اونقدر بزرگ نیست که نشه با روش اسپرینت حلش کرد!
بله، شاید این ادعا کمی مبالغه آمیز به نظر بیاد، اما به دو لدیل میشه گفت این ادعا درسته، اولی اینکه روش اسپرینت تیم شما رو مجبور میکنه تا روی مهمترین مسائل متمرکز بشن و دوم اینکه اسپرینت به شما اجازه میده تا خیلی سریع دید و درک کلی از محصول نهاییتون پیدا کنید و این مسئله باعث میشه کلی توی زمان و هزینههای شما صرفه جویی بشه.
خلاصه صوتی کتاب اسپرینت
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب اسپرینت و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید