0
{{item.title}} {{item.subtitle}}
{{item.total|number}} تومان
حذف
سبد خرید شما خالی است.

خلاصه رایگان

از {{model.count}}

کتاب دنیای اسرارآمیز ضمایر

نویسنده: جیمز پنه‌بیکر

دسته بندی:

کلمات درباره‌ی ما چه می‌گویند؟
زبانِ‌ روزمره‌ای که ما برای ارتباط با همدیگه ازش استفاده میکنیم ، پنجره‌ایه رو به شخصیت و روابطِ اجتماعیِ ما آدما. توی این کتاب نکته‌هایی رو درباره‌ی زبان یاد میگیریم که تاحالا بهش توجه نکرده بودیم.
اگه میخواید بدونید کلماتِ به ظاهر پیشِ پا افتاده‌ی روزمره حاملِ چه پیامهای مهمی هستن، حتماً با ما تا آخرِ این پادکست همراه باشید.

خلاصه متنی رایگان کتاب دنیای اسرارآمیز ضمایر

شاید فکر کنید برای توصیفِ دنیای درون و بیرونِ خودتون، بهترین راه، استفاده از کلماتیه که به خوبی گویای شخصیت و احساسات‌تون باشن، مثلِ اسمها و صفتها. اما هیچ میدونستید کلماتی هستن که، هم از اسمها و صفتها کوچیکترن و هم گویاتر؟ کلماتی که هر روز ازشون استفاده میکنیم اما به ندرت بهشون توجه میکنیم.
واقعیت اینه که ضمایر، حروفِ اضافه و حروفِ تعریفی که ما ازشون استفاده میکنیم، نظیرِ «من، او، این، برای، اما، تا» و امثالهم گویاترین واژه‌ها درموردِ احساسات و اعتبار و جایگاهِ اجتماعیِ ما هستن. این کلماتِ به ظاهر کم اهمیت میتونن ذهنِ گوینده رو به ما نشون بدن. حتی میتونن سطحِ همکاریِ گروهها و میزانِ تفاهمِ زن‌ و شوهر رو هم برامون آشکار کنن!
توی این خلاصه‌کتاب به این چندتا سؤالم جواب میدیم:
ضمایرِ دستوری چه چیزایی درباره‌ی وضعیتِ‌ روحی‌روانیِ آدما میگن؟
مردا بیشتر از ضمایرِ اول شخص استفاده میکنن یا زنها؟
ضمایر چطور میتونن دروغِ افراد رو برملا کنن؟
------------------------------------------------
تحلیلِ سبک‌های زبانی نتایجِ خیره‌کننده‌ای در اختیارمون میذاره
انسانها از حدودِ 100 هزار سالِ پیش برای ارتباط با همدیگه از زبانِ گفتاری استفاده کردن، و حدودِ 95 هزار سالِ بعد، زبانِ نوشتاری رو هم اختراع کردن. ما توی همین 150 سالِ اخیر، همه‌جور ابزاری برای آسون کردنِ ارتباطات اختراع کردیم، از تلگراف و تلفن و تلویزیون بگیرید تا ایمیل‌ و پیامک و پیامرسان‌های اجتماعی. بنابراین، زبان یکی از جنبه‌های بسیار مهمِ زندگیِ انسانه. ولی تا حال فکر کردید طرزِ استفاده‌ی ما از زبان چه چیزایی درموردمون میگه؟
برای پاسخ به این سؤال، نویسنده یعنی آقای پنه‌بیکر‌، یکی از اولین برنامه‌های تحلیلِ زبانی رو برای کامپیوتر طراحی کرد.
در دهه‌ی 1980، ایشون کنجکاو شد بدونه آیا کسایی که ضربه‌ی روحیِ سختی رو تجربه کردن، با روی کاغذ آوردنِ تجربه‌شون میتونن باعثِ  بهبودِ وضعیتِ روحی‌روانی‌شون بشن؟
برای همین به همراهِ‌ تیمِ تحقیقاتیش درصددِ تحلیلِ مقالاتی براومدند که بیمارانشون تولید میکردن، و در نتیجه یه برنامه‌ی کامپیوتری طراحی کردند به اسمِ LIWC.
قصدشون از طراحیِ این برنامه این بود که کلماتی رو که توی این مقاله‌ها با مفاهیمِ روانیِ خاصی درارتباط بودن، شمارش کنن. مثلاً با استفاده از این نرم‌افزار میتونستن کلماتی مثلِ نفرت، انتقام، عصبانیت و کشتن رو، که مرتبط با خشم بود پیدا کنن و بعد تعدادِ اونا رو محاسبه کنن.
دستِ آخر، این برنامه میومد درصدِ کلماتی که با هر کدوم از حالاتِ روانیِ مختلف درارتباط بود رو محاسبه میکرد. بر اساسِ این یافته‌ها، کسایی که از کلماتِ مثبت‌تر، نظیرِ عشق، مهربونی و خوشحالی استفاده میکردن نشونه‌ی این بود که سلامتِ روحی‌روانی‌شون بهبود پیدا کرده.
کاراییِ این برنامه به همینجا ختم نشد. در دهه‌ی 1990، یکی از دانشجوهای آقای نویسنده یه فکرِ بکر به ذهنش رسید: تحلیلِ مقاله‌ها به یه شکلِ متفاوت. اونا میتونستن برای تحلیلِ محتوای این مقالات، به جای تمرکز روی اسمها و فعلها و صفتها، روی کلماتی تمرکز کنن که نشون‌دهنده‌ی سبکِ نوشتاریِ سوژه‌ها بود، کلماتی مثلِ ضمایر، حروفِ اضافه و حروفِ تعریف.
اونا با تحلیل روی این نوع از کلمات به یافته‌های حیرت‌آور و عجیب و غریبی رسیدند. مثلاً، نویسنده متوجه شد که انسانها هرقدر از ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد مثلِ «من» فاصله بگیره و از ضمایرِ دیگه مثلِ «ما، شما، او و آنها» استفاده کنه، نشون میده که سلامتیش بهبودِ بیشتری پیدا کرده.
--------------------------------------
کلماتِ کارکردی، معمولاً نادیده گرفته میشن، ولی همین کلمات پنجره‌ای هستن به سوی مهارتهای اجتماعیِ ما
کلمات خیلی با هم متفاوتن. بعضیاشون حاویِ اطلاعاتِ خاصی‌ان، بعضیاشون هم کارکردهای ظریف‌تری دارن، مثلِ کارکردهای دستوری.
به طورِ کلی، کلمات رو میشه به دو دسته تقسیم کرد: کلماتِ محتوایی و کلماتِ‌ سبْکی یا کارکردی.
کلماتِ محتوایی شاملِ اسمها، فعلها، صفتها و قیدها میشن. اسم مثلِ میز، دایی، عدالت، پیتر. فعل مثلِ دوست داشتن، رفتن، پنهان‌کردن. صفت مثلِ آبی، سریع، شگفت‌انگیز، قید هم مثلِ «باناراحتی» و «باخوشحالی». کلماتِ محتوایی یه معنای مشترکِ فرهنگی دارن و به شیءِ خاص یا عملِ خاصی اشاره میکنن. ضمناً برای بیانِ اطلاعات و اندیشه‌ها کاربردشون ضروریه.

و اما کلماتِ کارکردی یا سبکی عبارتن از:
-ضمایر؛ مثلِ «من، او، این»
-حروفِ تعریف؛ مثلِ a، an و the توی زبانِ انگلیسی
-حروفِ اضافه؛ مثلِ «از، به، با، بر، در، برای»
-حروفِ نفی و نهی؛ مثلِ «خیر، نه، هرگز»
-و حروفِ ربط؛ مثلِ «وَ، اما، زیرا».
کلماتِ کارکردی کارشون ایجادِ ارتباط و نظم بینِ کلماتِ محتواییه، و به تنهایی کاربردی ندارن.
اگه متنهای مختلف رو تحلیل کنید، میبینید که کلماتِ کارکردی بخشِ عمده‌ی زبانِ ما رو تشکیل میدن. منتها از اونجایی که ذهنِ ما به طورِ طبیعی روی کلماتِ محتوایی تمرکز میکنه، کلماتِ کارکردی رو نادیده میگیره و در نتیجه، به ندرت بهشون توجه میکنیم.
این کلمات با اینکه همیشه مظلوم واقع میشن، ولی اطلاعاتِ خیلی زیادی درباره‌ی توانمندی‌های اجتماعیِ ما ارائه میدن.
دلیلش برمیگرده به ساختارِ مغز. پردازشِ کلماتِ کارکردی ناحیه‌ی بروکای (Broca) مغز واقع در لوبِ پیشانی رو درگیر میکنه، همون ناحیه‌ای که وظیفه‌ش، کنترلِ بعضی از مهارتهای اجتماعی هم هست.
تحقیقاتِ متعدد ثابت کرده که لوبِ پیشانی با تواناییِ اِبراز و کتمان احساسات درارتباطه. ضمناً برای تفسیرِ حالتهای چهره‌ی اشخاص هم از همین بخشِ مغز استفاده میکنیم. از این منظر، میشه گفت کلماتِ کارکردی با توانایی‌های اجتماعیِ ما درارتباطن و در نتیجه نشون میدن که ما جامعه‌ی اطرافمون رو چطوری میبینیم.
------------------------------------
انسانها بسته به جنسیت و میزانِ توجهی که به خودشون دارن از کلماتِ مختلفی استفاده میکنن.
اگه از آدما بپرسید زبانِ مردا و زنا چه فرقی با هم داره، اکثرشون جواب میدن: مردا بیشتر از ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد مثلِ من و خودم استفاده میکنن، اما زنها بیشتر از کلماتی استفاده میکنن که اشاره به احساساتِ مثبت داره، مثلِ عشق، بانمک، خوب. اما آیا واقعاً یه چنین تفاوتی بینِ زبانِ مردا و زنا وجود داره؟
بله. وجود داره. منتها این تفاوت هیچ ربطی به استفاده از کلمات و احساساتِ مثبت نداره.
واقعیت اینه که این زنها هستن که از کلماتِ اول‌شخصِ مفرد بیشتر استفاده میکنن، نه مردها. یعنی توی نوشته‌ها و صحبتهاشون، از کلماتی که اشاره به شخصِ خودشون داره خیلی بیشتر از مردها استفاده میکنن. ولی چرا؟
تحقیقات نشون داده که زنها عموماً نسبت به مردا آگاهی و توجهِ بیشتری روی خودشون دارن، و این، خودشو توی کلماتشون هم نشون میده و باعث میشه از کلماتِ اول‌شخصِ مفرد بیشتر استفاده کنن.
به علاوه، زنها از کلماتِ اجتماعی که اشاره به انسانهای دیگه داره هم بیشتر از مردا استفاده میکنن، کلماتی مثلِ «آنها، دوست، پدر، مادر»، همینطور از کلماتِ شناختی، مثلِ «فکر، دلیل یا اعتقاد» که اشاره به طرزِ تفکرِ خاصی داره هم بیشتر استفاده میکنن.
در مقابل، مردها معمولاً از حروفِ تعریف بیشتر از زنها استفاده میکنن، چون مردها بیشتر از زنها درباره‌ی اشیاءِ خاص صحبت میکنن، و اسم بردن از اشیاءِ خاص نیاز به حرفِ تعریف داره، مثلاً اون چوب، اون کاربراتورِ خراب، و الی آخر.
یکی از دلیلهایی که برای این تفاوت ذکر شده اینه که دخترها و پسرها به شیوه‌ی متفاوتی اجتماعی میشن.
گذشته از جنسیت، ذهنیتِ ما هم میتونه روی کلماتی که به کار میبریم تأثیر بذاره.
نویسنده این بار رفت سراغِ تحلیلِ یادداشت‌های روزانه‌ی یه شخصِ تراجنسیتی یا اصطلاحاً تِرَنس. این فرد مشغولِ گذروندنِ دوره‌های هورمون‌تراپی بود، یعنی هر چندهفته یه بار از طریقِ تزریق، هورمونِ مردانه‌ی تستوسترون دریافت میکرد. طبقِ مشاهداتِ نویسنده، این شخص هربار بلافاصله بعد از تزریق، استفاده‌ش از کلماتِ اول‌شخصِ مفرد افزایش پیدا میکرد. دلیلِ این اتفاق احتمالاً این بوده که این شخص هربار بعد از تزریق، با کنجکاویِ بیشتری روی خودش و تأثیراتِ هورمونها تمرکز میکرده . اما وقتی که این تأثیرات فروکش میکرد، اونم تمرکزش از روی خودش برداشته میشد و همزمان، نوشته‌هاشم تغییر میکرد؛ یعنی استفاده‌ش از ضمایرِ اجتماعی مثلِ ما، او، و آنها رفته‌رفته افزایش پیدا میکرد.
----------------------------------------
ما میتونیم با تحلیلِ سبکِ نوشتاریِ هر شخص، به طرزِ فکرش پی ببریم
کلمات یکی از مهمترین ابزارهای ارتباطیِ انسانها هستن. نحوه‌ی استفاده‌ی انسانها از کلمات، خواه درقالبِ ایمیل باشه یا مکالمه یا پیامِ متنی یا یه نوشته‌ی حرفه‌ای، میتونه اطلاعاتِ زیادی درباره‌ی گوینده یا نویسنده بهمون بده، اطلاعاتی بسیار فراتر از اصلِ پیام.
نویسنده سه طرزِ فکرِ مختلف رو پیدا کرده که با سه سبکِ نوشتاری درارتباطن.
اون برای کشفِ این ارتباط، یه آزمایش طراحی کرد و توی اون، از شرکت‌کننده‌ها خواست تا مقاله‌‌ای به شیوه‌ی جریانِ سیالِ ذهن بنویسن،‌ یعنی هرچی همون لحظه به ذهنشون اومد رو روی کاغذ بیارن. بعد از بررسیِ این مقاله‌ها، به این نتیجه رسید که در کل سه سبکِ نوشتاریِ متفاوت وجود داره.
اولین سبکِ نوشتاری با طرزِ تفکرِ رسمی در ارتباطه. کسایی که تفکرِ رسمی دارن، غالباً آدمای خشک و جدی‌یی هستن و گاهی هم عبوس و مغرور. نوشته‌های این افراد کلماتِ قلنبه‌سلنبه زیاد داره و از حروفِ تعریف،‌ اسمِ دستوری، اعداد و حروفِ اضافه به کرات استفاده میکنن.
دومین سبکِ نوشتاری با تفکرِ تحلیلی درارتباطه. کسایی که توی این دسته قرار میگیرن نهایتِ تلاششون رو برای فهمِ جهان و تمایز گذاشتن بینِ پدیده‌ها به کار میگیرن. نوشته‌ی تحلیلی نوشته‌ایه که توش، حروفِ تخصیص مثلِ «اما، مگر، بدونِ و به‌جز»، و حروفِ نهی و نفی مثلِ «خیر، نه، و هرگز»، و کلماتِ بیانِ سبب، مثلِ‌ «چون، زیرا، دلیل و علت» زیاد دیده میشه.
آخرین سبکِ نوشته با تفکرِ روایی درارتباطه. کسایی که از این سبک استفاده میکنن قصه‌گوهای بالفطره‌ای هستن که دوست دارن فقط حرف بزنن. مشخصه‌های نوشته‌ی روایی استفاده‌ی زیاد از انواع و اقسامِ ضمایر، فعلهای زمانِ گذشته و حروفِ ربطه، به خصوص حروفی مثلِ «وَ، با، باهم».
وقتی سبکهای نوشتاری رو این مدلی دسته‌بندی کنیم، بهتر میتونیم به طرزِ تفکرِ آدما پی ببریم و با جهان‌بینی و نحوه‌ی معاشرتشون با دیگران آشنا بشیم.
نکته‌ی دیگه‌ای که نویسنده کشف کرد این بود که توصیفِ افراد از اشیاءِ به ظاهر بی‌اهمیت هم میتونه بیانگرِ طرزِ تفکرِ اونها باشه. توی یکی از آزمایشها، آقای نویسنده از شرکت‌کننده‌ها خواست تا یه بطریِ آبِ معمولی رو توصیف کنن. در کمالِ تعجب، متوجه شد که حتی توصیفِ چیزهای خیلی معمولی هم نشونگرِ طرزِ فکرِ منحصربه‌فردِ شرکت‌کننده‌هاست.
------------------------------------------------
استفاده از زبان، هم نشونگرِ حالتِ عاطفیِ انسانهاست و هم دروغگوییِ اونا رو برملا میکنه.
اکثرِ مردم فکر میکنن به راحتی میشه احساساتِ گوینده رو از کلامش تشخیص داد، اما متأسفانه این کار همیشه هم اونقدرا ساده نیست. چون خیلی از آدما احساساتشون رو اصلاً در کلامشون بروز نمیدن.
با این وجود، میتونیم با بررسیِ ضمایری که شخص توی کلامش به کار میبره، به حالاتِ عاطفیش پی ببریم.
یه مثال بزنیم از شهردارِ نیویورک بینِ سالهای 1994 تا 2001، رودالف جولیانی. (Rudolph Giuliani). رسانه‌ها اغلب آقای جولیانی رو یه مردِ عصبانی و حق‌به‌جانب توصیف میکردن، اما بعد از اینکه مشخص شد به سرطان مبتلاست، رسانه‌ها متوجه شدن که آدمِ خونگرم‌تر و متواضع‌تری شده.
نویسنده کنجکاو بود بدونه آیا همزمان با این تحولِ اخلاقی، استفاده‌ی جولیانی از ضمایرِ‌دستوری هم تغییری کرده یا نه. واسه همین، شروع کرد به تحلیلِ صحبتهای جولیانی در کنفرانسهای مطبوعاتی.
بارزترین تغییری که توی زبانِ جولیانی اتفاق افتاده بود افزایشِ چشمگیرِ ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد مثلِ من، در مقایسه با مصاحبه‌های قبل از سرطانش بود. دلیلش هم واضحه: کسایی که تحتِ فشارهای جسمی و روحی باشن، به خودشون بیشتر توجه میکنن و تمایلِ بیشتری به استفاده از ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد پیدا میکنن.
در عوض، افرادِ عصبانی توجه‌شون رو از روی خودشون برمیدارن و معطوف به دیگران میکنن. این اشخاص غالباً از ضمایرِ دوم‌شخص، مثلِ تو و شما یا سوم‌شخص مثلِ او و آنها استفاده میکنن.
زبانِ افراد نه تنها از عواطف و احساساتِ اونها، بلکه از دروغهای احتمالیِ اونها هم پرده برمیداره. این، نکته‌ای بود که نویسنده توی یه آزمایشِ دیگه اثباتش کرد. شرکت‌کننده‌های این آزمایش باید انشاهایی مینوشتن درباره‌ی ضربه‌های روحیِ واقعی و خیالی. حدسِ اینکه کدوم‌یکی واقعیه و کدوم‌یکی من‌درآوردی، برای خواننده تقریباً‌ غیرممکن بود.
ولی تحلیلهای کامپیوتری تفاوتهای فاحشی رو بینِ این دو دسته انشا کشف کردن.
اولاً، شرکت‌کننده‌هایی که درباره‌ی تجربه‌های واقعیِ خودشون انشا نوشته بودن، از واژه‌های متنوع‌تری استفاده کرده بودن و جزئیاتِ دقیقتری رو از تجربه‌ی خودشون بازگو کرده بودن.
ثانیاً نسبت به اون کسایی که از خودشون خاطره‌های تلخ درآورده بودن، از ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد مثلِ «من» و «خودم» بیشتر استفاده کرده بودن. استفاده از این ضمایر نشون میده که گوینده یا نویسنده بیشتر به خودش توجه داره، و شرکت‌کننده‌هایی که درباره‌ی تجربه‌های تلخِ واقعی‌شون مطلب نوشته بودن، به احساساتِ خودشون واقف‌تر بودن.
با توجه به این آزمایش، میشه به راحتی متن‌های دروغ رو از متن‌های واقعی تشخیص داد.
-------------------------------
استفاده از زبان سرنخهای زیادی درباره‌ی موقعیتِ اجتماعیِ افراد به ما میده.
همونطور که تا الآن فهمیدید، کلماتی که ما استفاده میکنیم ناگفته‌های زیادی رو درباره‌ی طرزِ تفکرمون بیان میکنن. نکته‌ی جالب اینجاست که این کلمات حتی میتونن جایگاهِ شما رو در اجتماع هم مشخص کنن. کلماتِ کارکردی، درباره‌ی اینکه هرکسی چه جایگاهی در جامعه‌ی خودش داره هم بهترین سرنخن، درست مثلِ طرزِ تفکرهای مختلف که قبلاً‌ درموردش صحبت کردیم.
در خصوصِ جایگاهِ اجتماعی، ضمایر اهمیتِ ویژه‌ای پیدا میکنن، و استفاده از اونا سه نوعه:
اونایی که موقعیتِ اجتماعیِ بالایی دارن، کمتر از افرادِ پایین‌دستی از ضمایرِ اول‌شخص استفاده میکنن. برای همین، وقتی افرادِ بالادستِ جامعه با افرادِ پایین‌دستِ جامعه صحبت میکنن، کلماتی مثلِ من و خودم رو خیلی کمتر به کار میبرن.
کسایی که از موقعیتِ بالایی برخوردارن، نسبت به مردمِ پایین‌دست، از ضمایرِ اول‌شخصِ جمع مثلِ ما و خودمون خیلی بیشتر استفاده میکنن.
و بالاخره، افرادِ بالادست از ضمایرِ دوم‌شخص مثلِ تو، شما و خودت بیشتر استفاده میکنن، چه در گفتار و چه در نوشتار.
به نظرِ شما چه چیزی باعث میشه استفاده‌ی ما از ضمایر متناسب با موقعیتِ اجتماعیِ ما تغییر کنه؟ درسته. اینکه به چه چیزی توجه میکنیم.
تحقیقات نشون میده که توی گفت‌وگوهای چهره‌به‌چهره، افرادی که منزلتِ اجتماعیِ بالایی دارن معمولاً وقتی که خودشون مشغولِ صحبتن، به مخاطبشون نگاه میکنن، ولی وقتی در مقامِ شنونده قرار میگیرن، نگاهشون رو از گوینده برمیدارن. کسایی که منزلتِ اجتماعیِ پایینی دارن دقیقاً برعکسِ اینو انجام میدن. یعنی وقتی دارن صحبت میکنن چشم از مخاطب برمیدارن.
خب، سؤال اینه که دقیقاً به کجا نگاه میکنن؟ به احتمالِ خیلی زیاد، به درونِ خودشون. برای همینم هست که اغلب از ضمیرِ «من» و امثالِ اون استفاده میکنن. منطقی هم به نظر میاد؛ چون ضمیرِ «من» نشون‌دهنده‌ی توجه به خوده، در حالی که ضمایرِ تو، شما، و ما نشون‌دهنده‌ی توجه به مخاطبه.
نمونه‌ی این نشونه‌ها رو میتونیم توی صحبتهای ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهورِ سابقِ آمریکا ببینیم، البته بعد از اینکه رسواییِ واترگیت (Watergate) براش به بار اومد.
بخشی از این رسوایی، که بعدها منجر به کناره‌گیریِ نیکسون شد، مربوط بود به ضبطِ صوتی که نیکسون مخفیانه توی دفترِ کارش در کاخِ سفید نصب کرده بود. این صداهای ضبط‌شده به نویسنده این امکان رو داد تا صحبتهایی که بینِ نیکسون و بعضی از مشاورای سیاسیش رد-و-بدل شده بود رو بررسی کنه.
طبقِ انتظار، نیکسون تا قبل از این رسوایی، از ضمایرِ اول‌شخصِ مفرد خیلی کمتر از مشاورای سیاسیش استفاده میکرد. اما بعد از اینکه این رسوایی به بار اومد و موقعیتِ نیکسون تنزل پیدا کرد، استفاده‌ش از این ضمایر بیشتر و بیشتر شد.
--------------------------------------------------
اگه میخواید بفهمید دوتا شخص آیا به هم توجه دارن، و آیا با هم تفاهم دارن یا نه، به تشابهِ سبکِ زبانی‌شون توجه کنید.
حتماً برای شما هم پیش اومده که یه فیلمی ببینید و این فیلم اونقدر براتون جذاب باشه که سعی کنید مثلِ یکی از شخصیتهای اون حرف بزنید و رفتار کنید. اگه یه چنین تجربه‌ای از یه فیلم یا یه کتاب دارید، معناش اینه که اون شخصیت برای شما از همه جذابتر و تأثیرگذارتر بوده، برای همینم شما از همه بیشتر بهش توجه کردید. اما چرا ماها از یه همچین شخصیتهای ساختگی‌یی تقلید میکنیم؟
دلیلش اینه که آدما وقتی که به هم توجه نشون میدن، میل دارن با هم هم‌شکل و هم‌جهت بشن.
دانشمندای علومِ اجتماعی این واقعیتو به خوبی میدونن که انسانها وقتی به کسی از نزدیک توجه میکنن، رفتارهای غیرکلامی‌شو تقلید میکنن. هرقدر آدما از همدیگه بیشتر تقلید کنن نشون‌دهنده‌ی اینه که به هم‌صحبتشون توجهِ بیشتری نشون میدن.
طبیعتاً درموردِ رفتارهای کلامی هم همین تقلید اتفاق میفته. یعنی دو تا شخص هرقدر بیشتر مجذوبِ همدیگه بشن، استفاده‌شون از کلماتِ کارکردی، و به خصوص ضمایر، بیشتر به هم شبیه میشه. اسم‌ِ این فرایند رو تشابهِ سبکِ زبانی یا LSM گذاشته‌ن.
شگفت اینجاست که LSM اونقدر نشونه‌ی مهمیه که شما حتی با استفاده از اون میتونید تعیین کنید که دوتا شخص آیا توی رابطه‌ی عاشقانه با هم تفاهم دارن یا نه.
برای اینکه این کارو یاد بگیرید به این آزمایش توجه کنید: نویسنده با تحلیلِ گفت‌وگوهایی که بینِ دختر و پسرها توی جلساتِ آشنایی رد‌وبدل میشد، به نتایجِ جالبی رسید. دختر و پسری که LSMشون بالاتر از حدِ میانگین بود دوبرابر بیشتر از بقیه متمایل به قرار ملاقاتِ بعدی بودن.
و جالبتر اینکه زوجهایی که نمره‌ی بالایی توی تشابهِ سبکِ زبانی یا LSM گرفته بودن، 77درصدشون سه ماه بعد از اولین قرارِ ملاقات، همچنان با هم در ارتباط بودن، که این میزان توی زوجهایی که نمره‌ی پایینی در این شاخص گرفته بودن فقط 52 درصد بود.
بنابراین، دفعه‌ی بعدی که با یه جنسِ مخالفِ غریبه قرارِ آشنایی گذاشتید، این نکته رو مدنظر داشته باشید.
----------------------------------------------
ضمایرِ اول‌شخصِ جمع نشونه‌ی هویتِ گروهیه. نحوه‌ی استفاده از ضمایر به ما در پیش‌بینیِ عملکردِ گروهی کمک میکنه.
برای کارِ گروهیِ خوب یه فرمولِ ساده وجود داره: مثلِ همون دختر و پسر که توی بخشِ قبل گفتیم، اعضای یه تیمِ موفق هم توی کاربردهای زبانی‌شون تشابه دارن با هم. منظورم استفاده از کلماتِ کارکردیه. و استفاده‌ی زیاد از ضمیرِ «ما» میتونه نشونه‌ی خوبی باشه برای موفقیتِ‌ تیمی. چرا اینطوریه؟
وقتی اعضای گروه از ضمایرِ اول‌شخصِ جمع، مثلِ «ما»، استفاده میکنن، دارن این پیامو میفرستن که با گروهشون احساسِ نزدیکی میکنن.
یه روان‌شناس به اسمِ رابرت چیالدینی (Robert Cialdini) دهه‌ی 1970 آزمایشِ جالبی انجام داد که این فرضیه رو به زیباییِ تمام ثابت میکنه. توی این آزمایش، محققا مصاحبه‌ای انجام دادن با دانشجوهای دانشگاههایی که تیمهای فوتبالشون سرآمد بود، و از اونا درباره‌ی نتایجِ بازی‌های فوتبالِ قبلی سؤال کردن.
اگه تیمِ دانشگاهی‌شون بازی رو برده بود، معمولاً با عبارتِ «ما بردیم» جواب میدادن. اما اگه باخته بود، معمولاً با جمله‌ی «اونا باختن» جواب میدادن. این تفاوت از کجا ناشی میشه؟
ما اصولاً دوست داریم خودمون رو به گروههای موفق نزدیک کنیم و با اونها یکی بشیم. به علاوه، دوست داریم خودمون رو از گروههای شکست‌خورده جدا کنیم. همین تمایلات رو توی زبانمون هم منعکس میکنیم.
الگوی مشابهش رو توی زبانِ زوجها هم می‌بینیم. محققا کشف کردن که به طورِ کلی هرقدر زن و مرد موقعِ صحبت درباره‌ی رابطه‌شون، از ضمایرِ اول‌شخصِ جمع مثلِ «ما، مون یا خودمون» بیشتر استفاده کنن، نشونه‌ی بهتری برای رابطه‌شونه. و برعکس، وقتی توی صحبتهاشون از کلماتِ دوم‌شخص مثلِ «تو، شما، خودت» و امثالهم زیاد استفاده کنن، معمولاً نشون‌دهنده‌ی رابطه‌ی نامطلوبه.
علاوه بر اینها، نحوه‌ی استفاده‌ی اعضای گروه از کلماتِ کارکردی خطاب به همدیگه، میتونه نشون‌دهنده‌ی عملکردِ اون گروه در آینده باشه.
هرچند کلماتی مثلِ‌ «ما» نشونه‌ی نزدیکی و همدلی با گروهه، ولی صرفاً با تکیه بر این کلمات نمیشه عملکردِ گروهیِ اونا رو در آینده پیش‌بینی کرد. اینجا شباهتِ سبکی بینِ اعضای گروه به کمک‌مون میاد، که توی بخشِ قبل باهاش آشنا شدیم.
برای نمونه، ویکی‌پدیا رو در نظر بگیرید: ویکی‌پدیا یه دانشنامه‌‌‌ی جمعیه که همه‌ میتونن توی تألیفش مشارکت داشته باشن. یکی از دانشجوهای نویسنده روی بحثهایی که بینِ ویراستارهای مقاله‌های مختلفِ این سایت رد‌وبدل شده بود تحلیلی انجام داد و به این نتیجه رسید که اون گروههایی که توی بحثهاشون از کلماتِ کارکردیِ یکسان استفاده میکنن مقاله‌های بهتر و معتبرتری تولید میکنن.


خلاصه صوتی کتاب دنیای اسرارآمیز ضمایر

برای دسترسی دائمی به خلاصه صوتی کتاب دنیای اسرارآمیز ضمایر و تمام 365 کتاب‌ (از طریق اپلیکیشن و کانال تلگرام)، کافیه یک بار اشتراک 365 بوک رو دریافت کنید. این کتاب‌ها به شما کمک میکنن در تمام زمینه‌های زندگی، اطلاعات و مهارت کسب کنید و روز به روز پیشرفت کنید.
پیشنهاد ما اینه که از زمان‌های مرده (موقع رانندگی، آشپزی و ...) استفاده کنید و روزی به یک خلاصه کتاب گوش کنید.
راستی، ما برای خلاصه صوتی مجموعه 365 کتاب‌ خودمون، یک مبلغ کوچیک دریافت می‌کنیم که صرف هزینه‌های 365 بوک میشه و به معنای حمایت شما از این پروژه هست.

خلاصه کتاب های مشابه « کتاب دنیای اسرارآمیز ضمایر »

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...