خلاصه رایگان
کتاب با تو آغاز نشده است
نویسنده: مارک وولین
دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتاب های سبک زندگی کتاب های ایجاد تغییر کتاب های مقابله با نگرانی و اضطراب کتاب های روانشناسیتوی این خلاصهکتاب، میخوایم ببینیم تروماهای نسلای گذشته، چطوری شخصیتِ ما رو شکل میدن و چطوری میشه به این چرخه پایان داد. توی این کتاب یاد میگیریم که ریشهی مشکلاتِ روحی روانیِ ما الزاماً در خودِ ما نیست، بلکه در تاریخچه و سابقهی خانوادگیِ ماست.
خلاصه متنی رایگان کتاب با تو آغاز نشده است
تاحالا شده وقتی پدربزرگ، مادربزرگ یا بقیهی فامیلاتونو میبینید احساسِ ناخوشایند داشته باشین؟ آیا شما هم رابطهتون با پدرومادرتون پرتنش بوده؟ پس به احتمالِ زیاد یه ترومای پنهان توی خانوادهی شما هست که همه چی زیرِ سرِ اونه.
حوادثِ روحخراش میتونن احساسات و رفتارهای ما رو تحتِ تأثیر قرار بدن، و ترومای ناشی از اونها اگه عمیق باشه، به سالها درمان نیاز داره تا التیام پیدا کنه. ولی اگه بدونِ درمان باقی بمونه، درست مثلِ ژن، میتونه از نسلی به نسلِ دیگه منتقل بشه. تبعاتِ این اتفاق میتونه خیلی ناگوار و گسترده باشه.
چطوری باید بر ترومای فلجکنندهای که بهمون ارث رسیده غلبه کنیم تا لااقل دیگه به بچههامون منتقل نشه؟ توی این خلاصهکتاب، متوجه میشین که زبان کلیدِ قفلِ گذشتههاست.
دردی که خالهبزرگ یا عمهبزرگِ شما میکشیده چطور میتونه زندگیِ امروزِ شما رو تسخیر کنه؟
آیا برای رسیدن به ریشهی درد، پرسیدنِ چند سؤالِ ساده کافیه؟
تکرارِ تلقیناتِ مثبت چطور میتونه ذهنتونو تنظیمِ مجدد کنه؟
جوابِ همهی این سؤالا رو تا آخرِ این خلاصهی صوتی متوجه میشین.
-----------------------------------------
تروماهای شدید میتونن به رفتارها و احساساتِ منفی منجر بشن، حتی اگه این جراحت مالِ شما نباشه.
خیلی از آدما با مشکلاتِ عاطفی دستوپنجه نرم میکنن. یه عده ترسای بیاساس دارن، بعضیا عادتهای مخرب دارن و بعضیام احساس میکنن تو یه رابطهی ناسالم گیر افتادن.
اگه شما هم تا حالا با اینجور مشکلات مواجه شدین، احتمالاً خودتونو به عنوانِ منشأِ این بحران سرزنش کردین.
در حالی که اغلبِ رفتارهای ناسالم ریشه در زخمی دارن که شما مستقیم یا غیرمستقیم توی خونوادهتون برداشتین.
حوادثِ روحخراشی مثلِ جدا شدن از مادر توی بچگی یا رفتارهای خشونتبار، میتونن عمیقاً روی انسان تأثیر بذارن. این اتفاقات نه تنها باعثِ استرس و ترس میشن، بلکه میتونن رفتارِ شخص رو هم تغییر بدن.
نکتهی مهم اینجاست که وقتی یه نفر نتونه علایمِ این تروماها رو برطرف کنه، ممکنه درصددِ سرکوبِ اونا بربیاد و این سرکوب، باعثِ شکلگیریِ الگوهای رفتاریِ ناسالم میشه.
بدتر اینکه این قبیل افراد آثارِ تروما و جراحتهاشونو حتی به نسلِ بعدشون هم منتقل میکنن.
خلاصه اینکه ممکنه شما توی زندگیتون علایمِ ترومایی رو تحمل کنین که خودتون اون تروما تجربه نکردین. چه بسا دائماً احساساتی رو تجربه کنین یا رفتارهایی رو بروز بدین که هیچ منشأِ مشخصی توی زندگیِ خودتون ندارن.
نمونهش یکی از بیمارهای نویسندهی این کتابه که از مردن وحشتِ عجیبی داشت. اون به شدت از فضاهای بسته واهمه داشت و همهش میترسید مبادا از موقعیتهای مرگبار نتونه جونِ سالم به در ببره.
این خانوم احساسشو اینجوری توصیف میکرد: «نمیتونم نفس بکشم، نمیتونم بیرون بیام. دارم میمیرم.»
این بیمار توی زندگیِ خودش به هیچ ترومایی مبتلا نشده بود، بلکه در واقع داشت به تجربهی اقوامِ مادریش واکنش نشون میداد که اونطور که بعدها متوجه شد، توی جنگِ جهانیِ دوم، توی اتاقهای گاز کشته شدن.
تروماهای شدیدی مثلِ این میتونن اونقدر قدرتمند باشن که آثارِ اونها دامنِ کسایی که ابداً تجربهش نکردنو هم بگیره. اما چنین چیزی چطور ممکنه؟
--------------------------------------------------
آسیبهای شخصی میتونه هم از راهِ ژن و هم از راهِ رفتار به نسلهای بعد منتقل بشه
زندگیِ والدین و اجدادِ شما و آسیبهایی که اونا تجربه کردن، میتونه زندگیِ شما رو هم متأثر کنه، حتی اگه دربارهی گذشتهی این افراد هیچی ندونید.
به عبارتِ دیگه، آسیبهای گذشته میتونه منجر به الگوهای رفتارییی بشه که شدیداً روی رفتارِ خانواده تأثیرگذارن.
میدونیم که آدما اغلب آثارِ وقایعِ روحخراش و دردناکشونو مخفی میکنن.با این حال، باید هرجوری هست راهی برای برطرف کردنِ آثارِ تجربههای تلخ پیدا کنیم. وگرنه، خانوادهها داخلِ یه چرخهی باطل از احساساتِ تلخِ بهارثرسیده گیر میافتن.
برای مثال، مرگِ فرزند یه واقعهی روحخراش واسه پدر و مادره. ولی اگه پدرومادر از مواجهه با این واقعیت سر باز بزنن و عواطفِ دردناکشونو سرکوب کنن، چه بسا این تروما رو به فرزندِ دومشون منتقل کنن.
بدنِ ما هم میتونه از اتفاقاتِ روحخراش متأثر بشه. تحقیقات نشون داده که افکار و احساسات میتونن کدِ ژنتیکیِ انسان یا همون دیانایشو تغییر بدن. این یعنی کسی که از یه آسیبِ روحی رنج میبره، ممکنه ژنهای آسیبدیده رو به فرزنداش هم منتقل کنه.
به گفتهی بروس لیپتون، زیستشناسِ سلولیِ دانشگاهِ استنفورد، احساساتی مثلِ ترس یا خشم میتونن به لحاظِ بیوشیمیایی، بیانِ ژنتیکیِ نوزادو تغییر بدن.
تروماها هورمونهای استرسو هم تغییر میدن، و والدین هم ممکنه این تغییراتو به بچههاشون منتقل کنن.
ریچل یهودا (Rachel Yehuda)، محققِ دانشکدهی پزشکیِ دانشگاهِ مونت ساینایِ (Mount Sinai) نیویورک روی بازماندگانِ هولوکاست تحقیق میکنه که دچارِ اختلالِ استرسِ پس از سانحه یا PTSD شدهن. اون متوجه شد که برخلافِ انتظار، سطحِ هورمونِ کورتیزول توی بدنِ بازماندگانِ هولوکاست و کهنهسربازای جنگ، پایینه.
در حالتِ عادی، بدن بعد از حوادثِ روحخراش میزانِ کورتیزول رو افزایش میده تا سیستمهای بدنو به تعادل برسونه. ولی افرادی که اختلالِ PTSD دارن اغلب میزانِ کورتیزولشون پایینه و در نتیجه، احتمالاً این ویژگی رو به بچههاشونم منتقل میکنن.
در مجموع، تروما فقط خودِ شخصو درگیر نمیکنه، بلکه احتمال داره کلِ خاندانِ شخصو گرفتار کنه. پس برای تشخیصِ آسیبها و غلبه بر اونها، باید خانوادهی شخص رو هم بررسی کنیم.
-------------------------------------------
اصلاحِ روابطِ والدین و فرزند کلیدِ شکستنِ چرخهی تروماست.
معلمِ موردِ علاقه، دوستای صمیمی یا کسایی که توی زندگیتون الگو قرار دادین، هیچکدوم به اندازهی والدین روی هویتِ شما و احساسِ شما درموردِ خودتون تأثیرگذار نیستن.
راستشو بخواین، والدین تأثیرگذارترین عواملِ زندگیِ فرزندن.
چرا اینجوریه؟ رابطهی شما با والدینتون شخصیت و هویتِ شما رو شکل میده. والدین شما رو به این دنیا میارن، و نیروی حیاتی که اونا بهتون هدیه میدن، تا آخرِ عمر همراهتون هست.
رابطهی والدین و فرزندان به چهار شکل میتونه مختل بشه، که بهشون میگن چار عاملِ ناخودآگاه. اولیش وابستگیِ بیش از حد بینِ فرزند و پدرومادرشه. دومیش طرد شدن از ناحیهی والدینه. سومیش قطعِ رابطه با مادره، و آخریشم تروماهاییه که به ارث رسیده.
اگه شما از مشکلِ عاطفی یا ترومای روحی در رنج باشین، بهتره سابقهی خونوادگیتون و اتفاقاتِ اوایلِ کودکیتونو بررسی کنین. این کار میتونه بهتون کمک کنه تا برای وضعِ فعلیِ عاطفی و روانیتون توضیحی پیدا کنین.
یه سری سؤالا هست که بهتون کمک میکنه بفهمین آیا تجربهی شما از یک یا چندتا از این عوامل متأثره یا نه.
مثلاً اگه میخواین بفهمین آیا قطعِ پیوندی رو تجربه کردین یا نه، به وقایعِ حاملگیِ مادرتون نگاه کنین. آیا شما رو به فرزندخوندگی قبول کردن؟ آیا قبل از سه سالگی از مادرتون جدا شدین؟
رویکردِ زبانِ اصلی یه روشِ درمانیه برای حلِ مشکلاتِ روحیروانییی که توسطِ زبان به وجود اومدن. این رویکردم میتونه به کشفِ ترومای سرکوبشده کمک کنه.
یکی از ارکانِ کلیدیِ رویکردِ زبانِ اصلی، «توصیفهای اصلیه». به این معنی که مثلاً مادر یا پدرِ خودتونو توصیف میکنین تا احساسی که دربارهی اونا دارینو بهتر بفهمین. این کار نیاز به تمرین داره.
اگه توی این توصیفها مثلاً بگین: «مادرِ من شخصِ بداخلاقی بود»، میتونین یه قدم جلوتر برین و اتفاقاتی رو یادداشت کنین که توش، مادرتونو مقصر میدونین.
تمرینهایی از این دست میتونه بهتون کمک کنه مشکلاتِ خاصی رو توی روابطتون شناسایی کنین و روی همونا تمرکز کنین و نهایتاً حل و فصلشون کنین.
برای کشفِ ترسها و تروماهای نهفته، باید ماهیتِ حقیقیِ خودتونو بشناسید، و برای این کار باید زبانِ مناسبشو پیدا کنین.
ترس از عنکبوت یا مار ترسِ رایجیه، ولی بعضی ترسها هستن که چندان متداول نیستن. این ترسها معمولاً ریشه در آسیبهایی دارن که از گذشتهی خودتون یا اقوامتون برجا مونده.
ما باید در استفاده از زبانی که برای توصیفِ ترسهای پنهانمون به کار میبریم نهایتِ دقتو به کار ببریم، چون معمولاً کلماتِ پیشپاافتاده گویای این ترسها نیستن، به خصوص وقتی که ریشه در تروماهای اوایلِ کودکی یا تروماهای ارثی داشته باشن.
زیگموند فروید مفهومی رو توی کتاباش توضیح داده به اسمِ «اجبار به تکرار»، به این معنی که شخص به طورِ ناخودآگاه سعی میکنه آسیبها و ترماهای سرکوبشدهشو با رفتارهای تکراری به سطح بیاره.
حافظهی ما و حتی فقدانِ حافظه میتونه توی تجربههای گذشته دخل و تصرف ایجاد کنه، برای همین، برای مشخص کردنِ ریشهی مشکلات، استفاده از زبانِ اصلی مهمه.
نویسندهی کتاب یه بیمار داشت که احساس میکرد جهان جای امنی نیست و انسان باید خودِ واقعیشو مخفی کنه، چون آدما ممکنه بهش آسیب برسونن. این افکار همون زبانِ اصلیِ این شخص بودن که ریشه در تجربهی خواهرِ مادربزرگش داشتن که هولوکاستو تجربه کرده بود. درواقع، آسیبِ روحییی که بهش به ارث رسیده بود داشت اونو میکرد.
شما نمیتونین بر ترسهاتون غلبه کنین مگر وقتی که دقیقاً شناساییشون کنید. برای پیدا کردنِ ترسهاتون باید اول یه چیزی به اسمِ «شکایتِ اصلی» رو پیدا کنین.
شکایتِ اصلیِ شما اون عبارتیه که ترسها و وحشتهای فعلیِ شما رو بیان میکنه، جملاتی مثِ «من کنترلم دستِ خودم نیست و از کارایی که ممکنه انجام بدم میترسم.»
قدمِ بعدی، پیدا کردنِ «جملهی اصلیه»، یعنی اینکه اگه ترساتون به فرض محقق بشه، چی میشه؟ مثلاً یکی میگه: «خب، در این صورت به بچهی خودم آسیب میزنم» یا «همسرم منو ول میکنه».
وقتی شکایتِ اصلی و جملهی اصلی رو پیدا کردین، حالا وقتشه که ارتباطی که بینِ این ترسها و گذشتهی خونوادهتون وجود داره رو بررسی کنین.
----------------------------------------------------------
عمیقترین ترسها شما رو به منشأِ تروماهایی که توی سابقهی خونوادهتون وجود داشته راهنمایی میکنن.
ترسها مثِ تابلوِ راهنما میمونن که ما رو به سمتِ اتفاقاتِ گذشته و منشأِ رنجهامون راهنمایی میکنن.
خب، چجوری این تابلوهای راهنما رو پیدا کنیم و توی مسیرِ سلامتِ روان دنبالشون کنیم؟
توجه کردن به علایمِ مشکل، شما رو توی کشفِ ریشهی مشکل کمک میکنه. استفاده از رویکردِ زبانِ اصلی و پرسیدنِ سؤالای مربوط به اون، به ما در طراحیِ یه نقشه به اسمِ نقشهی زبانِ اصلی کمک میکنه.
نقشهی زبانِ اصلی از چار جزء تشکیل شده: شکایتِ اصلی، جملهی اصلی، توصیفهای اصلی و آسیبِ اصلی. هرکدوم از این اجزاء مثِ یه تابلوی راهنما میمونه که اشاره به وقایعِ گذشتهی خونوادهتون داره. این وقایع به ما میگن ترسامون چیان و چرا ازشون میترسیم؟
آسیب یا ترومای اصلی رو چجوری پیدا کنیم؟ با استفاده از وارسیِ عمیقترین ترسها و نگرانیها و رابطهتون با پدر و مادر. نوهی یکی از بازماندگانِ هولوکاست حس میکرد الانه که بدنش تبخیر بشه و هر لحظه ممکنه به خاکستر تبدیل بشه.
این عبارتها نشون میده که این شخص تحتِ تأثیرِ یه حادثهی آسیبزای عمیق قرار داره که مربوط به گذشتهی خونوادهش میشه. وقتی که به سابقهی خونوادهش نگاه کرد، فهمید که ترومای اصلی بلایی بوده که سرِ بستگانش دراومده که توی جریانِ هولوکاست، کشته شده بودن.
اطلاعاتی که از نقشهی زبانِ اصلی کسب میکنیدو میتونین به دو صورت به کار ببرین: اولیش با استفاده از «پرسشهای رابط»ه، یعنی سؤالایی که از ترسهای شما به عنوانِ ابزاری استفاده میکنن تا الگوهای موجود در سابقهی خونوادگیتونو کشف کنن.
مثلاً اگه یه نفر میترسه به بچهها آسیب برسونه، پرسشِ رابطش میتونه یه همچین چیزی باشه: «آیا کسی در خانواده و بستگانِ شما هست که خود را بابتِ آسیب رساندن به کودکان سرزنش کند؟» یا: «آیا کسی در خانواده و بستگانِ شما وجود دارد که خود را مقصرِ مرگِ یک کودک بداند؟»
راهِ دومِ استفاده از اطلاعاتِ این نقشه، طراحیِ شجرهی خانوادگیه. این شجره رو تا سه چهار نسل قبلتر دنبال کنین و هرکدوم از بستگانتون که آسیب یا ترومایی رو تجربه کردن، اون سانحه رو کنارِ اسمشون بنویسید.
سانحهی آسیبزا میتونه مرگِ نابهنگامِ یکی از عزیزان باشه، میتونه طرد شدن از خونواده در خلالِ یک مشاجره باشه، یا حتی یه رخدادِ سیاسی-اجتماعی مثلِ نسلکشی.
---------------------------------------
برای اینکه خودتونو از آسیبهای موروثی رها کنین، با گذشتهی خودتون و خونوادهتون آشتی کنین.
هر مشکلی وقتی شناسایی بشه، حلش خیلی آسون میشه. شناساییِ آسیبها اولین قدم برای غلبه بر اونهاست.
به کارگیریِ یه زبانِ تصویری و شفاهی که باعث بشه با خودتون ارتباط برقرار کنین بخشِ مهمِ فرآیندِ درمانه. زمانی که بفهمین ترومایی که یکی از بستگانتون دیده، سدِ راهِ شما شده، میتونین برای شکستنِ این چرخه تلاش کنین و خودتون و نسلتون رو از چنبرهی این تروما رها کنین.
برای این کار، باید تمریناتِ نوشتاری انجام بدین، تصویرسازی کنین، تمریناتِ تنفسی داشته باشین، زبانِ شخصیِ خودتونو پیدا کنین و از جملاتِ شفابخش استفاده کنین. جملاتِ شفابخش بهتون کمک میکنن تا به دردِ خودتون و دردِ همهی کسایی که از اون ترومای اولیه رنج میبردن اذعان کنین.
جملات خیلی قدرتمندند. اگه شما یه جملهی منفی مثلِ «من ناتوانم» رو مدام با خودتون تکرار کنین، کم کم باورش میکنین. ولی جملاتِ شفابخش، برعکس، احساساتِ مثبتو به شما القا میکنن.
مثلاً میتونین بگین: «به جای اینکه بخوام دوباره زندگیِ تو رو تجربه کنم، قول میدم که زندگیِ خودمو در پیش بگیرم.». یا: «اینا احساساتِ من نیستن، من اونا رو از خونوادهم به ارث بردهم.»
ضمناً میتونید سراغِ اعمالِ شفابخش هم برین. مثلاً به یادِ اون عضوی از خونوادهتون که ازش قطعِ رابطه کردین، شمع روشن کنین. اَعمالِ آیینی میتونه کمک کنه تا با اون شخص نوعی ارتباطِ امن و عاطفی برقرار کنین و این خودش قدمِ بزرگی به سمتِ بخشش و پذیرشه.
جملاتِ شفابخش میتونن کاری کنن تا رابطهتون با پدرومادرتون هم خوب بشه. این رابطه نقشِ کلیدی توی فرایندِ شفابخشیِ شما ایفا میکنه، به خصوص اگه ترومای شما ریشه در دورانِ کودکیتون داشته باشه.
به این جملهی شفابخش دقت کنین: «من محبتِ شما رو همونطور که نثارم میکنین میپذیرم، نه اونجوری که خودم انتظار دارم.» جملههای این مدلی خیلی مفیدن، حتی اگه پدر و مادرتون در قید حیات نباشن. این جمله به شما اجازه میده تا کمبودهای پدرومادرتونو بپذیرین و ببخشین.
کنار اومدن با رنجی که میبرین، ارتباط برقرار کردن با اون رنج با استفاده از زبانِ مناسب، و پذیرشِ رنجهای دیگران هم بخشهای مهمِ دیگهای از التیامِ یک رابطهست.
خلاصه صوتی کتاب با تو آغاز نشده است
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب با تو آغاز نشده است و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید