0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب گفتگوهای سرنوشت‌ساز

نوشته: کری پترسون

دسته بندی: کتاب های سبک زندگی کتاب های ایجاد تغییر

 اکثر آدما وقتی اسم گفتگو رو می‌شنون یاد موقعیت‌های مهم سیاسی و اجتماعی می‌افتن که یه عده دور میز جمع شدن و در مورد مسائل مهم گفتگو می‌کنن، پس وقتی اسم کتابی رو می‌شنویم که در مورد گفتگوعه، کمتر به این فکر می‌افتیم که اون رو بخونیم و در موردش بیشتر بدونیم.ما توی این خلاصه کتاب قراره بهتون بگیم شما هر روز و هر هفته با کلی موقعیت‌های مختلف روبه‌رو می‌شین که نیاز به گفتگو دارین، اونم از نوع سرنوشت‌سازش!

خلاصه متنی رایگان کتاب گفتگوهای سرنوشت‌ساز

هممون حداقل یه بار تجربش کردیم

 درست وقتی که داری منطقی درباره‌‌ یک موضوع مهم صحبت می‌کنی، یهو همه چی خراب میشه. یهو می‌بینی صورت طرف مقابلت قرمز می‌شه و دیگه حتی یک کلمه هم نمی‌تونی بگی. بعدش یهو خودت هم عصبانی میشی؛ آخرش داد و فریادتون اونقدر بلند میشه که حتی صدای زنگ موبایلتو هم نمی‌شنوی.

چی میشه که دو نفر که کاملاً هم عقیده و منطقی‌ان، نوبتی سر هم داد می‌کشن؟ دو نفری که هدف‌هاشون هم مشترکه!

کتاب «گفتگوهای سرنوشت ساز» دنبال جواب این سواله و اساس کارش رو بر گفتگوی سالم و نتیجه‌بخش قرار میده. توی این کتاب یاد می‌گیریم چه جوری موضوعات حساس رو پیش بکشیم بدون اینکه مخاطبمون از کوره دربره و اینکه چطور با صحبت کردن اوضاع متزلزل رو روبراه کنیم. 

به طور خلاصه تو این کتاب یاد می‌گیرین:

  •  چطور باید با دختر نوجوونتون یک گفتگوی سازنده داشته باشین بدون اینکه درو به هم بکوبه؟
  • چطور انتقاد کنین بدون اینکه احساسات افراد رو خدشه دار کنین؟
  • چرا وقتی جراح پای سالم رو بجای پای دیگه قطع می‌کنه، مردم سکوت می‌کنن؟
  • چرا رویای یک کارآفرین، ماشین بخاری شد که مسافراش رو زنده زنده می‌سوزوند؟
  • چطور مسائلی که سال‌هاست آزارتون می‌ده رو به طرف مقابلتون بگید؟

صحبت‌های سرنوشت ساز و قاطع باعث جواب‌های غیر منطقی‌ای می‌شن که از سر احساسات بیان شدن

شده تا حالا با پارتنرتون که دارین حرف می‌زنین یهو متوجه بشین ای بابا دارین مشاجره می‌کنین؟ احتمالا بله! چیزی که توی این موقعیت‌ها مارو به دردسر می‌اندازه، مشخصا تنش و احساسات خیلی زیاد توی اینجور صحبت‌هاست و اینکه دو طرف نمی‌تونن این ویژگی‌هارو مدیریت کنن. 

واقعاً سخته توی اون شرایطی که احساساتمون برانگیخته شده، منطقی فکر کنیم. گاهی به خاطر اینکه بر اثر احساسات زیاد، حجم زیادی آدرنالین توی بدن ترشح میشه که روی توانایی درک آدم تاثیر میذاره. بدن نمی‌تونه فرق خطر واقعی رو از یک بحث داغ تشخیص بده، پس خودشو آماده‌ی فرار یا دعوای ناگهانی می‌کنه. 

به هر حال، وقتی می‌خوای توی کسری از ثانیه تصمیم بگیری، ممکنه نتونی عاقلانه و منطقی فکر کنی. اصلاً فرصتی نبوده که عاقلانه و منطقی بهش فکر بشه. حالا این مسئله با این واقعیت ترکیب میشه که مکالمه‌های خیلی مهم معلوم نیست کی و کجا پیش بیان و قبلش وقتی نبوده که براش آماده بشین.

مثلاً فرض کنید که پارتنرتون یه دفعه بهتون می‌گه که می‌خواد باهاتون بهم بزنه. احتمالاً شما اصلا انتظار شنیدن چنین چیزی رو نداشتید و براش آماده نبودین؛ پس یهو هیجانی میشید و بدون فکر کردن یه واکنش کاملا ناخودآکاه نشون می‌دید؛ یعنی به جای اینکه بشینید نقاط مثبت و منفی جداشدن از همدیگه رو به بحث بذارین، ممکنه اون لحظه غریزی عمل کنین و صحبتتون به داد و فریاد کشیدن سر همدیگه بکشه. 

هزاران دلیل وجود داره که بخوایم بدونیم توی این گفتگوهای سرنوشت‌ساز چی بگیم و چه جوری توی بحث مسلط باشیم. درست مثل همه اونایی که خیلی بهتر از ما توی زندگی شخصی و اجتماعیشون اینکارو انجام میدن و موفق هم هستند.

 مثلا: طبق آمار کسب شده از 20000 کارمند شرکت‌های مختلف، کسانی که توی صحبت‌های سرنوشت‌ساز ماهرانه عمل می‌کردند، بهتر تونستن چالش‌های و مشکلات کاریشون رو از سر راه بردارن و حتی توی سازمانشون صاحب نظر شدند.

یا مثلاً زوج‌هایی که بهتر میتونن اینجور مکالمات رو مدیریت کنن، احتمال باهم موندشون بیشتره؛ در واقع میتونن احتمال کات کردنشون رو تا 50 درصد کاهش بدن.


بهترین راهکار در گفتگوهای سرنوشت‌ساز زمانی بدست میاد که افراد براحتی اطلاعاتشون رو با هم دیگه به اشتراک بذارن

وقت‌هایی که داریم توی صحبت‌هامون به یک موضوع مهم و بحث‌برانگیز می‌رسیم، می‌ترسیم از اینکه انتقادها و پیشنهادهامون رو مطرح کنیم چون نمی‌خوایم احساسات طرف مقابل رو جریحه دار کنیم. این کار کاملا غلطه. 

گفتگویی موفقیت آمیزه و نتیجه داره که هر دو طرف چیزهایی که توی ذهنشونه رو بهم بگن و اطلاعاتشونو به اشتراک بذارن. این اطلاعات نتیجه‌اش میشه تصمیم‌های هوشمندانه. اینو بدونید که باهوشترین افراد هم اگه اطلاعات لازم رو نداشته باشن حتی بیشتر مستعد این هستند که در تصمیم‌گیری دچار خطا و اشتباه بشن. 

بیاید درباره همین موضوع یه داستان بامزه ترسناک بشنویم.  یک جراح در جراحی قطع عضو، اشتباهی پای سالم بیمار رو قطع می‌کنه. بدتر چی بوده؟ اینکه بقیه متخصصایی که توی اتاق عمل حضور داشتن، سکوت کردن. اونا می‌دونستن که دکتر داره اشتباه می‌زنه. 

حالا چرا چیزی نگفتن؟ ساده‌ است، از رتبه عالی دکتر میترسیدن که همچین اطلاعات ساده‌ای رو به زبون بیارن. میترسیدن که به یک دکتر که باسابقه‌تره و رتبه‌اش بالاتره بگن اشتباهه کارت. بعضی وقتا نگفتن اطلاعات و مخفی کردنش همچین نتایج وحشتتناکی داره.

ازون طرف توی گفتگوهایی که اطلاعات و پیشنهادات به راحتی بیان میشه، مردم بیشتر با راه حلی که پیدا می‌کنن کنار میان. وقتی که ما ببنیم راهکاری که پیدا کردیم از بین چندین پیشنهاد انتخاب شده، احتمالاً راحت‌تر قانع میشیم که این بهترین راه‌حله بوده. 

 اما در مقابل دوست داریم در برابر تصمیمایی که بدون مشورت ما گرفته شده، مقاومت کنیم. در واقع، تا وقتی که توی تصمیم‌گیری مشارکت می‌کنیم نظر می‌دیم، احتمالش بیشتره که با چیزهایی که مخالفش هم هستیم راه بیایم.

به عنوان مثال، فرض کنید توی یک تیمفوتبالید و کاپیتان به بازیکنا میگه که جمع بشن و همه نظراتشونو بگن؛ در نهایت یک استراتژی انتخاب میشه. درست همونی که شما فکر می‌کردی این یکی قطعاً انتخاب نمیشه. 

با این حال حتی اگه شک داشتید که این استراتژی جواب میده یا نه، احتمالا تمام تلاشتون رو برای موفقیت این نقشه می‌کنید، چون شما بخش ازون تصمیم بودید و توی فرآیند تصمیم‌گیریش نقش داشتید. 

ولی اگه کاپیتان همینجوری و بدون مشورت بهتون دستور میداد که این استراتژی رو انجام بدید، احتمالاً مقاومت می‌کردید و تمام توان خودتون رو برای اجراش نمیذاشتید. خب! حالا که اهمیت بیان آزاد ایده‌ها رو فهمیدید، در ادامه مهارت‌هایی رو یاد می‌گیرید که چه جوری شرایط رو جوری آماده کنید که بتونید چنین گفتگوهایی رو مطرح کنید.


در گفتگوهای سرنوشت ساز،  روی هدفی که دارید تمرکز کنید که احساسات بهتون غلبه نکنه

آخرین باری که یه نفر خیلی شدید نظراتتون رو نقد کرد، یادتون میاد؟ آیا خیلی خونسرد نقدشو قبول کردید و به راه‌حل مشکلتون فکر کردید؟ بعید می‌دونم! شاید عصبانی شده باشید و سریع اونجا رو ترک کرده باشید.

 به هرحال، راه‌های بهتری هم برای تموم کردن یک گفتگو هست. دیگه چه کارهایی می‌تونستید بکنید؟ هر وقت «در برابر نظرات مخالف قرار گرفتید»، اول چند لحظه اهدافتون رو برای خودتون پررنگ کنید؛ یادتون باشه اگه عصبانی بشید، صحبت‌هاتون راه به جایی نمیبره. پس به هدفتون فکر کنید.

برای اینکه عصبانی نشید، چند لحظه روی چیزی که می‌خواین از این مکالمه به دست بیارین، تمرکز کنید. از خودتون بپرسین: من چه هدفی ازین مکالمه دارم؟ آیا مطمئنم که چیزهایی که لازمه رو دقیق به طرف مقابلم توضیح داده‌ام؟

بعد از اینکه فهمیدید چی ازین گفتگو می‌خواید به دست بیارید، باید تمرکز کنید روی چیزایی که نمی‌خواید. یه چیزی که واقعا نمی‌خواید توی مکالمه‌تون بگید چون نتیجه عکس میده. بالاخره دوست ندارید که دست خالی برننگردید و گرنه حتی اقدام به شروع این صحبت هم نمی‌کنید!

حالا که چیزی که می‌خواید و نمی‌خواید رو می‌دونید، میشه به مکالمه منطقی‌تر نگاه کرد. برای اینکه بتونید احساساتتون رو در بحث کنترل کنید، ، قبل از جواب دادن به حرفا و اعتراضای طرف مقابل، فقط و فقط کافیه یک لحظه وایسید و فکر کنید. مطمئن بشید که همه چیز رو شفاف و روشن براش توضیح دادید. 

مثلا، اگر می‌خواید به پارتنرتون چیزی بگید که ممکنه ناراحت بشه؛ فکر کنید: چیزی که دقیقاً می‌خوام چیه؟ چیزی که اصلاً نمی‌خوام چیه؟ این تمرین یه راه ساده است که خیلی شفاف اطلاعات رو به دیگران بگین و آروم نگهشون دارین، اینجوری بدون اینکه گلدون بخوره تو صورتتون مطلبی که نیاز بود بگین رو میگین.


وقتی فرد توی صحبت باشما احساس «امنیت» نمی‌کنه، خیلی احتمال داره که رفتارش پرخاشگرانه باشه 

وقتی داریم خیلی منطقی راجع به یه موضوع روزمره صحبت می‌کنیم، امکانش هست صحبتمون به یک بحث عجیب تبدیل بشه و هر کاری کنی، هر چی هم بگی دیگه نشه درستش کرد.

 اما چه جوری این اتفاق میفته؟ معمولاً، این اتفاق به جوی که اونجا حاکمه مرتبطه: وقتی فضا آروم و امن و بدون قضاوته، اصلاً کسی فکرشم نمی‌کنه که ممکنه مورد حمله قرار بگیره. اون موقع تقریباً در مورد همه چی میشه حرف زد، حتی انتقاد‌ و موضوعات بحث برانگیز.

اما زمانی که مخاطب حس کنه داره ناعادلانه قضاوت میشه، هر چی هم سعی کنه خودشو آروم کنه، احساسات برانگیخته میشه و بهش غلبه میکنه. ترس از اینکه ممکنه مورد حمله قرار بگیره با ترشح آدرنالین همراهه که قبلا یاد گرفتیم، و همه اینا جلوی فکر کردن منطقی رو می‌گیره.

 بدترش اینه که وقتی این اتفاق میفته دیگه سخته که به افراد کمک کنید که احساس امنیت و آرامش کنن. کسی که کارش به اینجا رسیده، حتی حرفا و بازخوردای مثبت رو هم منفی برداشت میکنه. مثلاً در جواب «کراواتت به نظرم خیلی دوست داشتنیه» ممکنه بگه «کراوات من؟ داری مسخرم می‌کنی؟.»

خوشبختانه آدما وقتی حس ناامنی می‌کنن دوتا نشونه و ری‌اکشن بارز از خودشون نشون میدن: یا رفتارهای خاموش دارن یا خشونت . نحوه  تشخیص رفتارهای خاموش اینجوریه که طرف مقابل توی صحبت کردن عمداً نظراتشو پنهان میکنه و مستقیم نمیگه.

 یک مثالش «طعنه» است؛ اون آدم نظرشو توی حرفاش مخفی میکنه ولی در واقع واضحه. نمونه‌ش کسی که میگه: «وای عجب پیراهنی جذابی پوشیدی! اصلاً کسی نمیتونه بفهمه سه سایز برات کوچیکه.»! این یک نوع ری‌اکشن خاموشه! 

یکسری‌ها هم رفتار خشن از خودشون نشون میدن. این رفتار خشن جایی دیده میشه که افراد می‌خوان حرف خودشونو به مخاطب تحمیل کنن. یکی که توی جمع به بقیه زور میگه و می‎خواد بگه که حرف من درسته داره خشونت آمیز رفتار میکنه. شاید شما هم همچین برخوردای خشونت آمیزی رو دیده باشید؛ احتمالاً دیدید که بعضیا در گفتگو نمیذارن کس دیگه‌ای حرف بزنه، مرتبا وسط حرف بقیه می‌پرن و کلامشونو قطع می‌کنن.  

خبر خوب اینکه این کتاب فقط به شناسایی نشانه‌های حس ناامنی در مکالمه اکتفا نکرده. در ادامه خیلی خلاصه همه‌تون یاد می‌گیرید که چطوری جلوی این جور واکنش‌هارو بگیرید.


با احترام گذاشتن و گفتن خوبی‌های طرف مقابل حس امنیت براش ایجاد کنید

هممون دیدیم به محض اینکه افراد حس ناامنی کنن، صحبت کردن مختل میشه. خب، چه قدم هایی می‌تونیم در راستای امن نگه داشتن جو صحبت کردنمون برداریم؟جو امن وابسته به این دو تا شرطه: حس احترام متقابل و هدف مشترک.

بهمدیگه احترام گذاشتن پیش نیاز مهم یک گفتگوی موفقه. اگر فرد حس کنه محترم و ارزشمند شمرده نمیشه، برخوردش به سرعت به پرخاشگری تبدیل میشه، که حالا یا داد و فریاد میکنه یا تلاش میکنه که بر دیگران تسلط پیدا کنه

میتونید فقط با نوع خطاب کردن افراد کاری کنید که بدونه که براش احترام قائلی. راه دیگه‌اش برابر پیش بردن تمام صحبتهاتونه! اگه می‌خواید به چیزی اعتراض کنید یا ازش انتقاد کنید باید یک تعریفی درکنارش هم ازش بکنید تا این دوتا کنار هم قرار بگیرن. اصلاً با تعریف شروع کنید و بعد انتقادتونو بگید.

مثلاً اگه میخوای با کارمندت سر دیر اومدنش حرف بزنی، قبلش روی کیفیت کارش تاکید کن و بگو کارش خوبه، تنها مشکلش وقت نشناس بودنشه. این کار باعث میشه بیشتر حس کنه که به شخصیتش احترام گذاشتی و کمتر احساسی شه. 

علاوه بر این کسایی که توی یک بحث شرکت می‌کنن میخوان بفهمن که همه با هم دارن یک راه حلی رو پیدا میکنن و همه دارن براش تلاش می‌کنن؛ راه حلی که اهداف و انتظارات اونا رو هم لحاظ کرده باشه. پس اگه راه‌حلت شفاف نیست و نمیتونی برای بقیه توضیحش بدی، بهتره به فکر یک راه‌حل دیگه باشی.

مثلاً فرض کن شما یک ارتقا شغلی گرفتی. اما، خودت و خانوادت مجبورید به جای دیگه‌ای نقل مکان کنید، و می‌دونی همسرت اینو نمی‌خواد.

شاید اولش تو و همسرت هدف مشترکی نداشته باشید، همسرت نمیخواد جای دیگه‌ای بره ولی تو می‌خوای ارتقا شغلی ‌بگیری و این دوتا مخالف همن. خب، در این مورد باید یه هدف مشترک و بلند مدت برای خودتون بسازید. باید به نیاز خانواده، به یه چیزی بالاتر از شغل و محل زندگی فکر کنید که با یکی از اون شرایط اتفاق میفته. 

اینجوری راحت‌تر با هم کنار میاید چون هدفتون حالا بزرگتره.اگه با این دید پیش برید همیشه یه جایی هست که همه در موردش به توافق برسند، حالا هر نتیجه‌ای: میشه شما از خیر ارتقا شغلیت بگذری و تو همون منطقه دنبال یک کار بهتر بگردی، اینجوری همه هم به خواسته‌شون رسیدند. 


قبل از هر برداشت و تفسیری، درست موضوع رو بفهمید

حتما پیش ازین هم تجربشو داشتید: دارین عادی صحبت می‌کنین که یهو توی یک موقعیت خاص، یک شخص خاص، با انتخاب یک کلمه اشتباه اعصابتونو بهم میریزه .

درحالی که اصلاً قصد اینو نداشته که عصبیتون کنه.چنین واکنش‌هایی نتیجه تفسیر اشتباهتون از موقعیته؛ اون چیزی که فکر کردین، اصل واقعیت نیست. 

برای این که این مشکلو حل کنین، باید بتونین بهش تسلط پیدا کنین. راهش ساده‌ست؛ وقتی دارین خشمگین میشین از خودتون بپرسید نکنه اشتباه برداشت کرده باشم؟ به یاد داشته باشید حتماً جوابی که میاد تو ذهنتون رو از توضیح خودتون و دلایل جدا کنین تا بتونین درست قضاوت کنین. 

مثلاً یه نفر زل زده بهتون، پیش خودتون فکر می‌کنید که چقدر بی‌ادبه و از عصبانیت قرمز میشید. یک لحظه دوباره اطلاعاتتونو مرور کنید. واقعا زل زده؟ اصلا نگاهش به منه؟ مطمئنی چیزی پشت سرت نیست که نگاش به اون باشه؟ بعد از اینکه چیزهایی که باید بدونی رو توی ذهنت مرتب کردی، حالا میشه طوری تفسیر و برداشت کنی که اسمش بشه گفتگو نه دعوا و قیل وقال. 

بیاید یه مثال دیگه بزنیم؛ تصور کن با همکارت جلسه‌ای با رییس دارین، در زمان استراحت شما میای بیرون ولی اون میمونه جلسه رو ادامه میده. در لحظه‌ی اول ممکنه فکر کنی همکارت داره ظاهرسازی می‌کنه تا نظر مدیرو جلب کنه و حست نسبت بهش تغییر کنه.

اما وقتی اطلاعاتتو دوباره مرور میکنی، میفهمی اشتیاق به پروژه بوده که جلسشونو ادامه دادن و اونا اصلاً تو فکر این نبودن که شما هم اشتیاق زیادی داشتی که ادامه جلسه رو باشی. 

با چنین نگاهی، میتونی هدف همکارتو بهتر  درک کنی و بهترین راه حلو براش پیدا کنی. مثلا، یک جلسه باهاش ترتیب بدی و از علاقه‌ خودت به پروژه به تفصیل صحبت کنی و بگی که مشتاقید که در تمام مراحلش حضور داشته باشی. 


یه جوی درست کنید که بقیه حس کنند برای نظراتشون ارزش قائل میشید، تا امنیت خاطر داشته باشن

خودتونو جای پدر یا مادر یک دختر نوجوان بذارین که فرزندتون داره با یک پسر دوچرخه سوار با مدل موی هیپی قرار میذاره. شما واقعاً قصد دارین که راجع ب این موضوع باهاش صحبت کنید، اما هر دفعه که صحبت میشه، با عصبانیت شما رو متهم میکنه که دارین توی زندگی شخصیش دخالت می‌کنین. خب چطور باید باهاش برخورد کرد؟؟

یه فلش بک بزنیم به عقب. تا الان یاد گرفتیم که بهترین روش برای اینکه آدمها توی بحث شرکت کنن، اینه که بهشون کمک کنی که حس امنیت داشته باشن. برای اینکار باید فضایی ایجاد کنید که بفهمه نظراتش برای شما خیلی اهمیت داره.

 اینجوری شروع کنید که به طرف مقابلتون نشون بدید که ناراحتیش براتون اهمیت داره. درباره‌ی انگیزه‌هاش بپرسید، جایی هم که لازمه، در برابر رفتارشون بایستید. برگریدیم سراغ مثال دختر نوجوونتون. 

مکالمه ممکنه اینطوری باشه:شما: «میشه بگی چرا فکر میکنی من همه چیزتو کنترل میکنم؟»-دخترتون: «ولش کن. همه پدر مادرها همین کارو میکنند، مگه نه؟»-شما: «از صدات میفهمم که مسئله‌ی مهمی هست. واقعا دوست دارم بدونم چرا فکر می‌کنی من دارم زندگیتو کنترل می‌کنم.»

وقتی که آروم شد و شروع کرد خوش برخورد باشه، چیزایی که خودش گفته رو با کلمات ساده‌تر تکرار کنید تا تشویق بشه که ادامه بده-دختر: آخرش من یکیو پیدا کردم که از من خوشش میاد، ولی شما می‌خواین این رابطه رو از بین ببرید.

 شما: پس تو فک می‌کنی که کسی دوستت نداره؛ و این پسر تنها کسیه که برات اهمیت قائله. با این روش ساده این حس بهش دست میده که شما دغدغه‌هاشو درک ‌می‌کنید و حس میکنه که میتونه مسائل بیشتری رو بهتون بگهبه هر حال، گاهی وقت‌ها ممکنه با چیزی که طرف مقابلتون میگه مخالف باشید. مثلا، همون دختر نوجوونی  که دارید در ادامه میگه: «من آدم بدبختیم. هیچ کس منو دوست نداره.»

در چنین مواردی مهمه که درکش کنید به جای اینکه باورهاشو به چالش بکشید. با این‌کار، از احساس ناامنیش کم میشه و دوست داره صحبت کردنو ادامه بده. تا الان یاد گرفتیم که فضارو جوری بسازیم که یک مکالمه نتیجه موفق داشته باشه. در ادامه کتاب  یاد می‌گیرید که چطور تصمیمی که گرفتید رو عملی کنید.


برای تصمیم گیری روش مناسبی رو انتخاب کنید و مسئولیت‌هارو شفاف تقسیم کنید تا گفتگوتون رو عملی کنید

با پیروی کردن از این روش‌ها، دارین به این می‌رسین که گفتگو رو آرام و معقول پیش ببرین؛ جوری که همه حس کنند ارزشمندی و امنیت خاطر کنند. ولی این به تنهایی تضمین نمیکنه که شم ابه بهترین راه‌حل دست پیدا کنین یا این تصمیمی که گرفتید موثر واقع بشه.

 آخرین قدم برای مدیریت صحبت‌های سرنوشت‌ساز، رسیدن به راه‌حل  اجراشه. بهترین روش برای اطمینان از اینکه یک گفتگو به یک راه‌حل بهینه ختم شه اینه که بدونیم قدرت تصمیم گیری به چه کسی توی تیم باید داده بشه و این تصمیم روی کیا اثر میذاره.

اگر راه حل انتخاب شده، همه‌ اعضا رو تحت تاثیر قرا بده- مثلا بگیم جابجایی همه‌ خانواده به خارج از کشور-  باید قبلش مطمئن بشیم که همه موافقن. 

اگه معلوم شه راه‌حل‌های ممکن دیگه‌ای هم هست، باید به رأی گذاشته بشن، اینجوری همه در فرآیند تصمیم گیری شرکت خواهند داشت. البته این به این معنی نیست که همه تصمیم‌‌ها باید دموکراتیک باشه.

 مثلاً بعضی وقتها شما اینقدر با یک یا چند نفر رابطه محکمی دارید و اینقدر بهشون اعتماد دارید که می‌تونید از مشارکت در گروه چشم پوشی کنید و زدن حرف آخر رو به اونا بسپارید.

بعد از تصمیم‌گیری، باید مشخص بشه که هر کسی چه کاریو انجام بده و تا چه زمانی وقت داره. همه اعضای تیم باید بدونن خواسته‌ شما چیه و برای رسیدن بهش باید چکار کنن.

اگر، به هر نحوی، دستورالعمل‌هاتون شفاف نباشه، مثل کارآفرینی به نام هوارد هافز (Howard Houghs) میشید. این آقا گروهی از مهندسین رو برای ساخت ماشین بخار مامور کرد.

 بعد از سال‌ها کار فراوان، ماشینی که قدرتش از بخار تامین می‌شد رو ساختند، با این تفاوت که در صورت تصادف مسافرهاش زنده زنذه کباب میشدند. مشخصاً ایشون چیزی که می‌خواسته رو شفاف‌سازی نکرده. 


خلاصه کتاب در یک نگاه:

صحبت‌های سرنوشت‌ساز این قابلیت رو دارند که به مشاجره تبدیل بشن. اگر مهارت لازم رو یاد‌بگیرید، می‌تونید توی این مکالمات مسلط بشید و ازشون بهترین نتایج رو بدست بیارید و به طور چشمگیری زندگی شخصی و حرفه‌ایتونوو بهبود بدین.

حواستون هر لحظه به احترام باشه. اگه به افراد توی صحبت کردن احترام بذارید حس ناامنی نمیکنن. این اوکیه که برای رفع ابهام خودتون سوال کنید. یعنی موقعی که متوجه شدید دارید احساساتی میشین، قبل ازینکه عصبانی بشید و کنترل خودتون رو از دست بدید  از طرف مقابل بپرسید که آیا برداشتتون از حرفاش درسته یا نه.



خلاصه صوتی کتاب گفتگوهای سرنوشت‌ساز

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب گفتگوهای سرنوشت‌ساز و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب گفتگوهای سرنوشت‌ساز »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...