خلاصه رایگان
کتاب کتاب شادی
نویسنده: دالایی لاما چهاردهم و دزموند توتو
دسته بندی: کتاب های خودآگاهی و خوشبختی کتاب های توسعه فردی کتاب های انگیزشی و الهامبخشی کتاب های موفقیت کتاب های سبک زندگی کتاب های ایجاد تغییر کتاب های مقابله با نگرانی و اضطراب کتاب های روانشناسیتوی این خلاصهکتاب، قراره یه عالمه راهکارِ عملی یاد بگیریم تا شادی رو برای خودمون و دیگران به ارمغان بیاریم و بر موانعی که معمولاً انسان رو از رسیدن به شادی در زندگی بازمیدارن غلبه کنیم. یک راهنمای خردمندانه برای داشتنِ زندگیِ بدونِ غم، استرس و رنج!
خلاصه متنی رایگان کتاب کتاب شادی
شادی و خوشبختی رو توی معنویات جستوجو کنید
در دنیای مدرن، همین که اسیرِ یک زندگیِ روزمره و یکنواخت باشیم خودش میتونه استرسآفرین باشه. تمریناتِ روحی هیچ وقت به این اندازه از اهمیت برخوردار نبوده.
برای اینکه دیدگاهِ عمیقتری پیدا کنید، استرسهاتون رو دور بریزید و یه زندگیِ شاد رو رقم بزنید، هیچ چیز بهتر از عمل به توصیه های این دو استادِ پرآوازاهی معنوی نیست: منظورم دالایی لاما و دسموند توتو هست.
اطلاع از آموزههای اونها اولین قدمِ شما برای پا گذاشتن به جاده ی عشق، رضایت و شادیِ حقیقیه.
در این خلاصه کتاب یاد میگیرید که:
•چرا رنج برای لذت بردن از زندگی ضروریه؟
•چطور آرامش، شادی و رضایت رو به زندگیهامون بیاریم؟
•و، چرا بخشیدنِ دیگران یکی از جنبههای اصلیِ دوست داشتنِ خود محسوب میشه؟
رنج یک رکنِ اصلی هم برای زندگی و هم برای شاد بودنه
رنج یک رکنِ ثابت در زندگیِ بشره، خواه گرفتار شدن توی ترافیکِ صبحگاهی باشه یا هزینههایی که هیچ وقت تمومی ندارن یا هر رنجِ دیگه ای. اما این رنج با تمامِ بدیهایی که داره، برای لذت بردن از لحظه های خوبِ زندگی ضروریه، و حتی میشه گفت جزءِ لاینفکِ زندگیه. حقیقت اینه که رنج و درد میتونن مفید و سازنده باشن.
مثالی میزنم. هر مادری میدونه که زایمان چقدر میتونه دردناک باشه. ولی با این حال، همهی مادرها این رنج رو برای رسیدن به شادیِ عظیمی که نوزاد با خودش میاره، ضروری میدونن و به جون میخرنش. اگه زنها از دردِ وضعِ حمل اجتناب میکردند، نسلِ انسان منقرض میشد!
مثالِ بعدی، نلسون ماندلاست. این شخص طیِ 27 سالی که در زندان بود رنجِ عظیمی رو تحمل میکرد. مجبور بود کفِ زمین بخوابه، و تمام مدت به انجامِ کارهای شاقِ بدنیِ بیهدف مثلِ شکستنِ سنگها مشغول بود.
شاید خیلی ها فکر کنن که ماندلا بعد از یک چنین تجربه ای، خودش هم مثلِ اون سنگا خُرد و شکسته شده بود. اما رنجهای او در حقیقت سبب شد تا نسبت به مخالفانِ سیاسیش احساسِ مهربونی و همدلی بکنه. این حسِ ترحم بعدها نقشِ اساسی در رئیس جمهور شدنش ایفا کرد و اونو به اولین رئیس جمهورِ آفریقای جنوبی تبدل کرد.
بنابراین، رنج مهمه، ولی فقط در صورتی که به شکلی خاص تجربه بشه، به نحوی که خودبینی رو از شما دور کنه دیگران رو در کانونِ توجهتون قرار بده. طبقِ آموزه های بودا، وقتی تمامِ فکر و ذکرِ شما درگیرِ خودتون باشه و اینکه آیا آدمِ خوبی هستید یا آدمِ بدی، خواه ناخواه باعثِ غم و اندوه میشه.
توجهِ شما رو به یک تجربه از دالایی لاما جلب میکنم. در معبدِ بودگایا (Bodh Gaya)، که مقدسترین مکانِ بوداییها درجهانه، از دالایی لاما دعوت میشه تا بیاد و آموزههای بوداییِ خودشو با بقیه درمیون بذاره.
اون قبل از اینکه به این مکان برسه، دردِ شدیدی رو در شکمش احساس میکنه. درد خیلی جدی میشه و می بایست خودشو هرچه زودتر به بیمارستان میرسونده. منتها نزدیکترین بیمارستان دو ساعت با اونجا فاصله داشته.
سرِ راهش، پیرمردِ بیماری رو میبینه که تنها در خیابون نشسته، مشخصه که اجلش نزدیکه. نویسنده ی کتاب که همون دالایی لاما باشه توجهشو به اون شخص معطوف میکنه، دردِ این مرد رو احساس میکنه و برای لحظاتی دردِ خودشو فراموش میکنه.
-------------------------------
بعضی وقتها دردها و رنجها خارج از کنترلِشما هستند، اما نحوهی واکنش نشون دادن به اونها رو همیشه خودتون انتخاب میکنید
به جسمِ خودتون فکر کنید. اگه سالمه، احتمالِ اینکه در فصلِ سرما مریض بشید پایینه. اما اگه جسمِ ناسالمی دارید، حتی کوچکترین تماس با ویروس میتونه شما رو از پا دربیاره. بالا بودنِ سطحِ ایمنی و مقاومت، برای سلامتِ جسمیِ شما ضروریه. همین اصل درموردِ ذهنِ شما هم صدق میکنه.
اگه طیِ این سالها ایمنیِ ذهنیِ خودتون رو بالا برده باشید، آشفتگیهای عاطفی-احساسی هرچند ممکنه باعثِ رنجشِ شما بشن، اما خیلی راحتتر و سریعتر تعادلِ خودتون رو به دست میارید. برعکس، اگه ایمنیِ ذهنِ شما ضعیف باشه، این رنج میتونه تا ماهها یا سالها ادامه پیدا کنه.
حالا چطور میشه ایمنیِ ذهن رو قوی کرد؟
اولین گام اینه که بفهمید که ترس و ناامیدی جنبههایی از ذهنِ شمان، نه جنبه هایی از واقعیت. بنابراین، مجبور نیستید اجازه بدید که کنترلِ زندگیِ شما رو به دست بگیرن و، اگه خودتون بخواید، میتونید در هر وضعیتی شاد باشید.
مثال میزنم. یک بار پروازِ دالایی لاما کنسل شده بود و خودش و فیلمسازِ همراهش، پگی کالاهان (Peggy Callahan) مجبور شدند یک مسافتِ شش ساعته رو به سمتِ نزدیکترین فرودگاه طی کنند. با اینکه این موقعیت طبیعتاً دلسرد کنندهست، اما این دو، به خشمشون یا یأسشون اجازه ندادند خلقشون رو تنگ کنه. اونا با تعریفِ خاطراتِ بامزهی سفر، این سفرِ زمینیِ پیشبینینشده رو لذتبخشتر کردند.
از همین مثال میشه فهمید که انسان نباید خودشو هنگامِ مواجه شدن با شرایطی که خارج از کنترلشه سرزنش کنه. مثالِ بعدی مربوط میشه به دسموند توتو، نویسندهی دیگهی این کتاب، که یه بار برای رسیدن به یک قرار ملاقاتِ مهم عجله داشته اما در ترافیک گیر میکنه.
قبلاً، او در چنین شرایطی دندونهاشو به هم میسابید، خشم بهش غلبه میکرد و از کوره در میرفت، اما در نهایت به این درک رسید که ترافیک فرصتِ خیلی خوبیه برای آرامش و دعا. این درکِ جدید، اونو از رفتارهای مخربی مثلِ به هم سابیدنِ دندونا که فقط باعث میشد هرچه بیشتر عصبی بشه، نجات داد.
شما هم میتونید در شرایطی که خارج از کنترلِ شماست همین کارو بکنید. کافیه وضعیت رو بپذیرید و ازش به عنوانِ فرصتی برای تمرینِ صبر استفاده کنید. البته گفتنش آسونتر از انجام دادنشه، و بیشک استرس میتونه بر ذهنِ شما غلبه کنه.
در ادامه، روشهایی رو یاد میگیرید که به شما کمک میکنن خودتون رو از استرس رها کنید
---------------------------
خشم و عصبانیت ریشه در انتظاراتی داره که برآورده نمیشن، اما دلسوزی و شفقت میتونه کمککننده باشه
در جامعهی غرب، فشارهای زندگیِ مدرن خواستهها و انتظاراتِ غیرواقعبینانه ای رو ایجاد میکنه؛ همه به دنبالِ یک آپارتمانِ بزرگتر و شغلِ بهترن، و این طرزِ تفکر رایجه که هرچی بیشتر بهتر.
منتها از خودِ این انتظارات مهمتر ناکام موندن و برآورده نشدنِ اونهاست؛ چون این امر تقریباً همیشه منجر به ترس میشه و ترس هم خیلی زود تبدیل به خشم میشه.
این نوع ترس که خیلی خیلی شایعه، ترسِ از نرسیدن به خواسته هاست؛ ترس از اینه که مبادا دیگران شما رو دوست نداشته باشن یا براتون احترام قائل نباشن. خشمی که در نتیجهی این نگرانیها به وجود میاد میتونه هم به خودتون آسیب میزنه هم به دیگران. خوشبختانه شما میتونید از طریقِ احساسِ دلسوزی، ترحم، همدلی و عشق به دیگران بر اون غلبه کنید.
پل، اکمن (Paul Ekman)، روانشناسِ معروف، خودش یه زمانی پرخاشگر بود، به خاطرِ پرخاشگریهای پدرش و خودکشیِ مادرش. خشم در وجودِ این شخص خیلی قدرتمند بود به طوری که در طولِ هفته چندین بار از کوره در میرفت. تا اینکه با دالایی لاما در یک کنفرانس ملاقات میکنه. زمانی که دالایی لاما باهاش دست میده و با محبتی خالصانه به چشماش نگاه میکنه، خشمِ پُل بلافاصله ناپدید میشه.
دلسوزی و شفقت میتونه ابزارِ قدرتمندی باشه برای ارتباط با مردم؛ اما عجیب اینجاست که غم و غصه هم همین قدرتو داره. جالبه بدونید که یک پژوهشگرِ روانشناس به اسمِ جوزف فورگاس (Joseph Forgas) کشف کرد که احساسِ غم به میزانِ کمش، میتونه در عمل نتایجِ مثبتی داشته باشه.
سوژههای غمگینِ آزمایشِ فورگاس در مقایسه با افرادِ خوشحال، هم به هنجارهای اجتماعی حساسیتهای بیشتری نشون میدادند و هم قدرتِ قضاوت و سخاوتشون بیشتر بود. اینو فورگاس وقتی شد که از شرکتکنندهها پرسید: اگه بهتون فلان مقدار پول بدن چقدرشو به دیگران میدید و چقدرشو برای خودتون نگه میدارید؟ نتیجهش این بود که شرکتکنندههایی که غمگینتر بودن، خیلی به دستودلبازی راغبتر بودند تا سوژههای شاد.
به یه مثالِ دیگه از دالایی لاما دقت کنید. او وقتی که اولین استادش فوت کرد، غرقِ در غم و اندوه شد. اما به جای اینکه از پا بیفته، رنج و اندوهش رو تبدیل به انگیزه کرد تا آرزوهای استادش رو برآورده کنه. حالا او به کسایی که دوستای نزدیک یا خونوادهشون رو از دست دادهن، این پیام رو میده که غم و غصه، درسته که بخشی از زندگیه، اما میتونه برای دستیابی به رؤیاها و آرزوهای بزرگ هم موردِ استفاده قرار بگیره.
--------------------------------------
تنهایی و حسادت میتونه به زندگی و سلامتیِ شما آسیب بزنه
از لحظه ای که از خواب بیدار میشید تا لحظه ای که به رختخواب میرید و میخوابید، با چند نفر معاشرت میکنید؟
درموردِ اکثرِ انسانها، این تعداد اونقدر کمه که آدم تعجب میکنه. این امر مشکلاتِ جدییی رو به دنبال داره، چون تنهایی زمینهی انواع و اقسامِ بیماری ها رو فراهم میکنه. اما نگران نباشید. اگه آغوشتون رو باز کنید و به دیگران اعتماد کنید، میتونید از تنهایی دوری کنید.
دانشگاهِ کلمبیا تحقیقاتی انجام داده که نشون داده اونایی که اغلبِ اوقات از ضمایرِ اول شخصِ «من»، «خودم» و امثالِ اینها استفاده میکنن، خیلی بیشتر از دیگران در معرضِ حملههای قلبی قرار دارند. چرا؟ چون وقتی انسان بیش از حد روی خودش تمرکز کنه، منزوی میشه و این انزوا استرس و فشارِ خون رو افزایش میده. برای اینکه مطمئن باشید این اتفاق برای شما نمیفته، باید و باید به دیگرون اعتماد کنید، با اونا حرف بزنید و به دنبالِ راهی باشید تا زندگیتون رو با دیگران سهیم بشید.
البته فقط تنهایی نیست، حسادت هم احساسِ دیگهایه که باید ازش پرهیز کرد. این احساس حقهبازتره، چون آدمیزاد در سیرِ تکاملیِ خودش به گونه ای طراحی شده که چیزی که بقیه دارنو برای خودش بخواد.
این واقعیتِ جالبو یک دانشمندِ نخستیشناس به نامِ فرانس دو وال (Frans de Waal) کشف کرد. «دو وال» توی آزمایشِ خودش به یک میمون یه تیکه سنگ داد و به عنوانِ پاداش بابتِ گرفتنِ این سنگ، یه تیکه خیار بهش داد. بعد، به میمونِ کناریش بابتِ انجامِ همون کار، یه تیکه انگورِ خیلی خوشمزه تر جایزه داد.
میمونِ اولی که این صحنه رو میدید، برای بارِ دوم، مشتاقانه سنگو گرفت، به این امید که اونم انگور گیرش بیاد. اما وقتی دید بازم یه خیار نصیبش شده، با خشم واکنش نشون داد و شروع کرد به تکون دادنِ میله های قفسش تا به این بیعدالتی اعتراض کنه.
واکنشِ این میمون کاملاً منطقی به نظر میرسه. هرچی باشه، عدالت چیزِ خوبیه، درسته؟
اما کاشف به عمل اومده میلِ به عدالت در بینِ اونایی که احساس میکنن نادیدهگرفته شدن، میتونه باعثِ نارضایتی بشه. برای مثال، در دههی 1990، گروهی از مردمِ تبت که در هند زندگی میکردند، گرینکارتی دریافت کردند که بهشون اجازه میداد به آمریکا مهاجرت کنند.
بعد از مهاجرت، وقتی که به صورتِ عادلانه برای اعضای خونوادهشون پول فرستادند تا ثروتشون رو بینِ اونا تقسیم کنند، همسایهها حسادت کردند که چرا از آمریکا برای یه عده پول میفرستند تا بتونن خونههاشون رو بازسازی کنند و موتورسیکلت بخرند؟
--------------------------------
جَستن از مرگ میتونه زندگیِ شما رو متحول کنه و شما رو یک قدم به شادمانی نزدیکتر کنه
همهی کسایی که تا بحال تجربهی نزدیک به مرگ داشتهن، بهتون میگن که رفتن تا یک قدمیِ مرگ باعث میشه ارزشِ زندگی رو بیشتر از هر وقتِ دیگه ای بدونید.
غلبه کردن بر مشکلات بدونِ استثناء شادیِ بزرگتری به انسان هدیه میده. اولین انتخاباتِ دموکراتیکِ آفریقای جنوبی که در سالِ 1994 برگزار شد رو در نظر بگیرید. مردم کیلومترها صف وایستاده بودند تا رأی بدن، و بابتِ این آزادیِ جدیدی که نصیبشون شده بود عمیقاً قدردان و خوشحال بودند. اما در عوض، در همون سال، میزانِ مشارکتِ مردمِ آمریکا در انتخابات زیرِ 40 درصد بود. چرا، چون اکثرِ شهروندانِ آمریکا تا بحال بابتِ حقِ رأیشون مبارزه ای نکرده بودند و قدرشو اونقدرها که باید و شاید نمیدونستند.
یک مثالِ بارزِ دیگهش انقلابِ فرهنگیِ چینه، که در خلالِ اون، مقاماتِ چینی میگفتن زبانِ تبتی تا 15 سالِ دیگه باید محو بشه. برای تحققِ این طرحِ وحشتناک، حکومتِ چین هزاران کتاب از نویسندههای تبتی رو سوزوند وصدها مجسمه و معبد رو تخریب کرد.
طبیعتاً این وضعیت، نویسندهی کتاب یعنی دالایی لاما رو شدیداً ناراحت کرده بود، اما وقتی که در سالِ 1959 به عنوانِ پناهجو به هند مهاجرت کرد، با هدایتِ احساساتِ خودش به مجرای درست، تلاش کرد تا از آخرین بقایای فرهنگِ تبتی محافظت کنه.
به عبارتِ دیگه، وقتی شما تا چند قدمیِ از دست دادنِ چیزی برید، قدرِ اون چیز رو بیشتر از هر وقتِ دیگه ای خواهید دونست. البته پذیرشِ واقعیتِ مرگ و اجتنابناپذیربودنش هم برای داشتنِ شادمانی ضروریه. مثلاً دسموند توتو، در کودکی و نوجوانی مستعدِ انواعِ بیماریها بود، و چندین بار به خاطرِ بیماریهای دورانِ کودکیش، تا سرحدِ مرگ هم رفته بود. پیشبینیِ دکترها اونقدر ناامیدکننده بود که پدرش رفته بود چوب آورده بود تا تابوتِ پسرشو بسازه.
دسموند بعدها، در سنِ نوجوونی، به سل مبتلا شد. همزمان شاهدِ بیمارای دیگه بود که خونریزی داشتند و سرفههاشون خونی بود و آخرِ سر هم مردند. دسموند خودش هم انتظار نداشت که زنده بمونه، اما او و از این همه آزمون و درد و رنجِ هولناک سر بلند بیرون اومد و تا همین امروز هم زنده است و از رودررو شدن و همآغوش شدن با مرگ و فناپذیریِ انسان، به عنوانِ سرنوشتسازترین تجربههای خودش یاد میکنه.
-------------------------------
جهانبینی و فروتنی میتونن شما رو به شادیِ حقیقی نزدیکتر کنند
تا اینجا یاد گرفتید که چطور قلمروِ ذهنتون رو مدیریت کنید تا از شرِ ترس و خشم رها بشید. حالا، وقتِ اینه که به جنبهی مثبتِ قضیه نگاه کنیم و یاد بگیریم چطور شادی و رضایتمندی رو برای خودمون به ارمغان بیاریم. برای این کار، هیچ چیزی بهتر از هشت اصلِ شادیبخش نیست. بیاید به ترتیب نگاهی بهشون بندازیم.
اولینِ اصل جهانبینیه. مسلماً اگه شما بتونید از منظرِ گستردهتری به شرایط نگاه کنید خیلی زود میفهمید که لحظهلحظهی زندگی گذرا و ناپایداره. این دیدگاه تمرکزِ شما رو روی زمانِ حال میاره و شادی و امید رو به زندگیتون هدیه میده.
یک مثال از ویکتور فرانکل بزنیم، عصبشناسِ اتریشی و نویسندهی کتابِ تأثیرگذارِ «انسان در جستوجوی معنا». آقای فرانکل به یاد میاره که چطور موقعی که در اردوگاهِ اجباریِ آشویتس اسیر بود، بسیاری از زندانیها صرفاً به خاطرِ اینکه جهانبینی و دیدگاهِ متفاوتی داشتند جونِ سالم به در بردند.
یکی از زندانیا که مریض بود و در آستانهی مرگ قرار داشت، این شایعه رو باور کرده بود که اردوگاه روزِ کریسمس آزاد میشه. همین باورِ ساده که همه چیز به زودی درست میشه، بهش کمک کرد تا دووم بیاره. متأسفانه وقتی که بالاخره کریسمس اومد و هیچ خبری از آزادی نشد، امیدش برباد رفت و خیلی زود مرد..
باورها قدرتمندند اما اصلِ دوم هم به همون اندازه مهمه: فروتنی. این اصل میگه که اگه شما فکر کنید که از بقیه بهترید، هیچ وقت نمیتونید به شادی دست پیدا کنید. برای مثال، دالایی لاما زمانی که جوونتر بود، هر بار که ازش میخواستند تدریسِ معنویت ارائه بده، دچارِ استرس میشد. او خودشو بالاتر از حضار میدید و برای همین، شدیداً احساسِ اضطراب میکرد. همین که خودشو برتر میدید و اصلِ فروتنی رو رعایت نمیکرد، باعث شده بود تا به انزوا و تنهایی کشیده بشه. اما امروز، اون خودشو مثلِ بقیه میبینه، و این باعث میشه اضطرابش فوراً فروکش کنه و تجربههاش قابلِ اعتماد باشه.
----------------------------------------
شوخی و پذیرش اوضاعِ پرتنش رو آروم و شما رو بیخیال میکنه
اکثرِ مردم خوب میدونن که هیچ چیزی بهتر از یک جوکِ بامزه شرایطِ پراسترس رو آروم نمیکنه، و بنابراین، تعجبی نداره که سومین اصلِ شادیبخش عبارته از: شوخی.
به دنبالِ نسلکشی در روآندا، از دسموند توتو دعوت کردند تا با قومِ هوتو و توتسی صحبت کنه، یعنی همون دوتا قومی که توی این جنگ به جونِ هم افتاده بودند. وضعیت پرتنش بود، اما دسموند تونست با استفاده از ابزارِ طنز و شوخطبعی تونست صحبت درموردِ یک چنین موضوعِ حساسی رو با موفقیت به انجام برسونه.
اون شروع کرد به تعریفِ یک داستان درباره ی شهری که انسانهای دماغگنده، انسانهای دماغکوچیکو موردِ تبعیض قرار میدادند. حضار همه به این داستانِ مضحک خندیدند، و در عینِ حال فهمیدند که تعصب و پیشداوری کارِ احمقانهایه. دسموند با استفاده ابزارِ ساده و پیشِ پا افتاده ی شوخی، احساساتِ زمختِ جمعیت رو تلطیف کرد و همه رو بیخیال کرد.
شوخی میتونه زمینهسازِ چهارمین اصل بشه؛ یعنی: پذیرش. مسلماً اگه شما این واقعیت رو نپذیرید که زندگی لحظاتِ سخت هم داره و خیلی از اونها از کنترلِ شما کاملاً خارجن، هیچوقت احساسِ شادی نمیکنید.
برای مثال، اگر شما با همسایهتون روابطِ خوبی ندارید، میتونید اونو سرزنش کنید، یا بابتِ این رابطهی شکرآب دچارِ اضطراب بشید و یا وانمود کنید که هیچ تنشی بینتون وجود نداره. اما هیچ کدوم از اینا راهِحلِ چندان خوبی نیستند.
حالا اگه این رابطه رو همینجوری که هست بپذیرید و اذعان کنید که دلتون میخواد بهبود پیدا کنه، اما کنترلِ همسایهتون و حسی که به شما داره در اختیارِ شما نیست، اینجاست که پیشرفتِ واقعی آغاز میشه.
وقتی این بینش رو داشته باشید، میتونید از زندانِ ناامیدی و ترسی که این رابطه براتون درست کرده بود خلاص بشید و به سوی شادمانی و آرامش پیش برید.
----------------------------------------------
بخشش و قدردانی، دو گامِ اساسی برای رسیدن به شادی
آیا شما بابتِ رختخوابِ گرمونرمِ خودتون و آبِ تصفیهای که از شیرِ خونهتون میاد قدردان هستید؟ خب، اگه در غرب زندگی میکنید، احتمالاً حتی به این نعمتها فکر هم نمیکنید. چون اینا رو جزءِ ضروریاتِ زندگی و حقِ مسلمِ خودتون میدونید.
اما خیلی از مردمِ دنیا، از این امکاناتِ ساده محرومن. پس بهتره همهی ما بابتِ چیزایی که داریم قدردان و شکرگزار باشیم. برای همینه که قدردانی یکی از ارکانِ اصلیِ شاد بودنه.
قدردان بودن از این تفکر ناشی میشه که هیچ چیزی رو حقِ مسلم و مفتِ چنگِ خودمون ندونیم و در نتیجه، بابتِ همهی چیزهایی که داریم و همهی چیزهایی که تجربه میکنیم سپاسگزار باشیم. مثال: آنتونی ری هینتون (Anthony Ray Hinton) 30 سالِ تمام به خاطرِ گناهِ نکرده توی بندِ اعدامیها زندانی بود. از این بدتر اینکه روزی که در آلاباما دستگیر شد، پلیس اعتراف کرد که اونو به خاطرِ سیاهپوست بودنش، به سلولِ انفرادی می فرستن.
با این وجود، دهها سال بعد، با حکمِ دیوانِ عالی، از زندان آزاد شد. او به جای اینکه عصبانی و خشمگین باشه، کسایی که زندونیش کرده بودنو بخشید. بدونِ این بخشش، هیچ وقت نمیتونست از زنجیرِ گذشته آزاد بشه و از زمانِ حال لذت ببره.
حالا، وقتی که بارون میباره، آنتونی میدوه بیرون تا قطرههای درشتِ بارون رو بر روی صورتش احساس کنه؛ یه تجربهی ساده که وقتی در زندان بود ازش محروم بود. به جای اینکه اجازه بده حبسِ طولانیمدتش اونو در پیلهی تنگِ نارضایتی گرفتار کنه، هر روز صبح بیدار میشه و بابتِ یه روزِ تازهی دیگه شکرگزاری میکنه تا آرامش و شادمانی رو تجربه کنه.
-------------------------------------------------
دلسوز بودن و به فکرِ دیگران بودن، شادیِ شما رو افزایش میده
آیا شما هم با دادنِ هدیه به دیگران احساسِ رضایتِ خاصی بهتون دست میده؟ خیلی از مردم اینطورین، و کاملاً هم طبیعیه. چرا، چون وقتی به یک فرد هدیه ای میدید و خوشحالش میکنید، یه جور حالتِ سرخوشی و سرمستی بهتون دست میده، یه احساسِ شدیدِ شادی و رضایت.
به همین دلیل، هفتمین اصلِ شادمانی مهربانی، دلسوزی و دغدغهمندیه. زیستشناسایی که روی بحثِ تکامل کار میکنن حتی میگن دلسوزی یکی از جنبههای اصلیِ خودخواهیه. اونا به مفهومی اشاره میکنند به اسمِ «نوعدوستیِ دوسویه»، یعنی احساسِ شادمانییی که با کمک کردن به دیگران تجربه میشه . این مفهوم از سنِ شیش ماهگی توی بچهها قابلِ مشاهدهست.
دانشمندا مشاهدهکردهن که توی این سن بچهها به اسباببازی هایی علاقهمند میشن که بتونه به نوعی با کمک کردن به دیگران مرتبط باشه. با این کار، اونا حالِ عالیِکمککردن رو تجربه میکنن. توی این تجربه، هورمونِ اندروفین حسِ سرخوشی ایجاد میکنه، مشابهِ اون حسی که با خوردنِ شکلات ایجاد میشه. به عبارتِ دیگه، دلسوز بودن قلب رو آکنده از شادی میکنه.
و بالاخره، میرسیم به آخرین اصلِ شادیبخش که یک پله بالاتر از این مرحله است؛ یعنی مایه گذاشتن برای خوشحال کردنِ دیگران.
جیمز دوتی (James Doty)، بنیانگذارِ مرکزِ آموزشی و تحقیقاتی دلسوزی و نوعدوستی در دانشگاهِ استنفورد، از طریقِ کارآفرینی در حوزهی تکنولوژیِ پزشکی به ثروت رسید؛ اما ذره ای از اونو برای خودش نگه نداشت. او 30 میلیون دلار به یک خیریه کمک کرد، و کمی بعد تمامِ ثروتشو در جریانِ سقوطِ بازارِ سهام از دست داد.
وقتی که مشاورای حقوقیش بهش توصیه کردند که از تمامِ کمکهای خیرخواهانهش دست بکشه، جیمز قبول نکرد. چون فهمیده بود که پول نه براش قدرت میاره و نه عشق و مسلماً نمیتونه خوشحالش کنه، و چیزی که بهش حسِ شادی و رضایت میده، کمک به دیگرانه.
تحقیقاتی که الیزابت دون هم انجام داده مؤیدِ این واقعیته. خانمِ دون کشف کرد که انسانها وقتی که پولشون رو صرفِ دیگران میکنن خوشحالترن تا زمانی که اون پول رو صرفِ خودشون میکنن. بنابراین، احساساتی مثلِ بخشش یا دلسوزی با تمومِ سادگیشون، التیامبخشترین و نشاطانگیزترین احساساتی هستند که انسان میتونه تجربه کنه. این در حالیه که خیلیا از این احساسات وحشت دارند چون میترسند اونها رو ضعیف و آسیبپذیر کنه.
----------------------------
پیامِ اصلیِ این کتاب اینه که: در این دنیای پر از رنج، راهی هم برای رسیدن به شادمانی و رضایتِ حقیقی وجود داره. اما پیدا کردنِ اون و پیروی کردن ازش، کارِ آسونی نیست. برای تجربهی شادیِ واقعی، باید دغدغههای مادیتون رو کم کنید و به خوشحالی و رفاهِ دیگران بیش از پیش توجه کنید؛ چطور؟ از طریقِ دلسوزی و بخشندگی.
خلاصه صوتی کتاب کتاب شادی
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب کتاب شادی و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید