خلاصه رایگان
کتاب تفکر سیستمی
دونلا اچ مدوز
دسته بندی:حتماً همهتون میدونین که بدن ما یه سیستمه! قلب، خون رو به سراسر بدن پمپ می کنه، کلیه ها مواد سمی رو از بدن دفع می کنن، ریه ها مسئول نفس کشیدن ما هستن و الی آخر. به عبارت دیگه، بدن ما از اندام های مختلفی تشکیل شده که در کنار هم به درستی و برای یه هدف مشترک کار می کنن، ینی ادامه ی زندگی ما!
اما تا حالا به یه تیم فوتبال فکر کردین؟ یا یه کارخونه ی بزرگ؟ آیا اونها هم یه سیستمن؟ البته! سیستم ها همه جای دنیا هستن، هرچند شاید بعضی هاشون بیشتر از بقیه به چشم بیان!
خب، با این مثال ها، ما شما رو وارد دنیای سیستم ها کردیم. شما متوجه میشید که اصلاً سیستم ها چی هستن؟ کجا میشه پیداشون کرد؟ و چطور اجزا شون درست و منظم کنار هم کار میکنن؟
خلاصه متنی رایگان کتاب تفکر سیستمی
توی این پادکست به این چندتا سؤال هم جواب میدیم:
-چرا بازخورد گرفتن تو یه سیستم مهمه؟
-یه سیستم چطوری معیوب میشه؟
-و چرا نباید انتظار داشته باشین، اگه با 10 کیلو کود، 100 کیلو گندم برداشت کردین، پس با 20 کیلو کود هم باید 200 کیلو گندم گیرتون بیاد؟
یه سیستم، شامل مجموعه ای از اجزای کوچیکتره که برای یه هدف مشترک کنار هم قرار گرفتن.
همینجا دست نگه دارین وفکر کنین، میتونین سیستم های دور و برتون رو پیدا کنین؟ بله درسته! اونا همه جا هستن! از بدنِ خودتون گرفته، تا تیم فوتبال مورد علاقتون، کارخونه ای که براش کار می کنین و حتی شهر محل زندگی شما!
اجزای مختلف یه سیستم برای یه هدف مهم کنار هم کار می کنن. این اجزا می تونن فیزیکی و قابل لمس باشن، یا حتی نامرئی! مثلاً شما میتونین ریشه و ساقه و برگ های یه درخت رو ببینین و لمس کنین. اما علم یا مهارتی که توی دانشگاه بدست آوردین چی؟ میتونین اونو لمس کنین؟
اما صرف نظر از قابلِ لمس بودن یا نبودنِ اجزای یه سیستم، همه ی این اجزا با روابط کنار هم قرار میگیرن. برای مثال، توی یه درخت، رابطی که اجزا رو به هم متصل می کنه، فرآیند های شیمیایی و متابولیستیان! و توی سیستم دانشگاه، این روابط میتونه قوانین قبولی و امتحانات و نمرات باشه!
و اما هدف سیستم ها؟
خب این رو باید از مشاهده ی دقیق رفتار هر سیستم متوجه شد نه صرفاً اون چیزی که گفته میشه! مثلاً ممکنه یه دولتی بیاد بگه حفاظت از محیط زیست هدف اصلیمه، اما ما میبینیم که عملاً هیچ بودجه ای رو صرف این قضیه نمیکنه! پس با مشاهده ی عملکرد دولت متوجه میشیم که هدف اون به هیچ عنوان حفاظت از محیط زیست نیست!!!
اینو نباید فراموش کنیم که توی یه سیستم، چیزی که مهمه، روابط و هدف کلی اون سیستمه، حتی اگه همه ی اجزا تغییر کنن! مثلا یه تیم فوتبال رو در نظر بگیرین. باشگاه ممکنه تو یه فصل همه ی بازیکنا ش رو تغییر بده، اما قوانین بازی و رابطه ی بین پست ها و بازیکنا و همینطور هدف کلی تیم که برنده شدنه، ثابت میمونه!
علاوه بر اون، رفتار یه سیستم به 2 جزء میتونه تقسیم بشه: ذخایر و جریان ها. که هر دوی این ها در طول زمان ممکنه تغییر کنن.
بذارید بیشتر توضیح بدم.
