خلاصه رایگان
کتاب جنس دوم
نوشته سیمون دوبوار
دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتابهای زن و زنانگی کتاب های روانشناسیکتاب جنس دوم، نوشته سیمون دوبوار، یکی از معروفترین کتابها با موضوع فمنیسم و حقوق زنانه، که توضیح میده زنان چطور به "دیگری" و "جنس دوم" تبدیل شدن. نویسنده این کتاب سعی کرده با بررسی تاریخ، افسانه ها، زیست شناسی و تجربیات زندگی زنان، تصویری واضح از چگونگی تحت سلطه دراومدن زنان ارائه بده و در انتها میگه که زنان برای مبارزه با این وضعیت باید چیکار کنن؟
خلاصه متنی رایگان کتاب جنس دوم
سیمون دوبوار میگه: آدم زن به دنیا نمیاد! بلکه تبدیل میشه به زن!
شاید الان که تو قرن 21 هستیم، این تفکر که "زنانگی و مفهوم زن بودن ماحصل فرهنگه"، خیلی بدیهی به نظر برسه اما وقتی کتاب جنس دوم منتشر شد، سال 1949 میلادی بود و اون زمان چنین ادعایی خیلی بحث برانگیز و جنجالی محسوب میشده. حالا درسته که الان وضعیت زنان در بسیاری از کشورها نسبت به 60 سال قبل بهتر شده اما ایدههایی که اون زمان دوبوار مطرح کرد همچنان مورد توجه قرار میگیره.
توی این خلاصه کتاب سیمون دوبوار از تاریخ نقش زن در جوامع بشری از دوران ماقبل تاریخ تا زمان خودش رو بررسی میکنه و توضیح میده که مفهوم زن چطور شکل گرفته و چطور باعث شده زنان یه زندگی منفعلانه داشته باشن و زیر سایه مردان زندگی کنن.
قبل از شروع، بیایید یه نگاهی بندازیم به تعریف چندتا از مفاهیمی که نویسنده ازش برای استدلالهای خودش توی این کتاب استفاده کرده:
-مفهوم اول دیگریه: یا همون “the Other”. برای اینکه درک درستی از مفهوم دیگری توی این کتاب به دست بیارین به ادامه جملات توجه کنین:
هر چیزی یا هر تِزی، متضاد خودش رو داره که بهش میگن آنتیتز. بدون تز هیچ آنتیتزی وجود نخواد داشت یا برعکس. مثلا بدون برده، ارباب وجود نداره و بدون ارباب هم بردهای. بردگان همون "دیگری" هستن که باعث به وجود اومدن اربابها میشن. به همین ترتیب، زن برای مرد "دیگری" حساب میشه؛ چون بدون وجود زن که مرد روش اعمال قدرت کنه، هیچ مردی وجود نخواهد داشت.
-مفهوم بعدی تعالیه که به وضعیت قلمرو مردان در دنیا اشاره میکنه، خلاق، فعال، مولد، قدرتمند و در حال گسترش به جهان بیرونی.
-سومین مفهوم، انفعال یا ایستاییه: که در مقابل تعالی قرار میگیره و مفهومیه که وضعیت زنان رو توصیف میکنه: یه قلمرو منزوی که توش زنان منفعل، وابسته، ایستا و غرق در خودشون هستن.
حالا که با این مفاهیم آشنا شدین، بریم سراغ کتاب.
==========================
در بین همه گونه های جانوری، مادهها با نرها تفاوتهایی دارن اما این تفاوت، وضیعیت زندگیشونو تحت تاثیر قرار نمیده.
این تفاوتهای نر و ماده در مورد انسانها هم صدق میکنه. ولی خیلیا همین تفاوت رو به عنوان عاملی میدونن برای اینکه زنها و مردها شرایط و موقعیت اجتماعی متفاوتی رو داشته باشن. اما این استدلال قابل قبول نیست. درسته که تفاوتهای بیولوژیکی بین زن و مرد وجود داره، ولی با این حال، این تفاوتها، قوانین تبعیض آمیز و تحت سلطه بودن زن رو توجیه نمیکنه!
مردها اغلب از نظر جسمی قویتر هستند، توده عضلانی بیشتر، گلبولهای قرمز بیشتر و ظرفیت ریه بیشتری دارن. اما این ویژگی های مردانه فقط در جامعهای مهمه که توش زور بازو ارزشمنده!
بعضی از فرهنگها خشونت رو ممنوع کردن و به همین دلیل، مردها صرفا بخاطر داشتن قدرت عضلانی بیشتر نسبت به زنان، ارزشمندتر محسوب نمیشن. در واقع مردها تنها زمانی میتونن به واسطه نیروی بدنیشون اعمال قدرت کنن که این باور برتری، بین مردم وجود داشته باشه.
علاوه بر بحثهای زیست شناختی، یه سری توضیحات روانکاوانه هم برای نابرابری زن و مرد ارائه شده که خب خیلی اظهار نظرهای قدرتمندی هم نیستن. مثلا زیگموند فروید مرحله بلوغ جسمانی و تناسلی بدن رو، آغاز ایجاد تفاوت بین زن و مرد میدونه، یعنی وقتی که انسان در زمان بلوغ بخشی از لذت های خودش رو با شخص دیگری و معمولا با جنس مخالف پیوند میزنه.
فروید همچنین معتقده که آلت تولید مثل مردانه از ابتدا ابزار لذت مردان بوده و در زنان این موضوع از کلیتوریس به واژن تغییر کرده و لذت رو برای زنان با دخول همراه کرده. اینجا فروید مفهومی به اسم "حسادت آلت تناسلی" رو بیان میکنه و میگه همین قضیه به تدریج باعث شده که زنان در برابر مردان احساس ناقص بودن و حقارت داشته باشن.
اما نظریه فروید یه نقص اساسی داره، اونم اینه که این نظریه به صورت پیشفرض، اندام تناسلی مردانه رو نرمال در نظر گرفته و اندام تناسلی زنانه مفهوم "فاقد چیزی بودن" یا "نداشتن" رو تداعی میکنه.
حالا اگه زیستشناسی یا روانشناسی باعث تفاوت وضعیت زن و مردها نیست پس چیه؟ بریم که در ادامه دربارش حرف بزنیم.
==========================
بشر در طول حیات خودش از یه سیستم زن سالارانه رسید به یه سیستم مرد سالارانه که توش زن در درجه دوم قرار میگیره.
اکثر جوامع امروزی مردسالار هستن، یعنی اکثر مناصب قدرت در اختیار مرداست. همین الان رهبران، سیاستمداران و سرمایهدارای بزرگ دنیا رو ببینید! اکثرا مرد هستن! هرچند که به نظر میرسه همیشه به همین شکل بوده اما باید بدونین که نه! اینطور نیست. شاید جالب باشه بدونین که یه زمانی مخصوصا توی جوامع ماقبل تاریخ، زنها قدرت بیشتری نسبت به مردا داشتن و به اصطلاح زن سالاری توشون حاکم بوده. اقتصاد این جوامع عمدتا بر پایه کشاورزی بود و مردم دارایی های خودشون رو با هم به اشتراک میذاشتن. توی این جوامع، کودکان به عنوان دارایی ارزشمند و وسیله ای برای تداوم و بقا جامعه به حساب میومدن و از اونجایی که زنان قدرت باروری داشتن، مقدس شمرده میشدن. در واقع به خاطر همین ارزشی که به زن داده میشد، بچه ها معمولا نام خاندان مادر رو میگرفتن. بر خلاف امروز که نام خانوادگی پدر به فرزند داده میشه.
این تقدس زنان و اهمیتی که جوامع، برای باروری قائل بودن، بعدا خودش رو در قالب پرستش خدایان زن نشون داد، مثل الهه ایشتار در بابل و گایا الهه زمین یونان که توسط مردم به عنوان نمادهایی از زایش و زندگی پرستش میشدن. تمام این مدت، مردان از زنان میترسیدن و بهشون احترام میذاشتن و همین شرایط باعث شد که مردان زن رو به عنوان یک "دیگری" بشناسن. این "دیگری" قلمداد شدن زن، زمانی که پدرسالاری ظهور پیدا کرد، تشدید هم شد.
در کنار این موضوع، گسترش برده داری هم بیشتر باعث به حاشیه راندن زنها شد و از اونجایی که بازارکار دیگه به زنان احتیاج نداشت، کم کم زنان از کارها کنار گذاشته میشدن.
کم کم مردها به مشاغل و اندیشههای دنیا مسلط شدن و سرانجام دیگه زن یه آفرینندهی اسرارآمیز و عرفانی به حساب نمیاومد و صرفا به گیرندهی منفعل نطفهی زندگیبخش مردان تنزل پیدا کرد.
ارسطو، فیلسوف یونانی بعدتر اومد این تفکر رو رواج داد که مردان نیروی محرکهی اصلی آفرینش جهان هستن. همین اصل مردانه کم کم باعث گسترش تفکری شد که میگه: جنس مونث یه موجود منفعله که فقط دریافت میکنه و خلق نمیکنه.
پدرسالاری نمیتونست الهههای زن رو به طور کامل حذف کنه، اما جایگاه اونا رو به خدایان منفعل تنزل داد. به عنوان مثال، الهه گایا به یه خدای منفعل تبدیل شد، درحالی که خدایان مذکر مانند زئوس نمادی از اراده متعالی و قدرت برتر بودن.
وقتی مرد دنیا رو تسخیر کرد، زن قدرت خودش رو از دست داد و زن به موجود ایستا، منفعل و غوطهور در خودش تبدیل شد. قدرت مرد روزبه روز بیشتر میشد و هرچه بیشتر میگذشت، دنیا رو بیشتر به تسخیر خودش درمیاورد.
===========================
در طول تاریخ، ساختارهایی مثل قوانین ارث و ازدواج، مردسالاری رو تشدید میکرد.
از زمانی که مردها به عنوان نیروی فعال جامعه در نظر گرفته شدن، قوانین جامعه هم به نفع قدرت گرفتن اونها تغییر کرد. یکی از این تغییرات بزرگ، تغییر قوانین مالکیت خصوصی و ارث خانوادگی بود که با قوانین جوامع اولیه که همه دارایی ها به صورت اشتراکی در اختیار همه قرار میگرفت در تضاد بود.
اما جوامع مردسالار و فرهنگ مردانه، مالکیت خصوصی رو باب کردن و طی اون امکان انباشت سرمایه در یک خانواده فراهم میشد. از اونجایی که مرد عهدهدار خانواده و داراییهاش محسوب میشه، زن از هرگونه ارث محروم شد. برای زنان هیچ حق تملک بر اموالی قائل نبودن و به جای انسان دارای اختیار، خودش به یه دارایی و یک "شی" تبدیل شد. این گذار از مالکیت مشترک به خصوصی و مالکیت مردانه، نه تنها زن رو با مرد بیگانه کرد بلکه اون رو با کل جامعه بیگانه کرد و باعث به حاشیه رفتنش شد.
ازدواج یکی از راههایی بود که باعث میشد که مردها میراث خانوادگی رو در کنترل خودشون دربیارن. و همین ازدواج نه تنها واقعا برای کنترل میراث کارساز بود بلکه کلا باعث شد که جایگاه زن از انسانیت خارج بشه و زن تبدیل بشه به یه دارایی! برای مثال، وضعیتی رو تصور کنین که دختران جوان در یک خونواده، به شدت توسط پدر یا بزرگِ خاندانشون کنترل میشن و بعد از ازدواج، این کنترل کردن توسط شوهراشون انجام میشه.
حتی بعضی جاها قوانین ازدواجشون اینجوریه که زن از حق مالکیت بعد از فوت شوهرش هم محروم میشه. مثلا اصول حقوقی یونان باستان، زن بیوه رو مجبور میکرد که بعد از مرگ همسر، با اقوام خانواده شوهرش ازدواج کنه تا اموال و میراث در دست همون طایفه باقی بمونه!
یا حتی یه مثال فاجعه تر! توی یکی از متون رومی گفته شده که توی تاریخ بریتانیای صغیر یه قانونی بوده که اون موقع خیلی رواج هم داشته. اونم اینکه مردان یک خانواده، زنان رو به عنوان دارایی با هم اشتراک میگذاشتن و اگر هم مردی میمرد، زن از دارایی اون مرد ارث نمیبُرد.
همه این نمونه ها مربوط به دوران باستانه و مطمئنا امروزه خیلی چیزا عوض شده! مگه نه؟!! بیاید ببینیم در ادامه چی میشه!
==================
هرچی تاریخ جلو میره، نقش و جایگاه زن بهتر میشه ولی همچنان زن مقهور قدرت مرده!
ما فکر میکنیم تاریخ همیشه یه روند پیشرفت ثابت داره و مجموعهای از پیشرفتهاست که باعث میشه شرایط بهتر بشه و زندگی روز به روز شادتر شه! اما آیا این قضیه درمورد شرایط زنان هم صدق میکنه؟ نه! قطعا نه! هرچند که به نظر میرسه جایگاه زنان کمی بهبود پیدا کرده.
از قرن پانزدهم به بعد، زنان نقش مهمتری توی زندگی و فرهنگ جوامع ایفا کردن. زندگی زنان همچنان تحت سلطه ی قوانین مردانه و ازدواج بود اما با این حال بعضی از زنان کم کم راه هایی پیدا کردن که وارد قلمرو مردان بشن.
به عنوان مثال، در قرن هفدهم زنان در فرانسه، بحث در مورد فلسفه، ادبیات و هنر رو در سالن های ادبی شروع کردن. توی همین وضعیت، با اینکه زنان اجازه رفتن به دانشگاه نداشتن، نویسندگانی مثل ماری دو گورنای (Marie de Gournay) و مادام دو لا فایِت (Madame de La Fayette) ظهور کردن و از همسران خودشون هم مشهورتر شدن. اونم در حالی که تحصیلات رسمی نداشتن.
علاوه بر اون زنان حتی تونستن پای خودشون رو به سیاست هم باز کنن. دوشس داگویلون (Duchesse d’Aiguillon) به خاطر نفوذ و اعمال قدرتی که بر کاردینال ریشیلیو (Cardinal Richelieu) داشت معروف شد و از اونجایی که وزیر ارشد لویی سیزدهم بود، از سوی خیلیها به عنوان فرمانروای واقعی فرانسه شناخته میشد. زنان دیگری هم در اون تاریخ بودن، مثل الیزابت اول، ملکه انگلستان و ایرلند و یا کریستینا (Christina) ملکه سوئد که تونستن بالاترین مقام کشورشون رو از آن خودشون بکنن.
اونها با مجرد موندن، مطیع اراده و خواست شوهر نبودن و چون پدرانشون هم فوت کرده بودن، قدرتی نبود که محدودشون کنه و تونستن به اوج آزادی دست پیدا کنن. آزادی ای که قبلا دست قدرتمندترین مردان بود!
ولی با وجود این تحولات، اکثریت زنان دنیا همچنان تحت سلطه و مطیع باقی موندن. تا جایی که حتی توی اوایل قرن بیستم میلادی، جایگاه زن از مرد پایینتره. در سال 1918 در ایالات متحده، دستمزد زنها کمتر از نصف دستمزد مردها بود! جالبه بدونین همزمان در آلمان، کارگران زن معادن، با حجم کار یکسان با مردها، یک چهارم کمتر از اونا درآمد داشتن. علاوه بر این، زنهایی که به جای کارکردنِ بیرون از خانه، بچه دار شدن و خواستن که تو خونه بمونن، جایگاه اجتماعیشون در مقابل مردانی که شاغل بودن پایینتر رفت. در ادامهی این شرایط، از اونجایی که به خونهداری دستمزدی تعلق نمیگرفت، زنان خانهدار از نظر مالی به شوهراشون وابسته شدن؛ میشه گفت یه نوع اسارت دو طرفه!
===================
دین نقش مهمی توی "دیگری" قلمداد شدن زن ایفا کرد.
در طول تاریخ بشر، دین همیشه روی تفکر و عمل آدما تاثیر داشته. به خصوص روی نحوه نگرش به زن. در واقع بسیاری از ادیان از همون اول زن رو در جایگاه پایینتری نسبت به مرد قرار میده.
به ریشه ی دین مسیحیت و یهود نگاه کنین؛ مخصوصا ماجرای آدم و حوا. همونطور که می دونیم، آدم برای لذت بردنِ آزادانه از نعمتهای باغ عدن آفریده شد اما چون تنها بود، خداوند برای آدم همدمی خلق میکنه و از دنده چپ مرد، زنی به نام حوا رو میسازه.
بعداً حوا آدم رو متقاعد می کنه که از میوه درخت ممنوعه بخوره و به خاطر ترغیب آدم به خوردن میوه سرزنش میشه. پس این حوا ست که مسئول سقوط انسان و اخراجش از بهشت بوده!
اینجا میبینیم که زن به "دیگری" تبدیل میشه و در مقابل مرد که صاحب روح آزاد و خلاقه، به عنوان یه جسم و مایه گناه شناخته میشه!
در مسیحیت، این جسم گناهکار همواره گناه اصلی رو بازتولید می کنه و هر نوزادی را حتی قبل از تولد میتونه گناهکار کنه. اما این دیدگاه فقط توی دین مسیحیت نیست! به عنوان مثال در امپراطوری روم اینکه سربازا قبل از رفتن به جنگ با همسرانشون رابطه داشته باشن، کاری تابو و زشت محسوب میشد! رومی ها معتقد بودن که نیروی سرباز توسط جسم مونث تخلیه میشه و این جسم ماده، اون انرژی رو میبلعه! حالا جالبه که این نگاه درباره همه ی زنان صدق نمیکرد! مثلا دختران نابالغ یا پیرزن ها و افرادی که از نظر زناشویی فعال محسوب نمیشدن، توی این دایره قرار نمیگرفتن!
========================
یکی دیگه از چیزهایی که باعث شد زن نقش "دیگری" داشته باشه، افسانههاییه که درباره زنها وجود داره.
اگه فکر میکنین که دین تنها چیزیه که عقاید ما رو نسبت به زنان شکل داده، اشتباه میکنین. چون که کلی افسانهی غیرمذهبی هم وجود داره که باعث شده جایگاه زن تنرل پیدا کنه.
افسانههای زیادی درباره پریود زنان وجود داره، چیزی که فقط زنان تجربه ش میکنن. مثلا اواخر دهه 1940 بسیاری از مردم جنوب فرانسه معتقد بودن که اگر یه زن در دوران پریودش به خوک ها غذا بده، گوشت اون خوک ها برای ژامبون یا بیکن بد میشه!
یا مثلا الان برای ما خیلی پوچ و بیمعنی به نظر میرسه، ولی زنها بارها براشون پیش اومده که وقتی عصبانی میشن، بهشون میگن که "عه پریودی؟!" یا " وقت پریودته!" و این باور رو القا میکنن که پریود باعث میشه زنان نتونن رفتارشون رو کنترل کنن!
این افسانه های به ظاهر خیرخواهانه درباره زنان، به طور نامحسوس باعث شده زن "بیگانه" یا "دیگری" به حساب بیاد.
الهههای زن اساطیر یونانی رو در نظر بگیرید؛ زنان اغلب توی این اساطیر صرفا موجوداتی الهام بخش هستن نه خلق کننده! زن منفعله و صرفا وجود داره تا الهامبخش قدرت و اراده متعالی مردها باشه.
و اکثرا الههها و نمادهای زن در افسانهها، ماهیت مرموز و مبهمی دارن که باعث میشه مردها نتونن زن رو در زندگی واقعی درک کنن. همین موضوع هم به "دیگری" محسوب کردن زنان دامن میزنه. حالا این نمادها میتونن یه نماد مثبت باشن، مثل مادر باکرهی عیسی مسیح، یا حتی منفی باشن مثل اون حشرهای که جفت مذکر خودش رو بعد از رابطه، میبلعه!
این نمادهای بیش از حد ساده، باعث میشه مردها پیچیدگیهای انسانی زن رو نادیده بگیرن. بعد چه اتفاقی میافته؟ مرد به جای اینکه بخواد بفهمه که چی باعث شده زن آزار ببینه، خشم و عصبانیت زن رو با این توجیه که "زنها معمولا موجودات غیرقابل درکی هستن"، نادیده میگیره.
===================
پروسه ی "زن شدن" از کودکی شروع میشه.
اگه این عقیده درست باشه که: زن بودن در طول تاریخ و با مذهب و اسطورهها تعریف شده، پس چه چیزی باعث میشه که در زمان حال، یه انسان، به زن تبدیل بشه؟
برای جواب دادن به این سوال باید بگیم که این روند درست بعد از تولد شروع میشه. بچهها وقتی به دنیا میان، ذهنشون یکسانه، اما وقتی جامعه اونا رو به دو دستهی دختر و پسر تقسیم میکنه، دو روش برای حضور در دنیا رو پیش روشون میذاره.
نوزادها رفتار یکسانی دارن، جفتشون از سینه مادرشون تغذیه میشن، از پوشک استفاده میکنن و زیاد میخوابن. اما درست وقتی که تایم شیردهی مادرا به نوزادا تموم میشه، همه چیز شروع میکنه به عوض شدن! به پسرا گفته میشه که مرد باشید و مستقل و قوی! در حالی که با دخترا برای مدت بیشتری مثل نوزادا رفتار میکنن و تا چند سال ناز و نوازش بیشتری بهشون میدن و مثل یه حیوون خونگی دائما بهش محبت میکنن.
حالا این تمایز بین دختر و پسر زمانی به بیشترین حد خودش میرسه که بچهها نسبت به اندام تناسلی خودشون آگاه میشن. پسرها اجازه دارن - و حتی تشویقم می شن – که با خودشون بازی کنن و توانایی ادرار کردن در حالت ایستاده بهشون حس اختیار میده. از یه طرف دیگه، دخترا باید بشینن یا چمباتمه بزنن، و معمولا بهشون گفته میشه که موقع ادرار کردن احتیاط کنن. اینا همه باعث میشه که دخترا باور کنن اندام تناسلیشون تابو و مایه شرمه. و همین مسئله احساس شرم از بدن خودشون رو تو دخترا ایجاد میکنه.
همین شکافی که ایجاد میشه، تو کل دوران کودکی رو دخترها تاثیرشو میذاره و اونها رو سمت منفعل شدن سوق میده. مثلا در حالی که پسر چیزی به اسم آلت تناسلی "داره" و باهاش بازی میکنه، دختر اون رو "نداره" و به جاش یه عروسک میدن دستش تا بازی کنه! این عروسک یه جور التیامه روی زخم روانی اون بچه.
داشتن یه عروسک توی اون سنین به دختر این پیام رو القا میکنه که نقش تو توی زندگی اینه که برای مراقبت از بچههای آینده آماده بشی و از مادرت الگوبرداری کنی. ولی بیاین در ادامه ببینیم این روند چطوری شکل میگیره؟
=====================
دخترا با ورود دخترا به دوران نوجوانی، بیشتر به "زن" یا "دیگری" تبدیل میشن.
وقتی دخترا بزرگتر میشن چه اتفاقی می افته؟ با افزایش سن، هرچی تمایز بین دختر و پسر بیشتر خودش رو نشون میده، زن ها بیشتر توی موقعیتی که جنسیتشون براشون ایجاب میکنه، غرق میشن.
بعد فکر میکنن که بچه دار شدن چیز خوبیه چون از بچگی دارن تاثیر مثبت مراقبت مادر از فرزند رو میبینن. ولی وقتی که بزرگتر میشن و وابستگیشون به مادرشون کم میشه، محدود شدن توی خونه رو دوس ندارن و به نقشی که پدرها دارن علاقهمند میشن. پدر همیشه دارای قدرت و اختیاره!
یه آمار عجیب و غریب در این باره وجود داره: یه پزشک انگلیسی به اسم هاولاک الیس (Havelock Ellis) طی تحقیقاتش به این نتیجه رسید که بیش از 75 درصد دخترا دوس دارن پسر باشن درحالی که تنها یه درصد از پسرا دوست داشتن دختر باشن. این میل به زن نبودن، با تغییر بدن دختر و ظهور نمادهای فیزیکی زنانه همواره بدتر میشه.
مثلا وقتی سینه های زن شروع به شکل گرفتن میکنه، این جسمشه که بیشتر مورد توجه قرار میگیره و اونو چیزی به جز یه جسم نمیبینن! این ویژگی های فیزیکی زنانه بیش از پیش اونو از پسران متمایز میکنه و توی نقش "دیگری" فرو میبره!
با شروع عادت ماهانه، این تغییر بیشتر خودشو نشون میده، اولین پریود یه دختر معمولا یه تجربه دردناکه. حالا این تجربه دردناک وقتی با حس و حال شرم و تابویی که از دوران کودکی اندام تناسلی دختر رو احاطه کرده، ترکیب میشه، شرایط رو بدتر میکنه.
علاوه بر این، شروع عادت ماهانه این موضوع رو به دختر یادآوری میکنه که سرنوشتش مثل سرنوشت مادرش خواهد بود: اینکه اون به صورت بالقوه یه دستگاه فرزندآوریه و باید سنگینی عواقب رابطه رو به دوش بکشه.
=======================
تمایلات و رابطه زناشویی جزو آخرین مراحل ورود کامل یک زن به نقش "زن" محسوب میشه.
اولین رابطه زناشویی برای زن ها و مردها، آغاز ورودشون به دنیای بزرگسالی محسوب میشه. اما برای زنان، این اتفاق یک نشونه برای قرار گرفتن در سمت مسیر دردناک بلوغ هم هست.
زن جوان در ابتدا تصور وحشتناکی از این قضیه داره: اینکه اون با مردها رابطه زناشویی خواهد داشت!
فکر کردن به این موضوع وجودشو پر از نفرت میکنه. چرا؟ چون اندام های زنانهش مثل سینهها، باسن و در کل بدنش، نمادهایی از تحت سلطهی مردان بودنه!
جالب اینجاست که خیلی از دخترا این نفرت رو با آسیب زدن به خودشون ابراز میکنن. اینطوری هم خودشون رو تنبیه میکنن و روی بدن خودشون اعمال قدرت میکنن.
این تصور که توی روابط زناشویی، مردها همیشه فاعلن و زن منفعل، در باور عموم به شدت رایجه. ادبیاتی که برای تمایلات مردانه استفاده میشه، اکثرا به صورت فعال و پیش رونده هستن: این مرده که زن رو تسخیر میکنه. مثلا به این جملات گوش کنین:
-مرد مایع منی خودش رو "تخلیه" میکنه.
-دختر رو به رختخواب "میکشونه"
و جملاتی از این دست...
زن، اول تسخیرِ نگاهِ مرد روی بدن خودش میشه و بعد تحت تسلط اندام تناسلی مرد قرار میگیره. اما برخلاف تصور عامه مردم، خیلی از زنها از رابطه زناشویی لذت نمیبرن و حتی برای خیلی از زنها دردناکه. با اینکه خیلی از زنها تمایل دارن رابطه کلیتورال داشته باشن، اما در هر صورت رابطهی واژینال زمانی اتفاق میافته که مرد روی زن تسلط داشته باشه. این موضوع یعنی اینکه جسم زن با ماهیتی منفعل، فقط وقتی میتونه از رابطه واژینال لذت ببره که مرد از نظر زناشویی قوی باشه و روی جسم زن تسلط داشته باشه.
======================
مادر شدن، مرحله نهایی "تبدیل شدن به یک "زن"ه اما میتونه رهایی بخش هم باشه
همه مون میدونیم که وقتی زن و مرد همدیگه رو خیلی دوس دارن چه اتفاقی می افته: بچه به وجود میاد.
و این موضوع برای انسان های مونث، گذر به مرحله نهایی زن شدن محسوب میشه. توی یه جامعه مردسالار، حاملگی و فرزندآوری نماد قدرت بی چون و چرای مرد در کاشت نطفه انسان در بدن زن به حساب میاد.
اما بارداری، انفعال و ایستایی زن رو بدتر میکنه چون باعث میشه نیازهای زن تابع نیازهای جنین داخل شکمش بشه. حتی قبل از اینکه بچه به دنیا بیاد، نیازهای جنین در اولویت قرار داره. توی این شرایط هر احساس تعالی یا حس خلق کردنی که باید تو وجود زن باشه، بلافاصله جای خودش رو به ویار، حالت تهوع و درد سینه میده!
در این باره، روانشناسی به اسم ویلهلم استکل (Wilhelm Stekel) تا اونجا پیش رفته که کلا تهوع صبحگاهی در بارداری رو "تجلی اراده ناخودآگاه زن برای بیرون کردن جنین، مثل یه غذای بدهضمشده" توصیف کرده!
بسیاری از زن ها توی دوران بارداری، با بچهشون احساس یکی شدن میکنن و این حس، بعد از به دنیا اومدن بچه میتونه باعث منزویتر شدن مادر بشه. تازه مادر به این نتیجه میرسه که کودک مثل قبل دیگه فقط به اون تعلق نداره؛ ولی مادر به بچه تعلق داره و باید تسلیم نیازهای بچه بشه و تمامِ وقتِ خودش رو صرف پرورش و تغذیه اون بکنه.
با این حال مادر شدن میتونه زن رو از بند یه کالای زناشویی بودن برای مرد تا مدتی رها کنه. این وضعیت خودش رو با تغییر در عملکرد سینه زن نشون میده. تا قبل از به دنیا اومدن بچه، سینه زن یه عضو مربوط به رابطه زناشویی بود ولی با اومدن بچه به ابزاری برای مراقبت و غذا دادن و آسایش بچه تبدیل میشه. حالا توی این شرایط که دیگه سینه کارکرد زناشویی نداره، باعث میشه که زن بخاطر شیر دادن به بچه خودش در ملا عام از بدن خودش احساس شرم نداشته باشه.
===============
سنت ازدواج در حالی که امنیت مالی به زن میده، اون رو در اسارت نگه میداره.
ما در طول تاریخ دیدیم که ازدواج چطور باعث به بند کشیدن زنان شده. اما ازدواج در دوران معاصر چه تاثیراتی توی وضعیت زنان گذاشته؟ درسته که کمی تغییر توی این وضعیت ایجاد شده اما همچنان ازدواج باعث میشه زن توی جامعه به حالت انفعال دربیاد و در همون وضعیت باقی بمونه. هنوزم مثل گذشته، مردها معمولا به عنوان سرپرست خانوار در نظر گرفته میشن و توی بسیاری از کشورها نام و دین شوهر به زن بهش تحمیل میشه.
یه آمار تکان دهنده میگه که تا اواخر سال 1942 فرانسه هنوز قوانینی داشت که زن رو ملزم به اطاعت از شوهر خودش میکرد! درحالی که در خیلی از کشورهای دنیا دیگه این قانون منسوخ شده و تغییر کرده. ولی هنوز کشورهایی هستن که توشون زن باید مطیع اختیارات شوهرش باشه. حتی در خیلی از جوامع لیبرال که ازدواج چندان مطرح نیست هم، تشکیل نهاد خانواده همچنان زن رو توی قفس انفعال میندازه.
هنوز از زن انتظار میره که اکثر کارهای خونه رو انجام بده و انجام میده! در سال 1947 نتایج تحقیقات نشون میداد که زنان در هفته 30 ساعت رو صرف کارای خونه میکنن. با اینکه الان وضعیت بهتر شده اما همچنان این زنان هستن که بیشترین زمانشون رو برای انجام این کار اون هم بدون دستمزد انجام میدن. همین بدون دستمزد بودن کارهای منزل یکی از دلایل ایجاد شکاف جنسیتی درآمد محسوب میشه. چرا زنان درآمد کمتری دارن؟ چون وقتی اکثر وقتشون صرف کارهای خونه میشه، طبیعتا زمان کمتری به کار بیرون از منزل میتونن اختصاص بدن. توی این شرایط وقتی زن میبینه درآمدش کمه، پس تصمیم میگیره کنار مردی زندگی کنه که درآمد زیاد داشته باشه و بتونه امنیت اقتصادی خونواده رو تامین کنه!
حالا زنی که توی این شرایط گیر کرده، یه زندگی منفعلانه، وابسته و یکنواخت رو میگذرونه. این زن وقت نداره برای خودش چیزی بسازه، در عوض باید همیشه از شوهر و بچه هاش مراقبت کنه؛ همچنین از جامعه، کار و دنیای بیرون جدا میشه. مراقبت از خانواده ممکنه باعث شه که خیلی از خلاءهای درونیش پر بشه اما زنی رو تصور کنین که همه ی زندگیش رو صرف خونوادش کرده ولی وقتی متوجه میشه که شوهر و بچه هاش میتونن بدون اون زندگی کنن، احساس رهاشدگی و تنهایی بهش دست میده.
=====================
پوشش زنان یکی دیگه چیزاییه که باعث میشه محدود بشن و این قضیه تا زمانی که پیر بشن ادامه داره!
محبوس شدن و در بند بودن و محدود شدن فقط توی پول و مسائل مالی خلاصه نمیشه، بلکه شکلهای دیگهای هم داره. مثلا زن برای اینکه لباسش خوشآیند مرد باشه، از طرف جامعه تحت فشار قرار میگیره و مجبور میشه طوری لباس بپوشه که نگاه مرد رو راضی کنه، حتی اگه خودش با اون لباس احساس راحتی نکنه. دامنهای کوتاه نسبت به شلوار آزادی حرکت کمتری به زن میدن و کفش های پاشنه بلند باعث تاول زدن پا و فشار اومدن به کمر میشن. لباس زیر های باریک و کوچیک هیچ کاربردی ندارن و کرستها تنفس رو دشوار میکنن. اما گاهی تاثیر نگاه جامعه به زنان ها اونقدر قویه که زنا فکر میکنن خوب لباس پوشیدن بهشون حس خوبی میده! در صورتی که این نوع نگاه مردها و جامعهست که وادارشون میکنه تا خواستنی باشن و احساس دلخواه بودن بکنن!
هرچی زن بزرگتر میشه این فشار هم قوی تر میشه چون زن تلاش میکنه تا خواستنی بودن خودش رو در طول زمان حفظ کنه. معیارهای مردانه ای به اسم قوهی مردانگی، با افزایش سن مردان همچنان پابرجاست و حتی افزایش هم پیدا میکنه اما معیارهای زنانه مثل جوانی و باروری که معیار مطلوبیت و خواستنی بودن زنها برای مرداست، با افزایش سن در زنان کاهش پیدا میکنه. در نتیجه خیلی از زنان چون میخوان در برابر این شرایط مقاومت کنن و تسلیمش نشن، هر کاری با ظاهرشون میکنن تا دیرتر به مرحله ی پیری برسن! مثلا زنان سالخوردهای که مثل جوونترها لباس میپوشن. اونا اینکارو میکنن چون میخوان هنور خواستنی بمونن و مهر تاییدی بزنن به اینکه زمانی خاستنی بودهن. این مبارزه درونی تا زمان مرگ ادامه داره مگه اینکه زنی خودش بخواد تسلیم اثرات پیری بشه.
اگه زن به خودش اجازه بده که پیر بشه، میتونه خودش رو از این نگاه مردانه که بهش تسلط پیدا کرده، رها کنه. این رهایی اتفاق میافته چون اون نگاه کالا انگارانه از زن برداشته میشه و دیگه زن به چشم یه شیء دیده نمیشه. از طرفی هم زنی که پیر شده وظیفه مراقبت از شوهر و فرزندان رو نداره. در نتیجه اگه پیری خودش رو بپذیره و در برابر گذر زمان مقاومت نکنه، میتونه خودش رواز یوغ "زن بودن" رها کنه. اما خب متاسفانه این موضوع اینقدر دیر توی زندگی بیشتر زنا اتفاق می افته که دیگه فرصت چندانی برای استفاده از آزادی ندارن.
===============
فاحشگی، به ازدواج مشروعیت میبخشه اما شکل دیگری از انقیاد زنان محسوب میشه.
گفتیم که ازدواج و مادر شدن دخترها رو وارد دنیای "زنها" میکنه ولی زنان مجرد چی؟ به نظرتون پس مجردا الان از دام فرهنگ مردانه آزادن؟ قطعا نه!
بسیاری از زن هایی که به نظر میرسه آزادن، در واقع در بند یه غل و زنجیر نامرئی هستن. مثلا زنان روسپی رو در نظر بگیرید، خیلیا فکر میکنن که روسپی ها مظهر نوعی از آزادی جسمی هستن اما فحشا خودش شکل دیگری از بردگیه که استثمار زنان رو در پی داره. در واقع فحشا راهی برای جداسازی زنان از هم محسوب میشه، تا غلبه بهشون آسونتر باشه. زن هایی که مجبورند از بدنشون به عنوان سرمایه برای کسب درآمد استفاده کنن، مورد اهانت و استثمار قرار میگیرن. توهین هایی که بخاطر رابطه داشتن با چندین نفر بهشون میشه، یه جورایی ازدواج تک همسری رو مطلوبتر نشون میده. بعضی ها فکر میکنن که روسپی ها خودشون این شغل رو انتخاب کردن در حالی که این کار بیشتر نشون دهندهی ناامیدی و سرکوبه.
ضمنا خیلی وقتا افراد از روی فقر و برای زنده ماندن حاضرن هرکاری بکنن. سال 1836 یه پزشک فرانسوی به نام پارنت دوشالته (Parent-Duchâtelet) توی کتاب "روسپی گری در شهر پاریس" در این باره مینویسه: " از بین دلایل فحشا، هیچ کدومشون از بیکاری و فقر و فلاکت، قویتر نیست." با وجود اینکه حدود 200 سال از تحقیقات این پزشک میگذره، اما هنوز "فقر" نیروی محرکه اصلی برای روسپیگری محسوب میشه. توی دوره ای که نویسنده زندگی میکرد، بسیاری از زنهایی که به روسپیگری رو میاوردن، خدمتگذار طبقه اشراف و طبقه متوسط بودن. دلیلش اینه که از وقتی که دیگه مسئولیت نگهداری از خدمتکار از دوش طبقه اشراف و متوسط برداشته شد، هزاران زن، بی سرپناه و بیکار شدن! اواخر قرن نوزدهم، 50 درصد از زن هایی که روسپیگری رو انتخاب کردن، قبلا به عنوان خدمتکار کار میکردن.
=====================
موقعیتی که زن ها توش زندگی میکنن، شرایط رو برای اعتراض زنان سختتر میکنه.
برای خیلیا سوال پیش میاد که اگه وضعیت زنان تا این حد بده، پس چرا زنا اعتراض نمیکنن؟
زمانی که سیمون دوبوار مشغول نوشتن این کتاب بود، بحث حقوق زنان هنوز تبدیل به یه جنبش مردمی نشده بود. حتی امروزه هم با وجود اینکه زنان بسیاری برای احقاق حقوق خودشون مبارزه میکنن، اکثریت زنان همچنان در شرایطی زندگی میکنن که حتی نمیتونن برای موقعیتی که توش گیر کردن احساس مسئولیت کنن و از طرفی این باور بهشون قبولونده شده که هیچ قدرتی برای تغییر دادن شرایط ندارن.
زن ها واقعا باور کردن که قدرتی ندارن. چونکه از سنین جوانی بهشون اینو القا کردن که نمیتونن زندگی خودشون رو، خودشون تعیین کنن و همیشه یه نیروی خارجی باید وجود داشته باشه. مثلا اینکه یه عمر تو گوش زنا خوندن که برای خوشحال بودن به یه مرد نیاز دارن! حالا با وجود این باور، چطوری زن ها رو قانع کنیم که خودشون مسئول ناراحتی خودشونن؟ باوری که معتقده مرد فعال و زن منفعله، در نهایت به یه حقیقت روزمره برای زنان بدل میشه.
هنوز کشورهای زیادی وجود دارن که زن ها توشون حق رای محدود دارن یا اجازه راه اندازی یه کسب و کار بهشون داده نمیشه!
یکی دیگه از عواملی که از رسیدن زن ها به آزادی جلوگیری میکنه، وضعیت اقتصادی اوناست. تا وقتی که زنان از لحاظ مالی به شوهراشون وابسته ان، اعتراض و قیام علیه اونها، مساویه با از دست دادن زندگیشون. به همین دلیل خیلی مهمه که زن ها به وضعیت اقتصادی همه ی زنان تمرکز کنن و روی این موضوع به همبستگی برسن. تنها راه رسیدن به آزادی اینه که به کنشهای جمعی روی بیارن و فقط به فکر آزادیهای فردی نباشن.
بعضی از زنا فکر میکنن که با جا پای مردها گذاشتن و رسیدن به موفقیتهای مردا و رشد در زمینه تجارت و سیاست، به اندازه کافی مبارزه کردن! اما یادتون باشه اگر هم این اتفاق بیوفته، زن ها همچنان دارن توی دنیایی زندگی میکنن که توسط مردها اداره میشه.
===================
خودشیفتگی و عشق راههاییه که زنان با استفاده اونها خودشون رو برای به بند کشیده شدن در برابر مرد توجیه میکنن.
