0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب مغز اجتماعی

نویسنده:‌ متیو لیبرمن

دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتاب های توسعه فردی کتاب های روانشناسی

مغزِ ما انسانها جوری طراحی شده تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم. روانشناسِ برجسته، آقای متیو لیبرمن، توی این کتاب سری زده به آخرین تحقیقاتِ علمِ عصب‌شناسی درباره‌ی زندگیِ اجتماعیِ انسان. توی این خلاصه‌کتاب با تأکید بر اینکه نیازِ انسان به ارتباط یه نیازِ اساسیه، میخوایم ببینیم تکامل چه طور باعث شده ما از پسِ شرایطِ پیچیده‌ی اجتماعی بربیایم. کتابِ مغزِ اجتماعی، پر از آزمایشهای دسته‌اولیه که آقای لیبرمن شخصاً توی آزمایشگاهِ خودش انجام داده، و ثابت میکنه که معاشرت با دیگران اصلی‌ترین محرک و انگیزه توی زندگی‌های ماست.

خلاصه متنی رایگان کتاب مغز اجتماعی

اگه میخواید به اهمیتِ اجتماعی بودن پی ببرید، با ما همراه باشید

چه چیزی هویتِ شما رو تشکیل میده؟ اولین پاسخی که به ذهن میاد «خویشتن»ه؛ یعنی مجموعه‌ای از اولویت‌ها، دیدگاهها و آرزوها که شخصیتِ ما رو شکل میدن و از دیگران متمایزمون میکنن. پاسخِ مقبولی به نظر میاد، اما آیا درسته؟

این یکی از سؤالاتیه که آقای لیبرمن توی کتابِ «مغزِ اجتماعی» بهش جواب میده. ایشون با تحقیقات و بررسی‌های خلاقانه‌ی خودش و با استناد به جدیدترین شواهدِ عصب‌شناختی، به یه نتیجه‌ی کمابیش متفاوت میرسه. چیزی که واقعاً ما رو چه به لحاظِ ژنتیکی و چه به لحاظِ فرهنگی تعریف میکنه، «اجتماعی بودنِ» ماست.

تمایلِ ما به ارتباط با دیگران، و بیرون اومدن از کنجِ عزلت و جزیره‌ی تنهایی، از همون بدوِ تولد در ما نهادینه شده. یا بذارید اینجوری بگیم: تواناییِ تفکرِ اجتماعی و خوندنِ ذهنِ افراد یکی از ابتدایی‌ترین و در عینِ حال مهمترین جنبه‌های رشدِ ماست. از همه مهمتر اینکه این توانایی بهترین گزینه برای خوشبختی، شادی و موفقیتِ ماست.

اگه با ما همراه باشید به این چندتا سؤالم جواب میدیم:

چرا اونقدی که انجامِ کارهای خیر و انسان‌دوستانه ما رو خوشحال میکنه، افزایشِ حقوق خوشحالمون نمیکنه؟

چطور میتونیم نیتها و خواسته‌های دیگران رو بخونیم؟

و چرا خویشتن‌داری یکی از مهمترین فاکتورهای اجتماعیه؟

مغزِ ما انسانها ذاتاً میلِ به تفکرِ اجتماعی داره

سالِ 1977 دانشمندی به اسمِ گوردون شولمن (Gordon Schulman) و همکاراش، یه مقاله‌ی علمی منتشر کردن که یه پرسشِ غیرمعمول رو درباره‌ی مغزِ بشر مطرح کرده بود. این سؤال این بود: زمانهایی که مغز مشغولِ انجامِ هیچ کاری نیست، دقیقاً چیکار میکنه؟ پاسخ حیرت‌آور بود. وقتی که ما مشغولِ استراحتیم،‌ بخشی از مغز به نامِ «شبکه‌ی پیش‌فرض» واردِ عمل میشه. 

برای توضیح بیشتر، باید از مفهومِ تفکرِ اجتماعی استفاده کنیم. وقتی که ما ذهنمون درگیر نیست و بیکاره، معمولاً به جایگاهِ خودمون در جامعه و روابط‌مون با مردمِ دیگه فکر میکنیم. دانشمندا اسمِ اینو ادراکِ اجتماعی گذاشته‌ن. تحقیقات نشون میده که هربار که این افکار در ما شکل میگیره، همون ناحیه‌ی خاص از مغز فعال میشه، و معناش اینه که ذهنِ انسان مجهز به ابزارِ خاصیه که برای درکِ مسائلِ اجتماعی به کمک‌مون میاد.

به گفته‌ی نویسنده، شبکه‌ی پیش‌فرض که در نتیجه‌ی تکامل یا فرگشت به وجود اومده، ما رو ترغیب میکنه تا در اوقاتِ فراغتمون روی تعاملاتِ اجتماعی‌مون فکر کنیم. مثلاً توی نوزادا، شبکه‌ی پیش‌فرضشون خیلی قبلتر از اینکه به دنیای پیرامونشون آگاهانه فکر کنن فعاله.

بنابراین ما بخشِ خیلی خیلی زیادی از زمانمون رو صرفِ تفکر درباره‌ی روابط و تعاملاتِ اجتماعی میکنیم. طبقِ یکی از مقاله‌ها که سالِ 1997 توی نشریه‌ی هیومن نیچر (Human Nature) منتشر شده، ما 70 درصدِ این زمان رو مستقیماً صرفِ فکر کردن درباره‌ی مسائلِ اجتماعی میکنیم. اگه بخوایم یه تخمینِ محافظه‌کارانه بزنیم، از 15 ساعتی که در طولِ روز بیداریم، شبکه‌ی پیش‌فرضِ ما حداقل 20 درصدشو مشغولِ فعالیته و این یعنی در طولِ روز ما 3 ساعت رو صرفِ تفکرِ اجتماعی میکنیم.

حالا اینو بذارید کنارِ ادعای مشهورِ مالکوم گِلَدوِل (Malcolm Gladwell) که توی کتابش به اسمِ «استثنایی‌ها» میگه ما توی هر زمینه‌ای، باید 10 هزار ساعت تمرین کنیم تا متخصص بشیم. این معناش اینه که همه‌ی ما انسانها توی سنِ 10 سالگی یه متخصصِ‌ کارکشته توی زمینه‌ی زندگیِ اجتماعی هستیم!

---------------------------------------

مغزِ‌ انسان به طورِ طبیعی انسان رو به ارتباطِ اجتماعی تشویق میکنه، برای همینه که دردهای اجتماعی اینقدر دردناکن.

مغزِ بشر یه ماشینِ پیچیده‌ست که ایده‌های شگفت‌انگیزی تولید میکنه. ولی رسیدن به این مرحله‌ی اعجازانگیز زمان میبره، و اگه ذهن از همون اول، رشدش کامل باشه، اساساً تولدِ نوزاد غیرممکن میشه. ما با یه مغزِ نارس واردِ این دنیا میشیم و برای اینکه مغزمون درست رشد کنه، نیاز به مراقبتهای دورانِ طفولیت داریم. برای همینه که نیازهای اجتماعی اینقدر مهمن.

نوزاد قادر نیست از خودش مراقبت کنه. ما توی دورانِ نوزادی و کودکی، برای زنده موندن فقط به آب و غذا نیاز نداریم. به یکی هم نیاز داریم تا اونا رو برامون تأمین کنه. بنابراین، مهمترین نیازِ هر انسانی، نیاز به مراقبته. خوشبختانه، همه‌ی پستاندارا برای اینکه این نیازِ خودشون رو در بچگی تأمین کنن یه روشِ‌ هوشمندانه دارن: هروقت که احساس کردن ارتباطشون با مراقب یا سرپرستشون داره به خطر میفته، شروع میکنن به گریه و زاری.

اینو یه روانشناس به اسمِ جان بول‌بای (John Bowlby) هم ثابت کرده. ایشون در دهه‌ی 1950 نشون داد که انسانها یه سیستمِ مادرزادی دارن که دوری و نزدیکیِ مراقبهاشو نظاره میکنه و وقتی زیاد دور بشن زنگِ خطرو به صدا درمیاره و ما شروع میکنیم به گریه کردن. در مقابل، بزرگسالها هم این سیگنالها رو به طورِ طبیعی دریافت میکنن. برای همینه که شنیدنِ صدای گریه‌‌ی بچه‌هامون اینقدر برامون دردناکه و ما رو وامیداره تا برای کم کردنِ احساسِ خطرشون کاری انجام بدیم.

به عبارتِ دیگه بخوایم بگیم، نیازهای اجتماعی برای نوعِ بشر بسیار اساسی‌ محسوب میشن. به همین دلیلم هست که مغزِ ما دردهای اجتماعی رو درست مثلِ دردهای جسمانی تجربه میکنه. لیبرمن، سالِ 2001، به همراهِ یکی از همکاراش، یه آزمایش انجام دادن. اونا با استفاده از اسکنرِ FMRI موفق شدن مغزِ شرکت‌کننده‌ها رو موقعی که مشغولِ یه بازیِ کامپیوتری به اسمِ سایبربال (Cyberball) بودن، مورد تحلیل قرار بدن.

این بازی خیلی ساده بود. بازیکنها باید یه توپ رو بینِ خودشون پاس‌کاری میکردن. چیزی که شرکت‌کننده‌ها نمیدونستن این بود که بازیکنای مقابلشون آواتارهایی بودن که عمداً اینجوری طراحی شده بودن که وقتی توپ دستشون رسید، دیگه به شرکت‌کننده پاسش ندن و از یه جا به بعد کلاً شرکت‌کننده رو نادیده بگیرن و فقط بینِ خودشون پاسکاری کنن. این اتفاق واکنشِ احساسیِ بسیار شدیدی رو در شرکت‌کننده‌های این آزمایش برمی‌انگیخت. بعدها توی یکی از مصاحبه‌ها، شرکت‌کننده‌ها گفته بودن که این تجربه اونا رو ناراحت و عصبانی کرده بود.

پژوهشگرا بعد از این آزمایش، داده‌های اسکنِ FMRI رو با داده‌هایی که توی یه تحقیقاتِ دیگه از دردِ جسمانی به دست اومده بود با هم مقایسه کردن. نتیجه این بود که دردِ اجتماعی و دردِ جسمانی بسیار شبیهِ همن و هردوشون باعثِ افزایشِ‌ فعالیتهای یه ناحیه از مغز میشن به اسمِ DACC یا قشرِ سینگولیتِ قُدامیِ‌ عقبی.

---------------------------------

تواناییِ درکِ افکار و احساساتِ دیگران، به ما توی روابطِ اجتماعی کمک میکنه

همکارِ دلخواهِ شما چجور همکاریه؟ به احتمالِ زیاد شخصیه که شما و رفتارهاتون رو درک کنه بدونِ اینکه حتی لازم باشه لب تر کنید. خوشبختانه، این خواسته فقط در حدِ خیالبافی نیست و انسانها میتونن ذهنِ همدیگه رو بخونن، حالا یکی کمتر یکی بیشتر.

این توانایی برمیگرده به نوعِ طراحیِ ما. مغزِ انسان جوری طراحی شده که بتونیم هرجا نگاه میکنیم، ذهنهای فعالی رو با نیتهای مشخصی ببینیم. تواناییِ تشخیصِ افکاری که پشتِ رفتارِ انسانها پنهانه، همون چیزیه که دانشمندا بهش«تئوریِ ذهن» میگن. ما با استفاده از این توانایی، میتونیم ذهنیت‌یابی کنیم. مثلاً وقتی برای یه تاکسی دست تکون میدید تا براتون توقف کنه، راننده‌ با استفاده از ذهنیت‌یابی منظورِ شما رو میفهمه و میدونه که شما همینجور بیخود دستتونو توی هوا تکون نمیدید.

البته ذهنیت‌یابیِ ما فقط محدود به آدما نیست و هرچیزی که فکر کنیم دارای ذهن و ذهنیته دنبالِ انگیزه‌هاش میریم. یه روانشناسِ اتریشی به اسمِ فریتز هیدر (Fritz Heider) توی یکی از تحقیقاتش، به شرکت‌کننده‌ها یه انیمیشنِ کوتاه از دوتا مثلث و یه دایره نشون داد که مشغولِ حرکت بودن، و بعد ازشون خواست تا درباره‌ی چیزی که دیدن صحبت کنن. شرکت‌کننده‌ها داستانهای احساسیِ مفصلی سرِ هم میکردن. مثلاً از نظرِ بعضیاشون، یکی از مثلثها قلدر و زورگو بود. یا ‌یه عده دیگه‌شون میگفتن این مثلث عاشقِ دایره شده!

این نشون میده که فرایندِ ذهنیت‌یابی چقدر پیچیده‌ست. با این حال، یادگیریِ این فرایند زمان‌بره. این اون چیزیه که توی پژوهشی به اسمِ آزمایشِ سالی-آن (Sally–Anne) که توی دهه‌ی 1980 انجام شد، به وضوح ثابت شده. محققا از چندتا بچه خواستن تا یه نمایشِ خیمه‌شب‌بازی رو تماشا کنن که دوتا عروسکِ خیمه‌شب‌بازی به اسمِ سالی و آن توی اون نقش‌آفرینی میکردن. توی این نمایش، سالی یه تیله رو توی یه سبد میندازه و میره. بعد آن واردِ صحنه میشه و تیله رو توی یه جعبه میذاره. وقتی سالی برمیگرده، عواملِ آزمایش از بچه‌ها میپرسن: الآن سالی کجا دنبالِ تیله میگرده؟

بچه‌های سه ساله بدون استثناء یه دیدگاهِ خودمحورانه داشتن و خیال میکردن سالی همون چیزی رو میدونه که اونا میدونن: یعنی میدونه که تیله داخلِ اون جعبه‌ست. ولی بچه‌های پنج‌ساله معلوم بود که تواناییِ ذهنیت‌یابی‌شون بیشتر رشد کرده. این باعث شده بود متوجهِ این واقعیت باشن که دیگران ممکنه متفاوت فکر کنن و اون فکر چه بسا اشتباه باشه. در نتیجه، پیش‌بینی‌شون واقع‌انگارانه‌تر بود و  میگفتن سالی توی سبد دنبالِ تیله میگرده.

--------------------------------

حسِ هویت باعث میشه ما با گروههای اجتماعی ارتباط و سازگاری پیدا کنیم

ما معمولاً درونِ خودمون رو یه حریمِ امن میدونیم که عمیقترین و خصوصی‌ترین افکار و آرزوهامون اونجان، و شناختِ این افکار و آرزوها به ما کمک میکنه تا حسِ هویت پیدا کنیم و بفهمیم دقیقاً تو زندگی چی میخوایم. ولی آیا این بینش درسته؟

نه زیاد. «خود» بیشتر شبیهِ یه اسبِ‌ تروجانه که دنیای اجتماع رو دزدکی واردِ شخصیت‌مون میکنه، شخصیتی که به خیالِ خودمون مستقل از دنیای بیرونه. یه نگاه به باورهای رایج اما بی‌پایه‌و‌اساس‌ بندازید. مثلاً این باور که رنگِ آبی مخصوصِ پسرهاست و رنگِ صورتی مخصوصِ دخترها، یه حرفِ کاملاً من‌درآوردیه، ولی با این‌حال، خیلی از مردم بهش اعتقاد دارن. احساس میکنن درسته، همین. درصورتی که کافیه به مجله‌های تجاریِ اوایلِ قرنِ بیستم نگاهی بندازید تا متوجه بشید چیزی که تبلیغ میکردن دقیقاً‌ خلافِ این باورِ‌ متداول بوده، یعنی لباسهای صورتی برای پسرا و لباسهای آبی برای دخترا.

با این حال، این تغییری که طیِ یک قرنِ اخیر، توی دیدگاهِ مردم به وجود اومد به این خاطر نبود که همه‌ی مردم اومدن دیدگاههاشونو سبک‌سنگین کردن و به یه نتیجه‌ی واحد رسیدن. اکثرِ اونا بدونِ اوینکه خودشون بدونن، طرزِ تفکرشون رو با دیدگاهِ‌ اکثریت وفق دادن. تعجبی هم نداره. بالاخره همرنگِ جماعت شدن خیلی آسونتر از شنا برخلافِ جهتِ آبه.

این نشون میده که رفتارِ اجتماعی بخشی از طراحیِ ماست، و مغز بدونِ اینکه حتی خودمون متوجه باشیم، حواسش بهش هست. منشأِ این رفتار مربوط به یه بخش از مغزه به اسمِ قشرِ پیش‌پیشانیِ پشتی‌-میانی یا به اختصار: MPFC. این همون قسمتی از مغزه که وقتی ما درباره‌ی خودمون یا طرزِ فکرِ دیگران درموردِ خودمون صحبت میکنیم، فعال میشه. شبیهِ یه بزرگراهِ عصبیه که ماشینهاش، ارزشها و باورهایی‌ان که مستقیم یا غیرمستقیم رومون تأثیرگذارن.

لیبرمن و یکی از همکاراش در سالِ 2010 آزمایشی انجام دادن که سازوکارِ این فرایند رو نشون میداد. توی این تحقیقات از دانشجوهای دانشگاهِ کالیفرنیا درباره‌ی مصرفِ کرمِ ضد‌آفتاب سؤالاتی پرسیدن. بعد اسکنرِ FMRI رو بهشون وصل کردن و بهشون یه تبلیغ از کرمِ ضد‌آفتاب نشون دادن. بعد ازشون پرسیدن آیا در آینده قصد دارن از ضدِ آفتاب استفاده کنن یا نه. جوابها متفاوت بود و تحقیقاتِ تکمیلی نشون داد که بینِ پاسخی که اون روز داده بودن و عملشون ارتباطِ چندانی وجود نداشته.

یکی از یافته‌های چشمگیرِ این تحقیقات این بود که دانشجوهایی که ناحیه‌ی MPFCشون در هنگامِ تماشای تبلیغات فعالتر بود، مصرفِ کرمِ ضدِآفتابشون هم بیشتر از بقیه افزایش پیدا کرد.

تواناییِ خویشتن‌داری فقط به نفعِ خودمون نیست. برای انسجامِ جامعه هم مفیده

تصور کنید به گروهی از بچه‌های پنج،‌ شیش ساله دوتا گزینه پیشنهاد بدن: یکی اینکه همین الآن یدونه شکلات بگیرن، یکی هم اینکه الآن جلوی شکم‌شونو بگیرن تا بعداً دوتا شکلات گیرشون بیاد. فکر میکنید چندتاشون گزینه‌ی دوم رو انتخاب کنن؟

روان‌شناسی به اسمِ والتر میشل در دهه‌ی 1970 با انجامِ آزمایشی دقیقاً‌ شبیهِ همینی که گفتیم، دنبالِ جوابِ این سؤال رفت. جواب این بود: کمتر از یک سومِ بچه‌ها تونستن پا روی هوسِ آنی‌شون بذارن تا دوتا شکلات گیرشون بیاد. تحقیقاتِ بعدی نشون داد همون دسته‌ ای که تونسته بودن دربرابرِ این وسوسه مقاومت کنن، نه تنها به جای یه شکلات،‌ دوتا گیرشون اومد، بلکه در بزرگسالی هم توی آزمونِ استعداد تحصیلی عملکردِ بهتری نسبت به همسالای شکموترشون به نمایش گذاشتن. طبقِ این تحقیقات، سلامتی و درآمدِ بیشتر هم با خویشتن‌داری درارتباطه.

منظور از خویشتن‌داری، تواناییِ مقاومت دربرابرِ هوسها و وسوسه‌هاست. البته خویشتن‌داری همیشه یه موهبتِ خدادادی نیست و بعضی وقتا به تشویق و تحریکِ محیطِ اطراف ایجاد میشه. جرمی بنتام (Jeremy Bentham)، فیلسوفِ انگلیسی، مفهومِ مشهوری رو مطرح کرد به اسمِ ساختارِ «سراسربین». این اصطلاح اشاره به یه ساختمونِ حلقه‌ای شکل داره که سلولها و اتاقهاش دور تا دورِ یه برجِ مرکزی شکل گرفته‌ن و از درونِ این برج، تمامِ ساکنینِ ساختمون، چه زندانی باشن چه دانشجو چه بیمار، قابلِ مشاهده‌ان، ولی اونا نمیتونن درونِ این برجِ مرکزی رو ببینن.

نکته‌ی کلیدی توی این طراحی اینه که هیچ‌کدوم از ساکنینِ این ساختمون نمیدونن که آیا واقعاً تحتِ نظارتن یا نه. بنتام میگه: صِرفِ احتمالِ اینکه تحتِ نظارت باشیم باعث میشه رفتارِ ما تغییر کنه و خویشتن‌داری و تبعیت و قانون‌مداریِ بیشتری از خودمون نشون بدیم. هرچند در واقعیت هیچ ساختمونِ سراسربینی ساخته نشد، اما در صحتِ‌ این اصل تردیدی نیست. توی یکی از تحقیقات معلوم شد که صِرفِ نصبِ چند تصویرِ بزرگ از چشمِ انسان روی دیوارهای کافه‌تریا، باعث شده ریختنِ آشغال در این مکان تا 50 درصد کاهش پیدا کنه!

البته خویشتن‌داری فقط متوجهِ خودِ فرد نیست. ماها هرقدر روی خودمون کنترلِ بیشتری داشته باشیم، برای جامعه‌ی خودمون هم مفیدتریم. نمونه‌ش سیگار کشیدنه. هرچند پُک زدن به سیگار در کوتاه‌مدت به آدمای سیگاری حسِ خوبی میده، ولی در بلندمدت، چیزی که بیشتر به نفعشونه، ترکِ سیگاره. از طرفِ دیگه، جامعه نمیتونه دردِ ترکِ نیکوتین رو متوجه بشه. بنابراین، ترکِ سیگار فایده‌ی کوتاه‌مدتِ چندانی برای جامعه نداره. اما در بلندمدت، جامعه از وجودِ افرادی بهره‌مند میشه که عمرِ طولانی‌تری دارن. پس خویشتن‌داری یه رفتارِ ارزشمنده، هم برای شخص و هم برای جامعه.

----------------------------------------

عواملِ اجتماعی میتونن خوشبختیِ ما رو در زندگیِ روزمره، و بازدهیِ ما رو در محیطِ کار افزایش بدن

این جمله‌ی معروف رو همه‌مون شنیدیم که «خوشبختی رو با پول نمیشه خرید» کمتر کسی هست که با این حرف مخالف باشه، ولی در عمل باز هم جوری رفتار میکنیم که انگار مهمترین مسائلِ زندگیِ شخصی و کاری‌مون با پول و ثروت حل میشه. ولی آیا جایگزینِ بهتری هم هست؟

بله. یکی از راهکارهاش اینه که اگه می‌خوایم حسِ خوشبختی و رفاهِ بیشتری داشته باشیم، باید روی عواملِ اجتماعی تمرکز کنیم. این حرف اونقدرا که به نظر میاد تئوری نیست. رابطه‌ی بینِ زندگیِ اجتماعی و احساسِ رضایت اونقدر مهمه که اقتصاد‌دانها معمولاً اون رو در رأسِ تحقیقاتِ خودشون جا میدن.

پژوهشها یکی بعد از دیگری نشون میده که چیزایی مثلِ ازدواج کردن یا انجامِ کارهای خیر تأثیرِ بسیارزیادی توی شادی و رضایتِ ما دارن. سالِ 2008 گزارشی منتشر شد که این عواملِ اجتماعی رو با اعداد و ارقامِ ملموس بیان میکرد. نتیجه‌ای که این گزارش گرفته بود خیره‌کننده بود: انجامِ فعالیتهای داوطلبانه و خیرخواهانه حداقل یک بار در هفته، چنان حسِ رضایتی در شما به وجود میاره که انگار درآمدتون در طولِ سال از 20 هزار دلار به 75 هزار دلار افزایش پیدا کرده!

این یافته‌های تحقیقاتی نشون‌دهنده‌ی اهمیتِ زیادِ اجتماعی بودنه، پدیده‌ای که متأسفانه داره کمرنگ میشه. توی نظرسنجی‌یی که برای اولین بار سالِ 1985 انجام شد، از پاسخ‌دهنده‌ها خواستن کسایی رو که توی 6 ماهِ اخیر باهاشون مکالمه‌ی مهمی داشتنو فهرست کنن. اکثراً سه نفرو اسم بردن. همین نظرسنجی رو سالِ 2004 تکرار کردن. اینبار اکثرِ پاسخ‌دهنده‌ها عنوان کردن که توی نیم‌سالِ گذشته هیچ گفت‌وگوی عمیق یا مهمی نداشته‌ن.

انگیزه‌های اجتماعی فقط باعثِ رضایت در زندگیِ شخصی‌مون نمیشه. بلکه توی محیطِ کار هم عاملِ مهمی برای موفقیتِ ماست.  عجیب اینجاست که خیلی از شرکتها هنوزم برای عملکردِ بهترِ کارکناشون به انگیزه‌های مالی اکتفا میکنن، در حالی که تمامِ شواهد حاکی از اینه که انگیزه‌های اجتماعی خیلی تأثیرگذارترن.

این گزاره رو اقتصاددانی به اسمِ ایان لارکین (Ian Larkin) توی یه مقاله ثابت کرد. لارکین توی این مقاله طرحِ تشویقیِ یکی از شرکتهای فروشِ نرم‌افزار رو بررسی کرده بود. این طرح خیلی ساده بود: هر سال به نیروهایی که بهترین عملکرد رو داشتن، علاوه بر باقیِ مزایا، یه ستاره‌ی طلایی هم میدادن که توی سوابق و روی کارتِ ویزیت‌شون درج میشد. 

ولی با همه‌ی سادگیش، جوری توی کارکنای شرکت انگیزه ایجاد کرد که 68 درصدشون، زودتر از موعد قراردادهای فروششون رو بستن تا اعتبارِ خودشون رو بالا ببرن. اگه این افراد به این طرح واکنشی نشون نمیدادن و قراردادهای فروششون رو توی سه‌ماهه‌ی جاری میبستن، 27 هزار دلار بیشتر درآمد داشتن. ولی به قولِ یکی از کارکنای این شرکت، ستاره‌ی طلایی که نمادِ قدردانی و تأییدِ اجتماعی بود، بیشتر از این مبلغ ارزش داشت.

به طورِ خلاصه باید بگیم: فرایندِ تکامل جوری ما رو شکل داده که مسائلِ اجتماعی رو در اولویت قرار بدیم. فهمِ این نکته باعث میشه از خودمون، از انگیزه‌هامون و از رفتارمون درکِ بهتری داشته باشیم.


خلاصه صوتی کتاب مغز اجتماعی

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب مغز اجتماعی و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب مغز اجتماعی »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...