ذخایر، اجزای یه سیستم هستن که مثل یه پشتیبان، میشه همیشه روشون حساب کرد، مثل آبی که داخل وان حمومه یا مثل پول های توی بانک! از طرف دیگه، جریان ها همون تغییراتی هستن که توی ذخایر اتفاق میوفته. جریان ورودی به ذخایر اضافه میکنه و جریان خروجی، از اون ها کم می کنه! مثالش رو میتونین خرید و فروش با پول های توی بانک در نظر بگیرین.
هر سیستم پایدار، برای بقا، به بازخورد نیاز داره.
خب، گفتیم که ذخایر و جریان های یه سیستم مدام در حال تغییرن. و چون تغییر در میزان ذخایر، جریان های ورودی و خروجی رو تحت تاثیر خودش قرار میده، یه جورایی میشه این رو یک نوع فیدبک یا بازخورد در نظر گرفت!
اینم اضافه کنم که توی یه سیستم انواعِ بازخورد وجود داره. برای مثال، وقتی نیرویی بین سطحِ ذخایرِ موجود و سطحِ ذخایری که سیستم قراره داره بهش برسه تعادل برقرار میکنه، به این نیرو، بازخورد متعادل کننده میگن! مثل قوانین و مقرراتی که بازار سرمایه و بورس رو کنترل می کنن.
یه ترموستات رو در نظر بگیرین که مسئول تنظیم دمای اتاقه! تو این مثال، دمای اتاق میشه ذخیره ی سیستم، گرمایی که از رادیاتور خارج میشه، جریان ورودی، و گرمایی که از پنجره ها خارج میشه، جریان خروجی سیستمه! حالا وقتی دمای اتاق کم میشه چه اتفاقی میفته؟ ترموستات متوجه تفاوت دمای اتاق با دمایی که باید تو اتاق برقرار باشه میشه و در نهایت به رادیاتور بازخورد میده که باید روشن بشه!
اما یه مدل بازخورد دیگه هست به اسمِ بازخورد مثبت یا تشدید کننده. یعنی میزان ذخایر یه سیستم رو مدام بیشتر یا کمتر می کنه!
فرض کنین که شما علاقه به پس انداز کردن پول دارین. هرچی پول بیشتری جمع می کنین، علاقهی شما برای ذخیره پول بیشتر میشه، و هرقدر علاقهی شما به پول بیشتر بشه، پولِ بیشتری ذخیره میکنید و این سیکل همینطور ادامه داره!
مکانیسم بازخورد تشدید کننده میتونه رشد مداوم و تصاعدی داشته باشه و گاهی هم برعکس به نابودیِ یه سیستم منجر میشه.
این دو تا بازخورد خیلی حیاتی ن! چون یکی از مهم ترین و مرسوم ترین انواع ساختار یه سیستم، سیستمیه که هم ذخیره ی خوبی داشته باشه هم یه بازخورد متعادل کننده و هم یه بازخورد تشدید کننده.
به این مثال خوب دقت کنین:
رشد مثبت جمعیت در یک جامعه، مدیون بازخورد تشدید کنندهست! هرچی تعداد انسان ها بیشتر باشه، تعداد بچه هایی که متولد میشن هم بالاتره، و اون بچه ها هم بزرگ میشن و میخوان بچه های خودشون رو به دنیا بیارن! اگه این چرخه به تنهایی ادامه پیدا کنه، رشد جمعیت غیر قابل کنترل میشه. اما بازخوردِ کنترلکننده توی جوامع، یعنی مرگ، از این اتفاق جلوگیری می کنه! حالا یا با بیماری ها یا با کمبود منابع مورد نیاز برای ادامه ی حیات!
سیستم هایی که عملکرد مطلوبی دارن، منعطف و خودسامان و سلسله مراتبیان.
تا حالا با خودتون فکر کردین که سیستم هایی مثل یه ماشین پیشرفته یا حتی اکوسیستم های دنیا چطور انقدر بی نقص و یکپارچه عمل می کنن؟ اینجاست که اهمیت انعطافپذیری معلوم میشه! انعطافپذیر بودن فاکتوریه که توانایی یه سیستم رو برای هماهنگ شدن و سازگاری با تغییرات محیطی تعیین می کنه. هرچقدر یه سیستم منعطف تر باشه، بهتر میتونه از بحران ها و تغییرات بزرگ جون سالم به در ببره!
انعطاف هر سیستمی محصول ساختار و بازخورد های اون سیستمه، که در بازه های زمانی متفاوت و به روش های مختلفی وارد عمل میشن!
بدن انسان رو مجسم کنین: این سیستم میتونه از خودش در مقابل آسیب ها محافظت کنه، تو دماهای متفاوت دووم بیاره، خودش رو با تغییرات در رژیم غذایی تطبیق بده، جهت جریان خون رو در مواقع لزوم تغییر بده و حتی استخوون هاش رو ترمیم کنه!
اما انسان ها اغلب انعطافپذیری رو نادیده میگیرن و اون رو فدای هدفهایی مثل تولید بیشتر یا رفاه، میکنن، تا جایی که به نابودی سیستم منجر میشه! برای مثال: صنایع، منابع طبیعی رو به صورت بیرویه برای منافع بیشتر خودشون می بلعن. و در نتیجه، گونه های زنده ی طبیعت از بین میرن، با مواد شیمیاییشون خاک رو آلوده می کنن، با سمهایی که تولید میکنن باعث آسیبای زیادی میشن و در نهایت فاجعهی محیط زیستی اتفاق میوفته!
البته انعطافپذیری تنها مکانیزمِ دفاعی یه سیستم نیست! خودسامان بودن هم خیلی مهمه! خودسامانی یعنی چی؟ یعنی اینکه یه سیستم بتونه یاد بگیره، توی کارش تنوع و گوناگونی ایجاد کنه، خودش رو ارتقاء بده و با اتکا به ساختار خودش تولید کنه.: مثل یه تخمکِ تکسلولیِ بارور شده که قابلیت تبدیل شدن به یه انسان کامل رو داره!
و نکته ی جالب توجه اینه که، وقتی یه سیستم بخش های جدید و پیچیدهتری تولید می کنه، خودبخود خودشو بر اساسِ سلسله مراتب سازماندهی میکنه. به عبارتِ دقیقتر، همه چیز توی این کرهی خاکی از اجزاء و بخشهایی تشکیل شده؛ هر کدوم از این اجزاء قسمتی از سیستمهای بزرگ تر هستن، و اون سیستمهای بزرگتر هم جزئی از یه سیستمِ بزرگتر، و الی آخر! یه دونه سلولِ کبد رو در نظر بگیرید: این سلول بخشی از یه اندامه، و اون اندام هم بخشی از بدن شماست، شما عضو یک خانواده هستین که اون خانواده هم بخشی از یه جامعه و یه کشوره و الی آخر.
اما سلسله مراتب چه اهمیتی دارن؟
وقتی یه سیستم بصورت پلکانی و سلسله مراتبی کار می کنه، وظایفش هم محدود و مشخص میشه. یعنی سلول کبدی وظیفش اینه که سموم رو از بدن دفع کنه، اما سلول ریه هیچ کاری به این کارا نداره (:
شناختِ اشتباهای رایج، باعث میشه ارزیابیِ بهتر و واقعبینانهتری از سیستمتون داشته باشید
اگه شما بیشتر از اینکه به عملکرد و رفتار یه سیستم توجه کنین، روی خروجی اون سیستم تمرکز بکنین، ممکنه منجر به تفسیر اشتباه شما از اون سیستم بشه! یعنی اگه خروجی هر سیستمی، شاخص ترین جنبه ی اون در نظر گرفته بشه، اونوقت به اون سیستم صرفاً به چشمِ مجموعهای از اتفاقات نگاه میشه! برای ما آدما خیلی آسون تره که فقط به برد و باخت بازی ها، و به درصد تخریب جنگلهای آمازون توجه کنیم!
بذارید یه مثال ساده بزنم:
شما در حال تماشای یه مسابقهی فوتبال بین 2 تیم هستین که یکی از اون ها در تمام طول بازی برتری کامل به تیم مقابل داشته و در نهابت هم بازی رو با اختلاف می بره. این نتیجه ی برد، کسی که بازی رو تماشا نکرده و فقط دنبال خروجی هست رو شگفت زده می کنه، اما شما انتظار این نتیجه رو داشتین پس تعجب نمی کنین!
البته اشتباهِ ما فقط محدود به این مورد نمیشه. ما آدما مایلیم همه چیز رو بصورت خطی پیش بینی کنیم، در حالی که ماهیت دنیا غیر خطیه!
برای مثال: شما با 10 کیلو کود برای زمین کشاورزی تون، 100 کیلو گندم برداشت کردین، و حالا انتظار دارین با دو برابر کردن میزان کود، محصول شما هم دو برابر بشه!!! ولی دنیای واقعی اینجوری کار نمی کنه، و حتی ممکنه این کود اضافی به حاصلخیزی خاک آسیب بزنه و میزان محصول شما رو کمتر کنه!
انسان ها اغلب اینو فراموش می کنن که سیستم ها به همدیگه پیوستهن. چون ذهن ما پردازشگر ماهریه، و برای ساده کردن مسائل، میاد اونا رو از هم جدا در نظر می گیره! گاهی وقتا اونقدر با سیستمها مأنوس میشیم که یادمون میره این مرزها مصنوعی و ساختهی ذهنه و خیال میکنیم توی واقعیت هم وجود داره. نتیجهش این میشه که به همه چیز بیش از حد سطحی یا بیش از حد وسیع نگاه میکنیم. مثلاً فرض کنیم شما دنبال پیدا کردن راه حلهایی برای کاهش ورود کربن دی اکسید به اتمسفر هستید. طراحیِ یه مدلِ مفصل و پیچیده از آبوهوای کرهی زمین کار رو بیش از حد پیچیده میکنه. از اونطرف، تمرکزِ صِرف روی صنعتِ خودروسازی هم به همون اندازه بیفایدهست.
سیستم های معیوب، محصول قدرت های نابرابر، و عامل سوء استفادهست.
درسته که همه ی سیستم ها ویژگی های مشابهی دارن، اما بعضی از اونا ممکنه رفتار های غیر طبیعی و مخرب از خودشون بروز بدن. این زمانی اتفاق میوفته که هر کدوم از اجزای یک سیستم، هدف جداگانه ای رو دنبال کنن، چیزی که بهش اصطلاحاً «تعارضِ سیاستها» میگن.
گروهی رو تصور کنین که توی اون، یه عضو بالادست تلاش میکنه مسیر گروه رو در جهت مخالف اهدافشون تغییر بده، خب اونوقت بقیه ی اعضا باید 2 برابر تلاش کنن تا این سیستم رو در مسیر درست نگه دارن! نتیجه ش میشه سیستمی که همیشه یه جای کارش میلنگه!
برای مثال: معتادا و پخش کننده های مواد مخدر دوس دارن که دسترسی به مواد بیشتر بشه ، اما قانون این اجازه رو بهشون نمیده و راه های قاچاق مواد مخدر به کشور رو می بنده! چه اتفاقی میفته؟ قیمت مواد مخدر بیشتر میشه، و بعد معتادا برای اینکه از پس هزینه های بیشتر مواد بر بیان، دست به کار های خلاف بیشتری میزنن. و از اون طرف، عرضهکننده های مواد هم از راه های جایگزین برای وارد کردن اجناسشون استفاده می کنن!
برای اصلاح همچین سیستمی، لازمه که با این جریان ها مقابله نشه و در عوض، انرژی سیستم صَرف اصلاح و اتحاد اعضا بشه، تا اون ها هم جایی برای خودشون توی سیستم پیدا کنن.
اما توی سیستم ها مشکلات دیگه ای هم بوجود میاد. مثلا وقتی از یه منبع مشترک و محدود، به درستی استفاده نشه، طبیعتا نتیجه ای جز نابودی نداره. تصور کنین چند تا چوپان بخوان از یه چراگاه مشترک برای دام ها استفاده کنن، و بدون توجه به ظرفیت چراگاه و بدون اینکه به علف ها فرصت رشد دوباره بدن، فقط میزان دام هاشون رو اضافه کنن، قطعا همه ی اونا محکوم به از دست دادن منبع غذایی و نابودی هستن!
ولی چرا این اتفاق میفته؟
اینجا همون بازخورد مناسب و به موقع بین منبع و مصرف کننده، نقش حیاتی رو ایفا می کنه! یعنی باید مصرفکننده رو توجیه کرد که کارهاش چه اثراتی میتونه روی منبع مورد نیازش داشته باشه، و چطور میتونه با کنترل کردن مصرفش، اون منبع رو حفظ کنه.
سیستم ها میتونن برای کارآمدتر شدن، خودشون رو با شرایط وفق بدن.
چه قدر خوبه اگه راهی پیدا کنیم که سیستم ها بازدهیِ بالا تری داشته باشن! شما میتونین باایجاد تغییرِ سه تا عامل به این هدف برسین: این سه تا عامل عبارتاند از: ذخایرِ سیستم، طراحیِ سیستم و تأخیرها.
اما چطور؟
خب، ذخایرِ سیستم، مثل: زمان، موجودیِ منابع و مکانِ ذخیرهی منابع باید در بالاترین میزان خودشون باشن تا بتونن درست کار کنن. پس افزایش ذخایر باعث پایداری بیشتر سیستم میشه! البته، افزایش بیش از اندازهی اونها هم برعکس، باعث ناپایداری میشه! مثلا بیزینس ها یه وقتایی ترجیح میدن کالایی رو به تعداد کمتر بخرن، چون کمبود موقت اون کالا توی بازار ضرر کمتری براشون داره تا اینکه کالای مازاد توی انبار هاشون جمع کنن و به فروش نره!
طراحی سیستم هم نقش مهمی توی کارایی سیستم داره. اگه یه سیستم به درستی طراحی شده باشه، به محدودیتها و ضعفهاش کاملاً مسلطه و نوسان کمتری رو تجربه می کنه و در نتیجه کاراییش به حداکثر میرسه. برای مثال: زمونِ قدیم، تنها راه ارتباطی شرق به غرب مجارستان، جاده ای بود که از وسط پایتختِ این کشور عبور می کرد. ترافیکی که این مسأله ایجاد کرده بود با هیچ چراغ راهنمایی حل نمیشد، و تنها راه حل، طراحی مجدد بود.
بالاخره میرسیم به تأخیرها توی سیستم؛ یعنی مدت زمانی که طول می کشه یه سیستم یا اجزای اون، تغییرات جدید رو شناسایی کنن و به اون واکنش نشون بدن.
هرچقدر یه سیستم توی پاسخ به تغییرات تأخیرِ بیشتری داشته باشه، عملکردش با اختلال بیشتری مواجه میشه. همهی سیستمها از این تغییرها و تأخیرها دارن، اما وقتی این تأخیرها طولانی میشه، دیگه نمیتونه به تغییراتِ کوتاهمدت به درستی واکنش نشون بده. بنابراین، توی هر سیستمی میزانِ تأخیر باید با میزانِ تغییر تناسب داشته باشه.
مثلاً اقتصاد جهانی رو در نظر بگیرید. دنیا مدام در حال تلاشه تا رشدِ اقتصادیِ بیشتری بکنه، اما در عمل، فاکتورهای این رشد مثل کارخونه ها، تکنولوژی و هزینه ها با همون تناسب در حال پیشرفت نیستن! و این سرعت رشد رو کند می کنه!
با جرحوتعدیلِ قوانین و مکانیسم های داخلیِ هر سیستمی، میشه اون رو کارآمدتر کرد.
درسته که تغییر توی فاکتور های فیزیکی هر سیستم میتونه عملکردش رو بهتر کنه، اما راه های دیگه ای هم برای حل مشکلات وجود داره! ازجمله تمرکز روی جریان اطلاعات و قوانین هر سیستم و توجه به خودسامانیِ سیستم که قبلاً صحبتشو کردیم.
سیستم ها معمولاً اطلاعاتِ کافی ندارن، و با دادن این اطلاعات به سیستم، میشه کارایی اون ها رو بهتر کرد. مثلا در هلند اومدن یه تعدادی دستگاه سنجش میزان مصرف الکتریسیته تو معابر نصب کردن، و این باعث شد مصرفِ برق توی بعضی از مناطق یک سوم کاهش پیدا کنه. چرا؟ چون مردم اطلاعات کافی از میزان مصرفشون پیدا کرده بودن.
منتها اگه افرادی که وضع قوانین و کنترل بر اون رو بر عهده دارن، از اون منفعت ببرن، اونوقته که سیستم ضرر میکنه! مثلاً اگه قوانین جهانی تجارت، توسط شرکت های بزرگی که از اون منفعت بدست میارن، تعیین و اجرا بشه، بدون شک این سیستم از هم میپاشه!
علاوه بر این، خودسامان بودنِ سیستمها هم میتونه نکته ی مثبتی باشه. البته وقتی سیستمها بتونن خودشون رو ارتقا بدن، چیزای جدید یاد بگیرن و مستقل عمل کنن، چه بسا برای انسانها ترسناک باشه، چون معنیش اینه که سیستم از کنترلِ انسانها خارج میشه! نتیجهش این میشه که انسانها محدودیتهای بیشتری روی سیستمها اعمال میکنن.
سیستم ها در صورت داشتنِ اهدافِ نامناسب و الگووارههای نادرست، به مشکل بر میخورن. اگه سیستمی بخواد اهداف نادرستش رو اصلاح کنه، همه ی اجزاش با هم تغییر میکنن. مثلاً یه سری از کشور ها متوجه شدن که سیستم برنامه ریزی اقتصادی متمرکز به کارشون نمیاد! و اون رو تغییر دادن. به تناسبِ این تغییر، همهی اجزای این سیستمهای اقتصادی هم خودشون رو با این تغییر وفق دادند.
و اما میرسیم به الگووارهها
الگووارهها چیان؟ مبناییترین باورهاییان که سیستم بر اساسِ اونها شکل گرفته؛ مثلا: این باور که «رشد خوبه» یا «هر کسی میتونه مالکِ زمین باشه» بنابراین، اگه الگووارههای پشتِ یه سیستم غلط باشه، باید اصلاح بشه. مثلاً بومشناس ها الگو های قدیمی حفاظت از محیط زیست رو عوض کردن، و در نتیجه همه ی صنایع و آدما و شهرها و کشورها متناسب با الگووارههای جدید شروع کردن به تغییر.
توجه به کارکرد داخلی هر سیستم، به درک بهتر دنیا کمک میکنه.
تا اینجا متوجه شدین که سیستم ها قابل کنترل نیستن، و فقط میشه با روش هایی اون ها رو درک کرد!
اما نگران نباشید. میشه با چند قدم ساده، دنیای سیستم ها رو بهتر هدایت کرد و کارایی شون رو بالاتر برد.
اول از همه، میشه با سر در آوردن از تاریخچه و داشتن اطلاعات از هر سیستمی، رفتار اون ها رو بررسی کرد. دنیا پُره از برداشت های غلط، و داشتن اطلاعات بیشتر میتونه به ما در قضاوت درست کمک کنه!
بعد از جمع آوری اطلاعات، باید در مورد ساختار و عملکرد اون سیستم تحقیق کنین و نتیجهی تحقیقاتتون رو یادداشت کنید. اینطوری مطمئن میشین که نمونه ی شما کامل و جامعه.
در قدم بعدی، اطلاعات رو توی سیستم توزیع کنین. هر چقدر اطلاعات کامل تر و دقیق تر باشن، اون سیستم بهتر کار میکنه!
وقتی دارین این فرآیند رو اجرا می کنین، به چیز های با اهمیت توجه کنین! چه قابل اندازه گیری باشن، چه غیر قابل اندازه گیری! ما انسان ها معمولاً به عدد و کمیت بیشتر از کیفیت توجه میکنیم چون قابل اندازه گیری و ملموس تره! اما مسائلی مثل عدالت، دموکراسی، امنیت و آزادی، اگرچه قابل اندازه گیری نیستن، ولی حیاتی و اساسیان!
و مهمه که بدونیم یه سیستم چطور رفتار های خودش رو شکل میده. برای این کار باید از خودمون بپرسیم:
چه عوامل داخلی و خارجییی بر سیستم اثر میذارن و هر کدوم چه رفتارایی رو توی سیستم ایجاد میکنن؟
آیا این عوامل قابل کنترلن؟
تنها وقتی بتونیم به این سوالا پاسخ بدیم، میتونیم جایگاه مسئولیت ها، نحوه ی شکل گیری رفتارها، و نتایجی که دارن رو تشخیص بدیم. برای مثال، وقتی شما بابت تأخیر پروازتون ناراحتین، این سوال ها رو از خودتون بپرسین. در این صورت احتمال اینکه خستگی و ناراحتیتون رو روی یه مهماندار بی گناه خالی کنین کمتر میشه!
خلاصه صوتی کتاب تفکر سیستمی
برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب تفکر سیستمی و تمام 365 کتاب (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتابها به شما کمک میکنن در تمام زمینههای زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.پیشنهاد ما اینه که از زمانهای مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت میکنیم که صرف هزینههای 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.
دیدگاه خود را بنویسید