چندتا فیلم تو سبک رمانتیک-کمدی دیدین که توش یه دختر، رابطهی خودشو با یه پسر با جمله ی "ولی من دوسش دارم" توجیه میکنه؟
اصلا چرا این کارو میکنه؟ در جواب باید بگیم که عشق نیروی قدرتمندیه که به زن اجازه میده در بند بودن خودش رو توجیه کنه. وقتی دختر به این نتیحه میرسه که از پسرا متفاوته و هیچوقت به جایگاه ارزشمندی که متعلق به اوناست نمیرسه، آرزونه میکنه که حداقل از طرف اونا دوست داشته بشه. از طرفی هم زن میبینه که هر کدوم از نقشهای تعریف شده برای زن مثل مادر شدن یا همسر بودن، تنها در صورتی به دست میاد که زن بتونه یه مردی رو پیدا کنه. اگه بخوایم عوامل دیگه رو بذاریم کنار، میتونیم بگیم که زن از احساس قدرتمندی به اسم عشق استفاده میکنه تا خودشو متقاعد کنه قفسی که داخلش قرار میگیره ارزش اینهمه رنج رو داره.
توی حالت دیگه، وقتی زن خودشو به هدف یه مرد تبدیل میکنه، ممکنه همه چیز به طور وحشتناکی اشتباه پیش بره. بعضی وقتا زن ها خودشیفته میشن و در بند بودن خودشون رو با پرداختن بیش از حد به خودشون توجیه میکنن. چطوری؟ تو این حالت، زنان به نوع نگاه مردانه به زن اعتبار میدن، به طوری که خودشون رو به چشم یه شی و یه جسم میبینن. پس عاشق خودشون میشن و تماما از زیبایی و جسم خودشون لذت میبرن. مثلا یه مجسمه ساز اوکراینی به اسم ماری باشکرتسف Marie Bashkirtseff جوری عاشق خودش بود که میخواست زیبایی خودش رو در تمام مجسمه هایی که از مرغوبترین سنگ مرمرها میساخت، نشون بده. زندگی ماری هم نشون داد که این ذهنیت خودشیفته، میتونه زن رو به مرد وصل کنه. چطوری؟: ماری برای اینکه بتونه سنگ مرمر و امکانات کافی برای ساخت مجسمه هاش فراهم کنه، مجبور شد با یه مرد ثروتمند ازدواج کنه.
================
تا زمانی که زن و مرد همدیگر رو هم شان و رفیق و همدل ندونن، برابری جنسیتی هرگز اتفاق نمی افته.
تا اینجا فهمیدیم که چه نیروهایی طی یه فرایند تلخ، نقش زن رو به زنان تحمیل میکنن. اما آینده چی؟ آیا به برابری میرسیم؟
برای رسیدن به برابری واقعی، زن و مرد باید همدیگر رو همشان بدونن و برای رسیدن به این نقطه، زن و مرد متقابلا باید از هم شناخت پیدا کنن. نه مرد میتونه به زن هویت ببخشه و نه زن به مرد. مثلا یه تبلیغ لباس زیر رو در نظر بگیرید که توش از بدن مرد برای جذب زنان استفاده شده. این تغییرِ جایگاهِ قدرت، شاید برای زنان لذت بخش باشه اما نه تنها هیچ کمکی نمیکنه بلکه به این تضاد و شکاف بین جنسیت تداوم میبخشه.
زن همچنین باید یاد بگیره که متعلقاتی که بهش چسبیده رو رها کنه تا به تعالی برسه و جایگاه واقعی خودش رو پیدا کنه. بعضی از زنان میخوان اون امنیتی که منفعل بودن براشون ایجاد میکنه رو حفظ کنن. اما اگه زن بخواد که از این بند "جنس دوم بودن" فراتر بره، باید این حاشیه امنیت رو رها کنه و موضع شجاعانه تر، جدید و فعالی رو برای خودش انتخاب کنه.
مهمتر از همه اینه که، هم زن و همه جامعه به این درک برسه که این نقش تعریف شده برای زنان، صرفا یه نوع ساختار اجتماعیه و زن بودن به معنای امروز، یه هویت ذاتی نیست بلکه چیزیه که جامعه ما رو به اون تبدیل میکنه. اگه قراره به برابری برسیم، لازمه که این ساختار منفعلانه رو درک کنه و نسبت بهش آگاه بشه تا بتونه ازش گذر کنه. برای انجام این کار، زن باید همون اخلاق کاری و شجاعتی که از مرد انتظار داره رو از خودش بخواد.
ولی اینم در نظر داشته باشید که زن به تنهایی نمیتونه تمام این ساختارهارو تغییر بده، کل جامعه باید تغییر کنه تا آزادی زن محقق بشه. یعنی چی؟ یعنی قانون باید از حقوق زنان حمایت کنه. مثلا باید دسترسی قانونی به اقلام کنترل بارداری به زن داده بشه و در صورت لزومِ سقط جنین، این امکان رو بهش بده. بدن زن مال خودشه و تنها خودش میدونه که چی براش بهتره.
خدمات رایگان مراقبت از کودک و مرخصی استحقاقی هم باید برای زنان در دسترس باشه تا اون دسته از زنانی که قصد بچه دار شدن دارن، مجبور نباشن به خاطر تداوم نسل بشر، رایگان کار کنن. در آخر، برای اینکه جامعه به برابری جنسیتی برسه، هم زن و هم مرد باید عمیقا به این برابری باور داشته باشند.
---------------------------
هیچ کسی زن به دنیا نمیاد. زن بودن چیزیه که شما بهش تبدیل میشید. زن بودن قبل از اینکه یه مقوله ی بیولوژیکی و زیستی باشه، زاده ی تاریخ و مذهب و اسطوره هاییه که دائما توسط نیروی اجتماعی مردانه بازتولید میشه. برای آزاد شدن زنان بند تمام نابرابری ها، همه ما باید بدونیم که زن بودن، چیزی بیشتر از یه ساختار اجتماعی نیست!
خلاصه صوتی کتاب جنس دوم
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب جنس دوم و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید