0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب نوآفرینی

نویسنده: آدام گرانت

دسته بندی: کتاب های بهره‌وری کتاب های موفقیت کتاب های کارآفرینی کتاب های بازاریابی و فروش کتاب های مدیریت و رهبری

به نظرتون کارآفرین‌های معروفی که گوشه و کنار اسمشون رو می‌شنویم چجور شخصیت‌هایی داشتن؟ چه ویژگی‌هایی باعث می‌شه که یه نفر خودش رو از بقیه آدما جدا کنه و یه مسیر جدید رو بره؟ اصلا چطور می‌شه اونقد خلاق و با جسارت بود که پا توی همچین راهی گذاشت؟ آدام گرانت توی کتاب نوآفرینی دنبال جواب این سوالا رفته. اگه شما هم هنوز قبل خواب رویای کارآفرینی می‌بینید یا حداقل جواب این سوالا کنجکاوتون می‌کنه پس این کتاب رو از دست ندین.

خلاصه متنی رایگان کتاب نوآفرینی

آدام کتاب رو با یه جمله شروع می‌کنه. اینکه برای رسیدن به موفقیت دو تا راه بیشتر وجود نداره. محافظه کار بودن، و نو آفرینی. محافظه کار بودن یعنی توی مسیر مورد قبول جامعه دنبال جمعیت رفتن و توی چشم نبودن. ولی نو آفرینی یعنی رفتن توی مسیری که کمتر کسی توش قدم گذاشته و دنبال کردن ایده‌های بکری که شاید اکثریت از اونا استقبال نکنن اما در نهایت به جاهای خوبی می‌رسن.

اینکه یه نفر محافظه کار باشه اشکالی نداره ولی اگه شما می‌خواین که یه رهبر باشید، اگه می‌خواین این دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنید، باید راهی پیدا کنید تا نو آفرین باشید. حالا شاید با خودتون بگید که بابا من اونقدی ادم خلاقی نیستم یا دل و جراتش رو ندارم که خلاف مسیر بقیه حرکت کنم اما جالبه آدام می‌گه بعد از سال‌ها مطالعه و تعامل با افرادِ نو آفرین، به این نتیجه رسیده که تجربه‌های درونی‌ اونها فرقی با ما ادم‌های معمولی نداشته. اونا هم مثل ما همین حس ترس و تردید رو تجربه می‌کنن، چیزی که اونا رو متفاوت می‌کنه اینه که اونا در هر صورت قدمشون رو بر می‌دارن چون اونا توی قلبشون باور دارن که شکست خورن افسوس کمتری با خودش داره تا اصلا تلاش نکردن.

برای حرکت به سمت نو آفرینی شما نیاز دارید که خلاقیت خودتون رو قدرتمند کنید. توی کتاب نوآفرینی،آدام گرانت ۵ تا اصل رو توضیح می‌ده که هر کسی می‌تونه از اونا برای تقویت خلاقیتش استفاده کنه. اون پنج‌تا اصل اینان:

۱.پیشفرض‌ها رو مورد سوال قرار بده
۲.از نقاط ضعفت مراقبت کن
۳.مهارت بدست بیار و اونو گسترش بده
۴.تبدیل به یه ماشین ایده شو
و در آخر
۵. از قصد تنبلی کن!
--------------------------------------------------------
یک اقتصاد دان به اسم مایکل هازمن، داده‌های مرتبط با ۳۰۰۰۰ اپراتور خدمات مشتریان توی یه مرکز تماس رو مورد بررسی قرار داد و چیز جالبی بدست اورد. اون فهمید اپراتورهایی که از مرورگرهای فایرفاکس و کروم استفاده می کردن، رضایت بیشتری از شغلشون داشتن، مشتریاشون از اونا راضی‌تر بودن و مدت زمان بیشتری رو توی شغلشون می‌موندن، همینطور کمتر پیش میومد که توی محل کار غیبت کنن. اما چطور ممکنه که انتخاب یه مرورگر انقد توی یه شغل تاثیرگذار باشه و رضایت از شغل رو هم افزایش بده؟ خب، اینکه شما کاربر کروم یا فایرفاکس باشید یعنی اینکه شما به صورت خودکار ادمی هستین که می‌خواین توی پیشفرض یه چیز تغییر بدین. شما چه یه ویندوز جلوتون باشه یا سیستم مک، با یه مرورگر پیشفرض نصب شده روی اونا طرفید، یعنی ویندوز اکسپلورر یا سافاری روی مک. همین عمل ساده یعنی قبول نکردن تنظیمات پیشفرض نشونه‌ای بود از اینکه چطور اون دسته به موقعیت شغلیشون به طور متفاوتی نگاه می‌کردن.
آدام می‌گه که نشونه نوافرینی، پس زدن پیشفرض‌ها و جستجو برای گزینه‌های بهتر دیگه‌ست. می‌گه بیشتر از یک دهه به مطالعه این موضوع گذرونده و ماجرا به مراتب از اون چیزی که ما فک می‌کنیم ساده‌تره. همه چیز با کنجکاوی شروع می‌شه، به فک کردن به اینکه چرا پیشفرض‌ها وجود دارن. ادام میگه وقتی به یاد بیارید که قوانین و سیستم‌ها توسط خود ادم‌ها طراحی شدن، براتون عادی می‌شه که اونا وحی منزل نیستن پس شروع می‌کنید به فک کردن به اینکه چطور می‌تونن تغییر کنن و بهتر بشن.
-----------------------------------------------------
دومین قدم برای پیدا کردن اون جنبه ی خلاق و نوآفرین شما، محافظت کردن از نقطه ضعفتونه. وقتی که کلمه کارافرین رو می‌شنوید چه چیزی به ذهنتون میاد؟ مثلا من ممکنه کارافرین‌ها به نظرم ادم‌های یاغی و ریسک پذیری بیان که خلاف موج شنا می‌کنن و بیرون از صف وای می‌ستن. انگار کلمه کارافرین اصلا یعنی کسی که با خودش ریسک رو حمل می‌کنه. حالا فک می‌کنید نتیجه یه بررسی ۱۴ ساله که ۵۰۰۰ کارافرین رو مورد مطالعه قرار داده چی بوده؟ کارافرین‌های متفاوتی که بعضی‌هاشون اهل ریسک کردن بودن و بعضی‌هاشون آدم‌های ریسک گریز. فک می‌کنید کدوم دسته در اخر موفق تر بودن؟ ریسک پذیرها یا ریسک گریزها؟ خب مطالعه نشون داد که کارافرین‌هایی که کارشون رو نگه داشته بودن و از نقطه ضعیف زندگیشون مراقبت می‌کردن، ۳۳ درصد نسبت به کسایی که شغلشون رو ول کرده بودن شانس بیشتری داشتن که از شکست فرار کنن. در واقع تعداد زیادی از کارافرینان مطرحی که امروز ما می‌شناسیم توی نقطه شروع تصمیم گرفتن که شغلشون رو به عنوان نقطه امن زندگیشون همزمان با دنبال کردن ایده‌هایی که داشتن حفظ کنن.

بیل گیتس مثلا، که احتمالا شما اونو به عنوان کسی که از هاروارد انصراف داد و مایرکروسافت رو را انداخت بشناسید اما ادام می‌که گیتس تا یک سال بعد از فروش اولین نرم افزارش حتی از دانشگاه انصراف نداده بود و درخواست مرخصی داده بود تا بتونه از امکانات دانشگاه استفاده کنه و توی این مدت هم از خانواده‌ش کمک خرج زندگیشو می‌گرفت.

سازنده‌های گوگل، الگوریتم جستجو رو توی سال ۱۹۹۶ داشتن، اما اونا تحصیلاتشون توی دانشگاه استنفورد رو تا ۱۹۹۸ ول نکردن. اونا می‌گن که تقریبا نتونستن گوگل رو شروع کنن چون ترس اینو داشتن که از تحصیلاتشون توی دوره دکترا باز بمونن!

هنری فورد، تا دو سال بعد از اختراع  کاربراتور  هنوز برای توماس ادیسون کار می‌کرد، در حالیکه اختراعی کرده بود که می‌تونست باهاش کسب و کار خودش رو شروع کنه. با این حال ترجیح داد که محتاط رفتار کنه.
حالا سوال اینجاست که چرا این ادم‌های به اصطلاح اهل ریسک، تا این حد ریسک گریز بودن؟
نکته اینجاست که موفقیت اونا در گرو اطمینان خاطری بود که گوشه ذهنشون ‌داشتن. یعنی در حالیکه ذهنشون آزادنه مشغول کشف و اکتشاف بود همزمان خیالشون هم راحت بود که اگه موفق نشن یه گوشه امنی برای زندگی خودشون دارن.
آدام می‌گه درسته ما باید  از خطر استقبال کنیم اما همزمان باید محتاط بودن رو هم از سمت دیگه در نظر بگیریم. من به خودم، با کمترین میزان «احتیاج داشتن» می‌تونم اجازه بدم که خلاق باشم.  با لپ تاپت، یه تعدادی کتاب یه سقف بالای سرت و پول کافی برای غذا می‌تونی راضی باشی. مطمئنا ممکنه دلت چیزای بیشتری بخواد ولی واقعا به اون چیزا نیاز نداری، از طرفی سعی ‌کن وقتی که یه پروژه خلاق رو شروع می‌کنی، پس اندازت بیشتر از حد نیازت باشه تا نگران وضعیت اقتصادیت نباشی. این بهت اجازه می‌ده که ذهنت رو کاملا ازادانه روی پروژه‌ای که جلوت می‌ذاری متمرکز کنی.
-------------------------------------------------------------
خب، قدم بعدی بدست اوردن مهارته. اما همزمان باید یاد بگیری که دیدت رو هم گسترش بدی. خلاق بودن به معنی داشتن توانایی تشخیص دادن الگوها و ترکیب کردن چیزهای به صورت‌های جدیده. برای این کار ما نیاز داریم که به حسس ششم خودمون اعتماد کنیم. به سوپرکامپیوتر درونمون که کمک می‌کنه الگوها رو پیدا کنیم.

روانشناس برنده جایزه نوبل، دنیل کانمن توضیح می‌ده که حس ششم ما تنها زمانی قابل اعتماده که ما به اندازه کافی تجربه تصمیم گیری توی محیط های قابل پیشبینی رو داشته باشیم. آدام اینجا به ما مثالی از موفق نشدن توی اینکار می‌ده:

سال‌ها پیش که کمپانی سگوی Segway می‌خواست اولین اسکوترش رو بسازه، این وسط استیو جابز و جف بزوس که دو تا از بزرگ‌ترین مغزهای تکنولوژی به حساب میان تصمیم گرفتن مبلغ زیادی رو روی محصول و کمپانی اونا سرمایه گذاری کنن. سازنده اسکوترها پیش بینی کرده بود که حدود ۱۰۰۰۰ عدد اسوکتر هر هفته به فروش برسونن اما بعد از ۶ سال اونا تونستن تنها ۳۰۰۰۰ عدد بفروشن. حالا سوال اینه که چطور میشه جابز و بزوس تا این حد اشتباه کرده باشن؟

برای یه ایده نو، شرط رسیدن به موفقیت اینه که هم جدید باشه و هم کاربردی. جابز و بزوس برای تصور مفهوم کاربردی بیش از حد ثروتمند و دور از مردم عادی جامعه بودن  پس حس ششمشون اونا رو فریب داد چون اونا توی زمینه حمل و نقل متخصص نبودن و نتونستن اینده اون ایده جدید رو به درستی پیش‌بینی کنن. برای اینکه توی یه زمینه خلاق باشید نیاز دارید که تجربه خلق کردن یه چیزی توی اون فیلد رو داشته باشید مثل این مثل معروف که برای بودن توی بیزینس باید توی بیزنس باشید، تنها تعامل داشتن با اون فضایی که می‌خواید توش خلاق باشید به شما فرصت خلاق بودن رو می‌ده.
یه مطالعه نشون داد هر چه آدما مهارت و تجربه بیشتری توی یه کار بدست بیارن، نگاهشون به جهان توی اون کار بیشتر شکل و ثبات پیدا می‌کنه. برای مثال ورق بازای حرفه‌ای و باتجربه وقتی قوانین بازی عوض بشه براشون کار سخت‌تر از ورق بازای تازه کار می‌شه. همینطور وقتی یه قانون مالیاتی تغییر می‌کنه همین داستان برای حسابدارای با تجربه اتفاق می‌افته.
وقتی ما توی یه رشته مهارت بدست میاریم. یه جورایی زندانی مدل کار خودمون می‌شیم. حالا برای اینکه با این مقابله کنیم، باید حوزه‌های علاقه مون رو گسترش بدیم. یه مطالعه که همه دانشمندان برنده جایزه نوبل رو از ۱۹۰۱ تا ۲۰۰۵ با هم مقایسه کرده  نشون ميده که دانشمندایی که به هنر علاقه داشتن، شانس بیشتری برای بردن جایزه نوبل بدست آوردن. طراحی و نقاشی به شما کمک می‌کنن که ۷ برابر بیشتر شانس اینو داشته باشید که آدم خلاق و پیشرو ای بشید و جایزه نوبل ببرید. نوشتن نمایشنامه یا داستان‌های کوتاه این شانس رو ۱۲ برابر بیشتر می‌کنن و اجرا کردن و رقصیدن، شانس یک اکتشاف خلاقانه و بردن جایزه نوبل رو تا ۲۲ برابر بیشتر می‌کنن. مثلا ریچارد فایمن، یکی از بهترین فیزیکدانان عصر ما،  همزمان یه استنداپ کمدین، نوازنده سازهای کوبه‌ای، باز کننده در گاو صندوق و نقاش بود.
کسی رو دور ور نمی‌شناسید که براتون تعریف کرده باشه در طول چند سال گذشته از زمانی که آشپزی، نواختن گیتار و نوشتن منظم رو شروع کرده میزان ایده‌های خلاقی که به ذهنش می‌رسه خیلی بیشتر شده؟ بریم سراغ اصل بعدی؟
----------------------------------------------------
تبدیل به یه ماشین ایده شو!
توی دنیای خلاقیت، کمیت معادل کیفیته. شکسپیر توی بازه دو دهه ۳۷ نمایشنامه و ۱۵۷ قطعه شعر نوشت. موتزارت قبل از اینکه به ۳۵ سالگی برسه بیشتر از ۶۰۰ قطعه ساخت. انشتین مقاله‌هاش درباره نسبیت عام و خاص که جهان فیزیک رو به کلی تغییر داد رو در حالیکه نوشت که تا قبل از اون ۲۴۸ مقاله چاپ شده نه چندان مهم داشت.

آدام می‌گه که به نظر می‌رسه که رابطه‌ای بین کمیت و کیفیت وجود داره. می‌گن که اگه شما بخواین که کار بهتری انجام بدین باید میزان کمتری از اون رو انجام بدین اما به نظر می‌رسه که این حرف اشتباهه. در واقع وقتی به مبحث ایده پردازی می‌رسیم، کمیت مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به کیفیته. پس عادت کنید که ایده‌ها رو بنویسید. مثلا تمام روز می‌تونید هر چیز جالبی به ذهنتون رسید اونا رو توی گوشی تون یادداشت کنید و بعد اخر هفته برید سراغشون حتی اگه اکثر اونا ایده‌های به درد نخوری باشن ولی مطمئن باشید که حتما یه تعدادی ایده با ارزش بینشون پیدا می‌کنید که توی اینده ازشون استفاده کنید. اما بریم سراغ اخرین قدم برای اینکه بتونید به طور سیستماتیک خلاق بشید:
----------------------------------------------
از قصد تنبلی کنید!
آدام قصه جالبی از مارتین لوتر کینگ رو نقل می‌کنه. مارتین لوتر کینگ سخنرانی معروفش یعنی «من رویایی دارم ...» رو تا قبل از ساعت ۱۰ شب قبل روز سخنرانیش اصلا ننوشته بود! و همون روز وقتی داشت که روی استیج میومد هنوز داشت متن سخنرانیشو ادیت می‌کرد. برای ادام این سوال پیش اومد که ایا ممکنه همین عمل به تاخیر انداختن عامل این باشه که کینگ چنین سخنرانی تاریخی‌ای  رو کرده باشه؟ آدام و یکی از دانشجوهای دکتراش این فرض رو مورد مطالعه قرار دادن:

اونا دسته‌ای از مردم رو جمع کردن و مجبورشون کردن که یه کار خلاقانه رو یادبگیرن و قبل از انجام اون کار، بازی مین‌روب  minesweeper که معمولا روی کامپیوترها هست رو انجام بدن تا از قصد انجامش رو به تاخیر بندازن. نتیجه چی بود؟ اونایی که مشغول بازی شدن و از قصد انجام کار رو به تاخیر انداختن، ۲۸ درصد خلاقیت بیشتری تو کار داشتن.

در واقع اگه شما قصد حل گره‌ای رو داشته باشید و مشغول کار روی اون بشید، اگه زمانی رو این وسط وقفه بندازید و دوباره برگردید شانس اینکه ایده‌های خلاق بیشتری داشته باشید بیشتر میشه، علت اون هم چیزیه که بهش می‌گن اثر زیگارنیک.

در سال ۱۹۲۷، دانشمند روسی، بلوما زیگارنیک بیان کرد که مردم نسبت به کارهای نصفه مونده حافظه بهتری دارن تا کارهایی که به طور کامل تموم شده. وقتی یه کار به پایان می رسه، ما فک کردن درباره ش رو هم متوقف می‌کنیم، اما وقتی متوقف بشه و نصفه بمونه، توی ذهن ما فعال می‌مونه و باعث می‌شه ذهن تلاش کنه بین اون و هر اطلاعاتی که تو طول روز بهش می‌رسه ارتباط برقرار کنه. آدام می‌گه به تاخیر انداختن شاید در ظاهر دشمن خلاقیت باشه ولی می‌تونه خودش یه منبع خلاقیت به حساب بیاد.
------------------------------------------
اگه شما جرات اینو دارین که خلاق و نو افرین باشید، پیشفرض‌ها رو مورد سوال قرار بدین، ماجرای اپراتورها و مرورگرها یادتونه؟ مراقب نقطه ضعف‌ها تون باشید. یادتونه درباره بیل گیتس و فورد گفتیم که چطور مسیرشون رو امن نگه داشتن؟ گیتس از دانشگاه مرخصی گرفت و فورد به کار کردن کنار ادیسون ادامه داد. مهارت یاد بگیرید و گسترشش بدین، اشتباه استیو جابز تو اعتماد به حس ششمش و برنده‌های جایزه نوبل رو که به چند فعالیت همزمان مشغول بودن توی ذهنتون داشته باشید. یه ماشین تولید ایده بشید و از قصد کاراتون رو به تاخیر بندازید، مارتین لوتر کینگ رو گوشه ذهنتون داشته باشید که تازه متن سخنرانیش رو ۱۰ شب شروع کرد به نوشتن البته یادتون هم نره که نزدیک یکسال به اون متن فکر کرده بود.


خلاصه صوتی کتاب نوآفرینی

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب نوآفرینی و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب نوآفرینی »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...