خلاصه رایگان
کتاب غمنامه کودک تیزهوش
نویسنده: آلیس میلر
دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتاب های روانشناسیکتاب پرفروش بینالمللی و کلاسیک «غم نامه کودک تیزهوش» (۱۹۷۹) راجع به روشای مختلفیه که خاطرات ناراحتکننده و سرکوبشده بچگیهامون از طریق اونا برمیگردن و توی بزرگسالی ما رو اسیر خودشون میکنن. هرکسی با چیزای منفی که توی بچگیش وجود داشته دست و پنجه نرم میکنه. اگه بزرگسالها با این دسته از خاطرات رو به رو نشن، با یه سری خطرات دیگه مواجه میشن و ممکنه توی زندگیشون ناکام بمونن یا مشکلاتشونو به بچههاشون منتقل کن. شما میتونید با غلبه به این احساسات سرکوب شده، خودتونو از بند اسارتشون رها و آزادانه زندگی کنید!
پس تا آخر این کتاب جذاب با ما همراه باشید
خلاصه متنی رایگان کتاب غمنامه کودک تیزهوش
خوندن این کتاب به شما کمک میکنه به غمهایی که توی بچگیتون وجود داشته غلبه کنید و خود واقعیتون رو پیدا کنید
تا حالا اون احساسات عجیب و غریب رو تجربه کردید که وقتی والدین و خواهر و برادراتونو برای یه تعطیلات و دور همی ملاقات میکنید، درونتون به وجود میاد؟ مثلا وقتایی که برخوردا و احساسات قدیمی از بچگیاتون انگار دارن دوباره ظاهر میشن و تنش به وجود میارن!
ممکنه با خودتون فکر کنید که بچگیتون فقط به گذشته شما مربوط میشه. ولی خب این فکر کاملا اشتباهه.
خیلی از افراد بزرگسال فارغ از اینکه چه رابطهای با پدر و مادر یا خواهر و برادرشون دارن، خاطرات حل نشده و دردناک بچگیاشون رو با خودشون حمل میکنن. اما اگه با این خاطرهها کنار نیاید و برای خودتون حلشون نکنید، میتونن عواقب خیلی خیلی بدتری از جر و بحثای روزای تعطیل و دور همیهای خونوادگی داشته باشن. آسیبای روانی بچگی نه تنها میتونن منجر به مشکلات عاطفی و احساسی و اعتیاد بشن، بلکه میتونن جلوی آدما رو بگیرن و نذارن به خود واقعیشون تبدیل بشن.
هنوزم که هنوزه خیلی از ماها تأثیر بچگیمون رو روی زندگی بزرگسالی خودمون نادیده میگیریم. خب پس چجوری میتونیم باهاش کنار بیایم و حلش کنیم؟
توی این کتاب شما نکات مهم زیادی رو یاد میگیرید از قبیل اینکه:
چرا افراد اهمیت بچگیشون رو انکار میکنن؟
ترک شدن توی بچگی چه عواقبی داره؟
و چرا فشاری که والدین روی بچهها میارن خیلی خطرناکه؟
خیلی از بزرگسالها دارن بدون اینکه بدونن، بار احساسات و خاطرات سرکوب شده بچگیشون رو به دوش میکشن
آیا تا به حال احساس کردین که حتی وقتی زندگی داره خیلی خوب پیش میره، انگار یه چیزی کم دارین؟ همه ماها بعضی وقتا همچین حسایی داریم. اما دلیلش چیه؟
ما به عنوان آدمای بزرگسال اغلب نمیتونیم با عواطف و احساسات خودمون ارتباط برقرار کنیم. یه بخشی از اینکه خیلی از افرادی که به روانشناس مراجعه میکنن، میگن نمیتونن هیچی حس کنن به خاطر همینه. اونا واقعا نمیتونن هیچی حس کنن؛ حالا میخواد خجالت باشه، حسادت باشه، شادی باشه یا غم و خوشحالی. یه بخشی ازش میتونه به خاطر عدم برقراری ارتباط ما با احساساتمون باشه. زندگی هم بدون احساسات، خالیه. احساسات همون چیزی هستن که باعث میشن زندگی ارزش ادامه دادن داشته باشه.
متأسفانه، همچین بیمارایی همه تلاششون رو میکنن که یه چیز واقعی رو حس کنن. اونا توانایی خودشون برای ارتباط با خودشونو از دست دادن. این یه مشکلیه که ریشهاش درست توی بچگی افراده.
خیلی از آدما هستن که از دوران بچگیشون و زمانی که بچه بودن، خاطرات گل گلی و قشنگی دارن. اونا واقعا دلتنگ اون روزاییان که همه چی براشون آسونتر بوده. زمانی که والدینشون ازشون مراقبت میکردن و تنها کاری که اونا باید انجام میدادن، بازی کردن بوده.
اما بچگی که فقط تفریح و بازی نیست، بلکه زمانی هم هست که بیشتر ماها یاد میگیریم احساسات خودمون رو سرکوب کنیم. همین طور که بچهها بزرگتر میشن، یاد میگیرن که باید احساساتشون رو توی خودشون بریزن و سرکوب کنن تا والدینشون اونا رو بپذیرن و دوستشون داشته باشن.
مثلا بچهای رو تصور کنید که یه پدر خیلی کنترلگر داره. این بچه از همون زمانایی که خیلی کوچیکه یاد گرفته که به جای آرزوهای خودش، از پدر و مادرش پیروی کنه و به حرف اونا گوش بده. همچین بچههایی حتی اگه کتک هم بخورن، یاد میگیرن که اشک و دردشون رو سرکوب کنن و توی خودشون بریزن تا بیشتر از این پدرشون رو عصبانی نکنن.
یا مثلا یه بچه با مادر سلطهگر ممکنه توی رشد جنسی خودش با مشکل روبهرو بشه. «آلیس میلر» نویسنده این کتاب یه موردی رو میشناخته که دچار وابستگی ناسالم به مادرش بوده. مادر این بچه انقدر زیاده روی کرده بوده که حتی وقتی پسرش به بلوغ هم رسیده بوده، همچنان همه جای اون رو نوازش میکرده، حتی جاهایی که نباید. همین کار تأثیر وحشتناکی روی زندگی جنسی پسرش گذاشته بوده.
بچههایی مثل این کسایی که گفتیم با همچین مادر و پدرایی، معمولا وقتی بزرگتر میشن دیگه ارتباطشونو با احساسات خودشون از دست میدن. سرکوب کردن احساسات و خاطرات میتونه عواقب طولانی مدت و خیلی جدی داشته باش.
احساسات سرکوب شده کودکی میتونه توی بزرگسالی به شکل رفتارای مخرب ظاهر بشه
ماها معمولا فتیش های عجیب غریب جنسی، علاقه به روابط با زنهای متعدد و مصرف مواد مخدر رو انتخاب افراد و سبک زندگیشون میدونیم اما حقیقت روانی پشت این انتخابا همیشه خیلی ترسناکتر و جدیتر از این حرفاست. آدمایی که درگیر همچین فعالیتایی هستن در واقع بیشتر از اینکه آزاد باشن، توی زندان روانی بچگی خودشون اسیر شدن.
احساسات سرکوب شده میتونه به شکلهای مختلفی توی بزرگسالی شما ظاهر بشه. بزرگسالها برخلاف بچهها سعی میکنن که احساساتشون رو کنترل کنن تا یه زندگی رو داشته باشن که از لحاظ اجتماعی قابل قبول باشه و مشکلی نداشته باشه. اگر چه، اگه اونا به صورت فعالانه و خودآگاهانه از کنار اومدن با خاطرات بد بچگیشون فرار کنن، احساساتشون به شکلهای دیگهای بروز پیدا میکنه.
وقتی بزرگسالا احساس میکنن که احساسات ناخواسته گذشتهشون دارن ظاهر میشن، معمولا دنبال یه خروجی میگردن که بتونه یه توضیح منطقی برای این احساسات بهشون ارائه بده. بعضی افراد ممکنه مثلا فتیشای جنسی پیچیدهای داشته باشن یا به جای اینکه دنبال یه ارتباط احساسی معنادار باشن، دنبال ارتباطای جنسی گاه به گاه و خیلی زیاد میگردن. یه عده دیگه ممکنه خودشونو توی الکل یا مواد مخدر غرق کنن.
خبر خوب اینه که شما میتونید با کنار اومدن با خاطرات بچگیتون، رفتار آسیب زنندتون رو تغییر بدید. ممکنه یکم وقت بگیره و طول بکشه اما وقتی بیمارا در نهایت با کمک درمان و تراپی با احساسات خودشون رو به رو بشن، میتونن تغییر بزرگی رو تجربه کنن. وقتی همچین بیمارایی نه به عنوان یه بزرگسال بلکه به عنوان یه بچه با خودشون ارتباط برقرار میکنن، آخرش میتونن با خودشون به عنوان بزرگسال هم ارتباط بگیرن.
«میلر» یکی از همین افراد رو میشناسه. اسم اون فرد پیتره و سالیان سال یه مرد زن پرست بوده. پیتر با خواستههای خودش برای داشتن شرکای جنسی بیشتر و بیشتر، آدمای خیلی زیادی رو آزار داده. اما وقتی در نهایت با این حقیقت رو به رو شد که توی بچگیش تنها بوده چون مادرش زمان خیلی کمی رو باهاش میگذرونده، تونست برای اولین بار با یه زن یه رابطه طولانی مدت و عاشقونه بسازه.
وقتی آدمایی مثل پیتر با گذشته تاریک خودشون رو به رو میشن، میتونن در نهایت همون کسی بشن که خودشون میخوان.
خیلی از بچههای تیزهوش، انتظارات زیادی از خودشون دارن و وقتی بزرگ میشن از افسردگی رنج میبرن
همه ما راجع به آهنگسازا، نویسندهها یا هنرمندای بزرگی شنیدیم که به طرز باورنکردنی خلاق بودن اما توی کل زندگیشون از افسردگی رنج میبردن. اما چجوری افرادی که انقدر موفقن میتونن افسرده و ناراحت باشن؟
افراد با استعداد معمولا احساس میکنن که باید بزرگ باشن و همه جا همه رو تحت تأثیر قرار بدن. در واقع احساس اونا نسبت به اهمیت و ارزش خودشونه که اونا رو هل میده به سمت ساختن چیزای مختلف. گرچه که همین احساس بزرگ بودن، نشونه کودکی سرکوب شدهست و همیشه با افسردگی همراهه.
دلیلش اینه که همچین بچههایی معمولا والدینی دارن که ازشون خیلی چیزا میخوان. پس اونا هم از خودشون خیلی بیشتر توقع دارن و چیزای بیشتری میخوان. همین میشه که همینجوری پیش میرن و سعی میکنن کارای بیشتری از یه آدم عادی انجام بدن.
چنین بچههایی به دنبال عظمت و بزرگی هستن و ارزش خودشون رو از همین بزرگی به دست میارن. گرچه که ناچارا به یه جایی میرسن که دیگه نمیتونن بالاتر برن و فقط یه مسیر براشون باقی میمونه، اونم پایین رفتنه! وقتی هم که سقوط میکنن، بیشتر تمایل دارن که صاف برن توی دل افسردگی شدید.
محققا توی سال ۱۹۵۴، پیش زمینه یه گروه از افرادی رو که از افسردگی جنون آمیز رنج میبردن، بررسی کردن. اونا فهمیدن که بیمارای دچار افسردگی، به طور کلی وقتی که بچه بودن تحت فشار بودن و اگه شکسته میخوردن، والدینشون اونا رو نادیده میگرفتن. اما خب شکست، یه چیز اجتناب ناپذیره. شما هر کاری هم که بکنید احتمال شکست خوردن وجود داره و نمیشه ازش فرار کرد. مخصوصا توی بزرگسالی. پس به همین ترتیب احساسات این افراد از کنترل خارج میشه.
افسردگی هم در نهایت یکی دیگه از نتایج احساسات سرکوب شدهست. افسردگی زمانی اتفاق میوفته که کودک درون افراد، که هیچوقت به شکل خودش پذیرفته نشده بوده می فهمه که دیگه نمیتونه با دستاورداش هیچ عشقی برای خودش بخره.
اگه آدمایی که احساسات سرکوب شده دارن روی مسائل کودکی خودشون کار نکنن، معمولا هرچی بزرگتر میشن بیشتر و بیشتر توی باتلاق افسردگی فرو میرن. بعضیاشون حتی خودکشی هم میکنن.
اگه بزرگسالایی که مشکلات حل نشدهای از بچگیشون دارن خودشون بچه دار شن هم آسیبهای روانیشون رو به نسل بعدی خودشون منتقل میکنن و این چرخه همین طور ادامه پیدا میکنه.
آسیبهای روانی بچگی که حلشون نکردیم میتونن از نسلی به نسل دیگه منتقل بشن
بزرگسالایی که از نظر احساسی توی بچگیهای خودشون گیر افتادن به صورت ناخودآگاه از بچههای خودشون میخوان کودکی ایدهآلی رو داشته باشن که خودشون ازش محروم بودن. چون والدین خودشون هیچوقت به اونا همچین فرصتی رو ندادن. همچین بزرگسالایی برای اینکه بتونن والدین فوقالعادهای باشن، به شیوههای جدیدی به بچههای خودشون استرس وارد میکنن و اونا رو تحت فشار میذارن.
البته که مادر و پدرا همیشه بهترین رو برای بچههاشون میخوان. اونا میخوان که بچههاشون شادتر باشن و توی زندگیهاشون بیشتر از خودشون به چیزایی که میخوان، برسن. اگه والدینی از پدر و مادر خودشون عشق کافی رو دریافت نکرده باشن، سعی میکنن که این عشق رو توی بچههای خودشون پرورش بدن.
گر چه که این هم میتونه عواقب منفی و بدی داشته باشه. بچه متوجه میشه که والدینش همیشه ازش میخوان شاد باشه، پس اونا احساسات منفی مثل ترس یا درد رو سرکوب میکنن تا پدر و مادرشون رو خوشحال کنن. همچین بچههایی در نهایت درست مثل والدینشون احساسات مهمشون رو نادیده میگیرن و سرکوب میکنن.
همین به ناچار باعث میشه که چرخه بچگی آسیب دیده به چرخیدن خودش ادامه بده. اگه یه نفر قبل از اینکه خودش بچهدار شه، روح آسیب دیده خودش رو درمان نکنه، بچههاش هم دقیقا همونقدری که خودش آسیب دیده، ضربه میخورن. چجوری خود اون بچه میتونه به نوبه خودش بزرگ بشه و یه پدر یا مادر کاربلد و خوب باشه؟
مادر دو تا بچه وقتی که با همچین مشکلاتی دست و پنجه نرم میکرده با «میلر»، نویسنده کتاب، تماس میگیره. چون ترس اینو داشته که نکنه بچههاش رو به درستی و به شیوه سالمی، دوست نداشته باشه. همین فرد بعد از اینکه روی خاطرات کودکیش کار میکنه متوجه میشه که مادرش هیچوقت اونو به خاطر چیزی که بوده، دوست نداشته. فهمیدن همین چیزا باعث شد توی اون زمان که این مادر سومین بچهش رو به دنیا آورده بود بتونه در آخر خود بچه رو بپذیره و بهش عشقی رو بده که واقعا نیاز داره. مادر دیگه سعی نکرد که بچگی خودش رو از طریق پسرش زنده و درست کنه.
آدمایی که موفق میشن خود واقعیشون بشن، دنیا رو به جای بهتری تبدیل میکنن
ما به زوایا و عواقب منفی احساسات سرکوب شده نگاهی انداختیم. اما خب چی میشه اگه یکی بتونه آخرش به همه این احساسات غلبه کنه؟ خبر خوب این که کاملا امکان این وجود داره که از خاطرات تیره و تار خودتون بگذرید. یه فرد بزرگسال زمانی که با احساسات ناراحت کننده گذشته خودش رو به رو بشه، میتونه تغییرات معجزهآسایی رو رقم بزنه.
افرادی که به شکل مؤثری با احساسات سرکوب شدهشون رو به رو شدن در آخر میتونن از زندگیشون نهایت استفاده رو ببرن و به هرچی که میخوان برسن. دیگه تحقیر، تنفر و رفتار خودتخریبیشون اونا رو پایین نمیکشه و موجب پسرفتشون نمیشه. به جاش، همچین افرادی برای اولین بار توی زندگیشون احساسات خودشون رو میپذیرن. به خودشون اجازه میدن که عشق بورزن، متنفر باشن، گریه کنن یا بخندن به جای اینکه این احساسات رو نادیده بگیرن و تلاش کنن بدون این احساسات زندگی کنن.
وقتی که این بیمارا با آسیبای بچگیشون رو به رو میشن و برای از دست دادن خودشون سوگواری میکنن، معمولا میگن که بالاخره میتونن خود واقعیشون باشن! البته فراموش نکنین که همین، تأثیرات مثبتی روی خانواده و حتی جامعه میذاره.
وقتی که یه نفر میتونه بالاخره خودش باشه، به شریک زندگی یا بچههاش هم اجازه میده که خودشون باشن. مثلا یه زنی از مادرِ مطیع خودش شرمنده بوده و تا الان روی شوهرش کنترلگری و تسلط داشته تا مطیع بودن مادرش رو یه جورایی از این طریق جبران کنه. اما حالا با گذروندن دورههای درمانی، این زن دیگه نیازی به همچین تسلطی نمیبینه برای اینکه رفتار مادرش رو جبران کنه. رهبرای سیاسی هم که به خاطر احساس حقارت درونی خودشون، تنفر از اقلیتها رو تشویق میکردن و گسترش میدادن میتونن یاد بگیرن که آدما رو به خاطر اون چیزی که واقعا هستن قبول کنن.
خلاصه کلام اینکه، در آغوش گرفتن خود واقعی درونیتون مهمترین چیزیه که میتونید انجام بدید. وقتی که با آسیبای بچگیتون رو به رو میشید و یاد میگیرید آدمی رو که واقعا هستید، بپذیرید، نه تنها خودتون رو آزاد میکنید بلکه به خانوادهتون هم کمک میکنید و توی مقیاس بزرگتر، تأثیر مثبتی روی کل جهان هم میذارید!
خیلی از آدما از افسردگی و اعتیاد رنج میبرن و کلا همیشه یه نارضایتی از زندگی دارن. با اینکه عده انگشت شماری از این موضوع خبر دارن اما این مشکلات همیشه از بچگی نشأت میگیرن. هرچی بزرگتر میشیم، بیشتر یاد میگیریم که احساسات خاصی رو خفه کنیم تا پدر و مادرمون رو راضی نگه داریم و این احساسات میتونن به شکلهای دیگهای توی بزرگسالیمون ظاهر بشن. اگه با این خاطرات تاریکتون مواجه نشید، هیچوقت نمیتونید به تواناییهای کاملتون دست پیدا کنید.
تا جایی که میتونید، با پدر و مادرتون صحبت کنید!
آیا تا حالا شده یه چیزی که میخواستید به پدر و مادرتون بگید منصرف بشید و توی خودتون بریزید؟ همین فشار احساسی میتونه باعث محدودیت و سرکوب شما بشه. پس حتما باهاشون صحبت کنید. بذارید احساسات و سرخوردگیهاتون بیرون بریزن. اینجوری احساس خیلی بهتری پیدا میکنید!
خلاصه صوتی کتاب غمنامه کودک تیزهوش
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب غمنامه کودک تیزهوش و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید